سیلویا فدریچی یک فعال و نویسنده کهنه کار است که در بروکلین، نیویورک زندگی می کند. فدریچی که در ایتالیا به دنیا آمده و بزرگ شده است، در ایتالیا، نیجریه و ایالات متحده تدریس کرده است، جایی که در جنبش های بسیاری از جمله مبارزات فمینیستی، آموزشی و مبارزه با مجازات اعدام شرکت داشته است. کتاب تأثیرگذار او در سال 2004 کالیبان و جادوگر: زنان، بدن و انباشت اولیه،بر اساس دههها تحقیق و کنشگری، گزارشی از رابطه بین محاکمههای جادوگران اروپایی در قرنهای شانزدهم و هفدهم و ظهور سرمایهداری ارائه میدهد. کار فدریچی ریشه در سنت فمینیستی و مارکسیستی دارد که بر محوریت مبارزه مردم علیه استثمار به عنوان نیروی محرکه تغییرات تاریخی و جهانی تأکید می کند. با دیگر اعضای دستمزد برای کارهای خانه فدریچی، مانند سلما جیمز و ماریاروسا دالا کاستا، و با نویسندگان فمینیستی مانند ماریا میس و واندانا شیوا، در توسعه ایده «بازتولید» به عنوان راهی کلیدی برای درک روابط قدرت جهانی و محلی نقش بسزایی داشته است. تولید مثل، از این نظر، تنها به این معنا نیست که انسانها چگونه از نظر بیولوژیکی تولید مثل میکنند، بلکه مفهوم گستردهای است که شامل نحوه مراقبت از یکدیگر، نحوه بازتولید بدن فیزیکی خود بسته به دسترسی ما به غذا و سرپناه، چگونگی فرهنگ و ایدئولوژی میشود. بازتولید، چگونه جوامع ساخته و بازسازی می شوند، و چگونه مقاومت و مبارزه را می توان پایدار و گسترش داد. در رقابت جامعه سرمایه داری بازتولید همچنین به فرآیندی اشاره دارد که طی آن «نیروی کار» (یعنی ظرفیت ما برای کار، و نیروی کار به طور کلی)، هم به صورت روزانه و هم بین نسلی بازتولید می شود. این یکی از کمک های اصلی نظریه پردازان جنبش دستمزد برای کار خانگی به نظریه فمینیستی مارکسیستی بود که کار تولید مثل را به این شیوه بازتعریف کردند. در این مصاحبه که نسخه توسعه یافته آن در شماره آینده منتشر خواهد شد سیاست و فرهنگ، فدریچی در مورد #اشغال کنید جنبش ها، سوابق و پتانسیل های آنها.
مکس هیون: ما صحبت های زیادی در مورد اصالت اشغال وال استریت و دیگر مشاغل می شنویم. اما مردم به این نکته اشاره میکنند که این حرکت بیسابقه نیست و مدتهاست که به شکلهای مختلف شکل گرفته است. ریشههای فمینیستی اشغالها، چه در نیویورک و چه به طور گستردهتر، چیست؟
سیلویا فدریچی: این جنبش خودجوش به نظر می رسد اما خودانگیختگی آن کاملاً سازماندهی شده است، همانطور که از زبان ها و شیوه هایی که اتخاذ کرده است و بلوغی که در پاسخ به حملات وحشیانه مقامات و پلیس نشان داده است، می توان فهمید. این منعکس کننده شیوه جدیدی از انجام سیاست است که از بحران جنبش های ضد جهانی شدن و ضد جنگ در دهه گذشته رشد کرده است، روشی که از تلاقی جنبش فمینیستی و جنبش برای عوام بیرون آمده است. منظور من از «جنبش برای عوام»، مبارزاتی است که برای ایجاد و دفاع از فضاها و جوامع ضد سرمایه داری همبستگی و خودمختاری انجام می شود. سالهاست که مردم نیاز به سیاستی را ابراز کردهاند که نه تنها خصمانه باشد و امر شخصی را از امر سیاسی جدا نکند، بلکه ایجاد اشکال همکاریتر و برابریخواهانهتر برای بازتولید روابط انسانی، اجتماعی و اقتصادی را در مرکز قرار دهد. کار سیاسی
به عنوان مثال، در نیویورک، چند سالی است که بحث گسترده ای در میان افراد در جنبش در مورد نیاز به ایجاد «جامعه های مراقبت» و به طور کلی، اشکال جمعی بازتولید در جریان است که به موجب آن می توانیم به مسائلی بپردازیم که «جریان هستند. از زندگی روزمره ما (همانطور که کریگ هیوز و کوین ون متر از گروه رنگ های تیم گفته اند [1]). ما شروع به درک این موضوع کردهایم که برای اینکه جنبشهایمان کار کنند و پیشرفت کنند، باید بتوانیم تجربیات خود از غم، بیماری، درد، مرگ، چیزهایی که اغلب به حاشیهها یا بیرون از کار سیاسی ما منتقل میشوند را اجتماعی کنیم. ما موافقیم که جنبشهایی که بازتولید اعضای خود و جامعه وسیعتر را در دستور کار خود قرار نمیدهند، جنبشهایی هستند که نمیتوانند دوام بیاورند، آنها «خودبازتولید شونده» نیستند، بهویژه در این زمانه که افراد زیادی روزانه با بحرانهایی مواجه هستند. زندگی می کند.
منابع بزرگ الهام در اینجا پاسخ Act Up to بحران ایدز، سنت آنارشیستی «کمک متقابل»، و بالاتر از همه، تجربه جنبش فمینیستی است که متوجه شد «انقلاب از خانه آغاز می شود» در بازسازی ساختار. فعالیت های تولیدمثلی ما و روابط اجتماعی که آنها را حفظ می کند. در سالهای اخیر، این ادغام فمینیسم و «مشترک» سیاسی، تعداد زیادی ابتکار محلی را ایجاد کرده است - باغهای اجتماعی، اقتصادهای همبستگی، بانکهای زمان، و همچنین تلاشهایی برای ایجاد «ساختارهای پاسخگویی» در سطح مردم برای مقابله با سوء استفادهها در داخل. حرکت بدون توسل به پلیس. اغلب به نظر می رسید که این ابتکارات در سطح محلی محدود باقی می مانند و فاقد قدرت پیوند برای مقابله با وضعیت موجود هستند. جنبشهای اشغال به ما نشان میدهند که لزوماً اینطور نیست.
جنبش تسخیر همچنین ادامه جنبش دانشجویی است که در دهه های گذشته در سراسر آمریکای شمالی و بین المللی در واکنش به تجاری سازی آموزش رشد کرده است. مفهوم «اشغال» آن را با تاکتیکهایی مرتبط میکند که دانشجویان طی دو سال گذشته، از نیویورک تا برکلی و فراتر از آن، و بهویژه در اروپا، اتخاذ کردند. این مبارزات دانشجویی علیرغم همه تضادهایشان، نیاز یکسانی را بیان می کردند: نه تنها مخالفت با مقامات، بلکه تولید لحظات تجربه جمعی و بازتولید جمعی با شرایطی متفاوت از منطق رقابتی سرمایه داری نئولیبرال. قابل توجه است که برخی از جوانانی که اشغال وال استریت (OWS) را شروع کردند، دانشجویان دانشگاه سیتی نیویورک بودند که در ژوئن سال جاری، در ایجاد «Bloombergville»، یک اردوگاه شبانه روزی در در مقابل تالار شهر نیویورک در اعتراض به کاهش بودجه برنامه ریزی شده توسط دولت شهردار بلومبرگ.
همچنین نمیتوانم فکر کنم که تجربه «شهرهای چادری» که توسط افراد بیخانمان/اخراجی در چند سال گذشته در سرتاسر آمریکا راهاندازی شدهاند، به شکلگیری تخیل جمعی کمک کرده است. آنها همچنین خاطره تاریخی هوورویل ها و ارتش پاداش رکود بزرگ را تداعی می کنند، جایی که هزاران خانواده بیکار و کهنه سرباز اردو زدند، هم برای درخواست اقدام دولت و هم برای حمایت از بقای خود.
MH: بسیاری از مردم به خاطر تمرکز نسبتاً محدودی بر روی جرایم مالی، به جای سیستم های قدرت گسترده تر که امور مالی تنها بخشی از آن است، از مشاغل انتقاد کرده اند. نظر شما از جهت گیری کلی جنبش چیست؟
SF: من فکر نمی کنم که این جنبش منحصراً به جنایات دنیای مالی مربوط می شود. بازدید از OWS یا برخی از مشاغل دیگر که در سراسر کشور پخش می شوند، تنوع زیادی از موضوعات مورد بحث و تنوع سازماندهی در حال انجام و همچنین ترکیب متنوع این جنبش را نشان می دهد. مشاغل در حال تبدیل شدن به نقطه همگرایی برای انواع مبارزات هستند: مخالفت با جنگ، مخالفت با سیستم زندان، حمایت از اصلاحات بهداشتی و آموزشی. جنبش معلمان و دانش آموزان برای لغو بدهی دانش آموزان در حال حاضر از طریق اشغال ها، حداقل در ایالات متحده، هماهنگ شده است. در 21 نوامبرst یک جنبش ضد بدهی دانشجویی رسماً در OWS راهاندازی شد، اعضای آن متعهد شدند که از بازپرداخت بدهیهای خود در زمانی که تعهد به یک میلیون امضا رسید، خودداری کنند. جنبش تسخیر همچنین در حال توسعه آلترناتیو برای سیاست های نمایندگی است و در واقع به یک مکتب دموکراسی مستقیم و خودگردانی تبدیل می شود.
باید اضافه کنم که در شرایط اقتصادی کنونی، نمیتوان «جنایتهای» وال استریت را بدون رویارویی با کل نظام اقتصادی بر اساس سوءاستفادههای آن، پذیرفت. مانند هر جنبش دیگری، رشته های مختلفی در مشاغل وجود دارد. برخی از شرکتکنندگان ممکن است تنها با به دست آوردن یک سیستم بانکی منظمتر یا بازگشت به کینزیسم راضی باشند. اما بحران اقتصادی به شیوهای دراماتیک این واقعیت را آشکار میکند که طبقه سرمایهدار به جز بدبختی بیشتر، تخریب محیطزیست و جنگ بیشتر چیزی برای ارائه به اکثریت جمعیت ندارد.
مشاغل، در این زمینه، مکان هایی برای ساختن مفهوم غیر سرمایه داری از جامعه و گرد هم آمدن رویه هایی هستند که در سال های اخیر شروع به بتن ریزی این پروژه کرده اند. نشانهای از دامنه وسیع این جنبش و ظرفیت آن برای طنیناندازی فراتر از مرکز شهر منهتن این است که در مصر مردم میدانها به اشتراک بین جنبش خود و جنبش OWS یا اوکلند پی بردهاند.
همانطور که برخی گفته اند، جنبش تسخیر اولین جنبش ضد سرمایه داری جهانی است که پس از مدت ها در ایالات متحده ظاهر شده است. این اولین جنبش در این کشور است که شورش فزاینده علیه نظم اقتصادی و سیاسی کنونی را بیان می کند و به همین دلیل است که با این سرعت گسترش یافته و تصورات جمعی را تا این حد برانگیخته است.
MH: شما می بینید که مشاغل به کجا می روند؟ چه چیزی برای موفقیت آنها حیاتی خواهد بود؟
SF: در حال حاضر دو پیشرفت دلگرم کننده در حال انجام است. از یک سو، اشغالگران شبکهای را سازماندهی میکنند که تجربیات، اطلاعات، اشکال حمایت متقابل را به گردش در میآورد و چشماندازی را برای ساخت بسیجهای سراسری و جهانی بیان میکند. اکنون برنامه ای برای برگزاری مجمع عمومی در تاریخ 4 ژوئیه 2012 در فیلادلفیا وجود دارد که آزمونی برای قدرت "تشکیل دهنده" این جنبش خواهد بود که منظور من از آن توانایی جنبش برای ایجاد مدل های جدید همکاری اجتماعی است.
با این حال، من با مایک دیویس موافقم که جنبش نباید بیش از حد مشتاق تولید مطالبات برنامهای باشد و در عوض باید بر روی آشکارتر کردن حضور خود، دستیابی به جوامع دیگر و "بازپس گیری اشتراکات" تمرکز کند. این اتفاق با مهاجرت اشغالها به محلهها شروع میشود، که برای بازسازی بافت اجتماعی ضروری است که طی سالها بازسازی نئولیبرالی و اصیلسازی و حومهسازی فضا از بین رفته است.»
با این حال، مهم ترین آزمون این خواهد بود که آیا جنبش تسخیر ظرفیت رسیدگی به تقسیماتی را دارد که تاریخ این قاره را ساختار بخشیده اند یا خیر. بدیهی است که شما نمی توانید یک جامعه برابری طلب داشته باشید بدون اینکه میراث قرن ها بردگی، نسل کشی و جنگ امپریالیستی را که بدنه اجتماعی عمیقاً آسیب دیده و از هم گسیخته شده است، از بین ببرید. مقابله با نژادپرستی، استعمار و دیگر اشکال ستم و استثمار، هم در درون جنبش و هم در جامعه و نهادهای آن، باید محور حرکت برای تولید یک «قانون اساسی» جدید باشد، به هر شکلی که این قانون ممکن باشد.
یک نشانه مثبت این است که ترکیب جنبش در حال حاضر کاملاً متنوع است، اگرچه درجه تنوع در مناطق مختلف کشور متفاوت است. مدت زیادی است که ما شاهد جنبشی بوده ایم که دانشجویان، پرستاران، کهنه سربازان، رادیکال ها و اتحادیه های کارگری را با مهاجران و افراد سازمان های مردمی رنگین پوست گرد هم آورده است. پرسشهای کلیدی این خواهد بود که آیا این جنبش میتواند پلی برای میلیونها زندانی در زندانهای ایالات متحده باشد یا برای بسیاری دیگر که نمیتوانند پول خود را از بانکها خارج کنند زیرا حساب بانکی ندارند، و آیا دستور کار جنبش میتواند شامل شود. پایان دادن به جرم انگاری مهاجران غیرقانونی و سیاست اخراج.
م.ح: آیا فمینیسم برای این جنبش حیاتی است و چگونه؟
SF: فمینیسم هنوز از چندین جهت برای این جنبش حیاتی است، و من از این واقعیت که بسیاری از زنان جوان امروز خود را فمینیست معرفی می کنند، تشویق می شوم، علیرغم اینکه در سال های گذشته تمایل داشتند فمینیسم را صرفاً به عنوان «سیاست هویتی» رد کنند.
اول اینکه بسیاری از مسائلی که منشا جنبش زنان بود حل نشده است. از برخی جهات موقعیت زنان بدتر شده است. علیرغم این واقعیت که زنان بیشتری به مشاغل دستمزدی دسترسی دارند، دلایل اصلی تبعیض جنسی هنوز پابرجاست. ما هنوز یک تقسیم کار جنسی نابرابر داریم، زیرا کار باروری در درجه اول مسئولیت یک زن باقی می ماند، حتی زمانی که او در خارج از خانه نیز کار می کند، و کار باروری هنوز در این جامعه بی ارزش است. اگرچه ما کمتر به مردان وابسته هستیم، اما همچنان تابع سازمانی مردسالارانه از کار و روابط اجتماعی هستیم که زنان را تحقیر می کند. در واقع ما شاهد مردانه شدن مجدد جامعه با ستایش جنگ و نظامی شدن روزافزون زندگی روزمره بوده ایم. آمارها به وضوح صحبت می کنند: زنان طولانی ترین هفته کاری را دارند و بیشتر کار بدون دستمزد جهان را انجام می دهند، آنها بخش اعظم فقرا هستند، چه در ایالات متحده و چه در سراسر جهان، و بسیاری از آنها عملا عقیم شده اند زیرا توانایی مالی برای بچه دار شدن ندارند. در همین حال، خشونت مردان علیه زنان نه تنها در سطح فردی بلکه در سطح نهادها به جای کاهش، تشدید شده است: به عنوان مثال، در ایالات متحده، تعداد زنان در زندان از دهه 80 پنج برابر شده است.
به همه این دلایل، فمینیسم برای جنبش تسخیر حیاتی است. اگر به روابط نابرابر قدرت بین زنان و مردان و خشونت مردان علیه زنان توجه نشود، مطمئناً نمی توانید یک جنبش "پایدار" داشته باشید.
من همچنین متقاعد شدهام که جنبش تسخیر چیزهای زیادی برای یادگیری دارد، هم از بینش برابریخواهانه از جامعه که جنبش فمینیستی در مرحله رادیکال خود ایجاد کرد - که همچنین الهامبخش جنبشهای دگرباش و اکولوژیک بود. تصمیمگیری مبتنی بر اجماع، بیاعتمادی به رهبران (رسمی یا کاریزماتیک) و این ایده که شما باید جهانی را که میخواهید از طریق اقدامات و سازمانتان بسازید، از قبل ترسیم کنید، همه اینها توسط جنبشهای رادیکال فمینیستی ایجاد شدهاند. مهمتر از همه، مانند جنبش های حقوق مدنی و قدرت سیاه، جنبش رادیکال فمینیستی شروع به پرداختن به مسئله روابط نابرابر قدرت در جنبش و جامعه کرد، به عنوان مثال، با ایجاد فضاهای خودمختار که در آن زنان بتوانند مشکلات خاص شرایط خود را بیان کنند. . فمینیسم همچنین اخلاق مراقبت و خواهرخواندگی و احترام به حیوانات و طبیعت را ترویج کرده است که برای جنبش اشغال بسیار مهم است و به اعتقاد من قبلاً رویه آن را شکل داده است. من تحت تأثیر تساهل و صبری که مردم در مجامع عمومی به یکدیگر نشان میدهند، قرار گرفتهام، دستاوردی بزرگ در مقایسه با رفتارهای غالباً خشن که در جنبشهای دهه 60 معمول بود.
م.ح: فمینیسم را در کجای این جنبش میبینید و از پویاییهای جنسیتی که مشاهده کردهاید و با آنها مواجه شدهاید، چه میبینید؟
SF: من نمیخواهم بیش از حد خوشبین باشم، اما به نظر من فمینیستها به خوبی در این جنبش حضور دارند، هرچند سادهلوحانه است اگر تصور کنیم که این برای حذف تبعیض جنسی از آن کافی است. همانطور که مقاله اخیر منتشر شده در ملت در مورد این موضوع خاطرنشان کرد: "زنان همه جا هستند": آنها تسهیل می کنند و در مجامع عمومی سخنرانی می کنند، انجمن های آموزشی را سازماندهی می کنند، فیلم می سازند، مرکز اطلاعات را اداره می کنند، با مطبوعات صحبت می کنند و اطلاعات را از طریق تعداد زیادی وبلاگ در شبکه پخش می کنند. ]. در OWS، قبل از اخراج، یک فضای کاملاً زنانه ایجاد کردند، یک چادر «برای زنان توسط زنان» که به عنوان یک منطقه خودمختار امن عمل می کرد. این چیزی است که در بازدیدهایم از OWS و از مطالعه آنلاینم در مورد مشاغل دیگر آموختم.
آنچه به ویژه امیدوارکننده است، تنوع زنان فعال و حضوری در مشاغل است: این جنبشی است که زنان سفیدپوست و زنان رنگین پوست، زنان جوان و زنان با موهای سفید را گرد هم می آورد. من همچنین تأثیر فمینیسم را در این واقعیت می بینم که این جنبش بازتولید خود را در مرکز سازماندهی خود قرار می دهد. درس جنبش فمینیستی - که شما نمی توانید ستیزه جویی سیاسی را از بازتولید زندگی روزمره خود جدا کنید، در واقع باید اغلب روابط بازتولید خود را متحول کنید تا درگیر مبارزه شوید - اکنون در مقیاس گسترده ای از جمله اعمال می شود. ایجاد توزیع مداوم مواد غذایی رایگان، سازماندهی تیم های نظافتی و پزشکی و فعالیت گروه های کاری که روزانه نه تنها در مورد اصول کلی و کمپین ها، بلکه در مورد همه مسائل مربوط به همزیستی روزانه بحث می کنند.
این که OWS پس از اخراج از میدان آزادی، دیگر یک اردوگاه ثابت نیست، این نکته را باطل نمی کند. اکنون صدها اشغال در سراسر کشور و در سراسر جهان در حال وقوع است. از دست دادن اردوگاه در لیبرتی پلازا در نیویورک تنها شروع مرحله جدیدی از جنبش است. امیدواریم این مرحله ای باشد که در آن ایجاد اشتراکات زایشی معنا و بعد جدیدی به خود بگیرد. به زودی، در واقع، جنبش باید شروع به طرح این سوال کند که چگونه می توان یک شبکه تولید مثل خارج از بازار ایجاد کرد، به عنوان مثال با پروژه های کشاورزی شهری موجود و سایر عناصر اقتصاد همبستگی ارتباط برقرار کرد.
MH: از زمان بحران مالی 2008، ما تلاش های زیادی برای درک و نقد سیستم شنیده ایم، هم از سوی منتقدان لیبرال و هم از جانب مارکسیست ها و دیگران در چپ. اما ما توضیحات فمینیستی زیادی نشنیده ایم. نقد فمینیستی سرمایه داری مالی چگونه است؟
SF: سرمایه داری مالی ماهیت متفاوتی با سرمایه داری به طور کلی ندارد. این ایده که چیزی سالم تر در مورد سرمایه داری مبتنی بر تولید وجود دارد، توهمی است که ما باید آن را رها کنیم. این واقعیت را نادیده می گیرد که سرمایه داری مالی نیز مبتنی بر تولید و روابط طبقاتی نابرابر و استثمارگرانه است، هرچند به شیوه ای مداری تر. بنابراین، نقد فمینیستی سرمایه داری مالی نمی تواند تفاوت اساسی با نقد سرمایه داری در هر شکل دیگری داشته باشد. با این وجود، با نگاهی به سرمایهداری مالی از دیدگاه زنان، میتوان به برخی از راههایی که بازتولید روزمره ما و رابطه بین زنان و سرمایه تغییر کرده است، بینشی به دست آورد.
ابتدا می بینیم که تراکنش های مالی – از طریق کارت های اعتباری، وام های دانشجویی، وام مسکن – به بخشی از وسایل زندگی روزمره ما تبدیل شده اند. مانند کارگران مرد، بسیاری از زنان نیز برای گذران زندگی و برآوردن خواسته های خود به آنها تکیه کرده اند. این به خودی خود نشان می دهد که دنیای مالی یک حوزه ساختگی از روابط سرمایه داری نیست، بلکه عمیقاً به زندگی روزمره ما نفوذ می کند. همچنین نشان میدهد که زنان بهطور فزایندهای در حال حاضر مستقیماً با سرمایه مواجه میشوند، نه از طریق میانجیگری دستمزد مردان، همانطور که در مورد زنانی که منحصراً در خانه کار میکردند، یا از طریق میانجیگری دولت، همانطور که مورد زنان بود. در مورد رفاه و سایر اشکال کمک های اجتماعی. در واقع، از طریق درهم تنیدگی سرمایه مالی در کار زندگی روزمره ما، مالی شدن به یکی از زمینه های اصلی تقابل زنان و سرمایه تبدیل شده است و این یک پدیده بین المللی است.
ما شاهد همین پویایی با توسعه اعتبارات خرد در آفریقا، آمریکای لاتین و بخشهایی از آسیا هستیم. تامین مالی خرد به یکی از ابزارهای اصلی تبدیل شده است که توسط آن آژانسهای بینالمللی تلاش کردهاند با تشویق آنها به دیدن خود به عنوان کارآفرینان بازار و گرفتن وامهای کوچک، کل جمعیتی از زنان را که قبلاً در اقتصادهای معیشتی مشغول بودند، تحت کنترل روابط پولی جهانی قرار دهند. شرکت ها در حالی که این برنامهها بهشدت توسط سرمایهگذاران، بانکها و متخصصان «توسعه» در شمال جهانی ترویج شدهاند، اما ثابت کردهاند که یکی از مناقشهبرانگیزترین سیاستها علیه زنان در سرتاسر جهان است، زیرا به دور از «قدرتمند کردن» زنان (همانطور که گفته میشود) هستند. تبدیل آنها به بدهکار و از این طریق، تبدیل فعالیت های خرد تولید مثل/بازاریابی روزانه آنها به منابع ارزش آفرینی و انباشت برای دیگران. در برخی موارد (به عنوان مثال در بولیوی در سال 2002) زنان برای اعتراض به بدهی های خود و سیاست های اخاذی بانک ها و وام دهندگان بانک ها را محاصره کرده اند. همچنین مواردی از زنان دیده شده است که به دلیل عدم امکان بازپرداخت بدهی خود خود را حلق آویز کرده اند.
این وضعیت نشان میدهد که وقتی از یک «بحران مالی» صحبت میکنیم، باید بسیار مراقب باشیم که تصور نکنیم تنها از یک واقعیت صحبت میکنیم. زیرا قطعاً بدهی های هنگفتی که زنان در شمال و جنوب از طریق کارت های اعتباری، وام یا اعتبارات خرد متحمل شده اند، خود یک بحران مالی است!
در مورد بحران مالی دیگر، بحرانی که سرمایه در سال 2008 اعلام کرد و تا به امروز ادامه دارد، میتوانیم ببینیم که این یک پیچ و خم دیگر در روندی است که اکنون 35 سال است که از اواسط دهه 1970 شروع شده است. وقتی اولین مقاله ام را درباره زنان و بحران نوشتم. [4].
از آن زمان، سرمایه داری جهانی به طور مداوم به وسایل زندگی مردم، به ویژه زنان حمله کرده است. این امر به ویژه برای زنان در آفریقا، آمریکای لاتین و آسیا ویرانگر بوده است. تفاوت، امروز، این است که بحران بر روی جمعیت هایی که تاکنون چیزی باقی نمانده است، آغاز شده است و این حمله به افراد نسبتاً مرفه اروپا و آمریکای شمالی نیز کشیده شده است. اما اهداف آن و تأثیراتی که بر زنان می گذارد قابل پیش بینی است. جای تعجب نیست که گزارشهای مربوط به این موضوع از سوی نهادهای بینالمللی (مانند سازمان ملل متحد) به طور فزایندهای فرمولبندی میشوند. بار دیگر، می شنویم که «چارچوب های مفهومی مرسوم که برای طراحی سیاست های کلان اقتصادی استفاده می شوند، کور جنسیتی هستند». ما از "بار نامتناسبی که زنان در بحران مالی متحمل می شوند" می شنویم و تأثیر منفی این امر بر دسترسی آنها به آموزش و مراقبت های بهداشتی خواهد بود. به ما گفته میشود که این بحران «موفقیتهای ناچیز زنان را تهدید میکند» و منجر به گسترش بیشتر نیروی کار بدون مزد و «غیررسمی» زنان خواهد شد. چند بار این نالهها را شنیدهایم، غالباً از زبان زنان (از جمله فمینیستهایی که خود را توصیف میکنند) که کاملاً با سیستم نهادی که مسئول سیاستهایی است که در وهله اول باعث بحران شده است، همدست هستند و اکنون بر سر آن اشک تمساح میریزند. ?
واضح است که کارفرمایان و دولت بار دیگر از زنان انتظار دارند که هزینه برنامه های ریاضتی جدیدی را که در حال ارائه است، جذب کنند و هم کاهش خدمات اجتماعی و هم هزینه های افزایش یافته غذا، سوخت و مسکن را با نیروی کار اضافی جبران کنند. خانه و خارج از خانه برنامه «جامعه بزرگ» نخست وزیر بریتانیا دیوید کامرون درباره این است: بارگیری هزینه های تولیدمثل از جامعه و دولت بر روی زنان - با وجود این واقعیت که آنها به این بازتولید وابسته هستند، اصلاً مهم نیست که سهم بیشتری از شرکت ها و سرمایه بخواهیم. بحران مالی بهانه ای برای گسترش این سیاست هاست. اما اگر جنبش تسخیر نشانه ای از پاسخی باشد که انتظار می رود به این حمله جدید به ابزار بازتولید ما در ماه های آینده باشد، این بحران ممکن است نتیجه معکوس داشته باشد.
MH: چگونه می توانیم یادگیری بین نسلی را در حرکات خود بهبود بخشیم؟
SF: در دهه 60 ضرب المثلی وجود داشت که اگر بالای 30 سال داشتید قبلاً طرف مقابل بودید. هرگز به این شکل کار نکرد و مشارکت فعالان نسل قدیمی همیشه برای جنبش مهم بود. اما فعالان امروز قطعاً برای یادگیری بین نسلی بازتر هستند. اما سؤال این است که چه نوع ساختارهایی برای انتقال دانش و امکان همکاری بین نسلی در هر دو جهت ضروری است.
ساخت بایگانی و بازتولید مواد، مراحل بسیار مهمی هستند، اما کافی نیستند. فکر میکنم کنشگران امروز باید تاریخ جنبشهای دهه 60 را بازنگری کنند - مشارکتها و محدودیتهای آنها، و مسائلی که باز گذاشتهاند - به همان شیوهای که آن جنبشها تاریخ جنبش کارگری و چپ قدیمی پیش را بازسازی کردند. -دوره های جنگ و پس از جنگ من به عنوان مثال به جنبش فمینیستی فکر می کنم. تاریخ آن به قدری توسط رسانه ها و به دلیل قرار گرفتن آن در سازمان ملل تحریف شده است که بسیاری از زنان جوان در سال های اخیر خود را از آن جدا کرده اند. اما آنها در می یابند که هنوز با بسیاری از همان مشکلاتی روبرو هستند که منجر به ایجاد "آزادی زنان" شد. من در اینجا نه تنها به این واقعیت اشاره میکنم که هنوز شواهدی از تبعیض جنسی در جنبشهای اجتماعی وجود دارد، بلکه در بهترین حالت، زنان امروز تنها به قیمت «شبیه شدن مردان» میتوانند به استقلال اقتصادی دست یابند، یعنی، به قیمت پذیرش رژیم های کاری که فضایی برای روابط دیگر نمی گذارد: فرزندان، دوستان، خانواده ها و فعالیت های سیاسی. همچنین بارها و بارها شنیده ام که زنان جوان از تعادلی که باید در محیط کاری انجام دهند شکایت می کنند که از آنها انتظار دارد همزمان "زنانه" و شایسته باشند. به این اضافه کنید که بسیاری از دستاوردهای جنبش فمینیستی امروز در خطر است. به عنوان مثال، دسترسی به سقط جنین دائما مورد حمله قرار گرفته و کاهش می یابد. در ایالات متحده، چندین ایالت در تلاش هستند تا قوانینی را تصویب کنند که کنترل دولت بر ظرفیت باروری زنان را تا حد زیادی گسترش دهد، به عنوان مثال، اتهام قتل زنان باردار را برای شرکت در هر فعالیتی که می تواند به عنوان به خطر انداختن جنین تعبیر شود، ممکن می سازد. در حال حاضر حدود 50 زن تحت این اتهام در زندان هستند. در واقع، در طول سالها، شاهد بودهایم که هیچ دستاوردی که زنان به دست آوردهاند را نمیتوان بدیهی دانست. من متقاعد شدهام که یادگیری تاریخ مبارزات گذشته در این زمینه بسیار مهم است زیرا آنها ما را قادر میسازند بفهمیم با چه نیروهایی مقابله میکنیم.
به طور کلی، مقدار زیادی دانش وجود دارد که باید بازیابی شود تا فعالان جوان تر اشتباهات قبلی خود را تکرار نکنند تا بتوانیم آنچه را که در مبارزات امروز جدید و خاص است و همچنین به همین ترتیب درک کنیم. ما می توانیم یاد بگیریم که استراتژی هایی را که حاکمان ما برای شکست دادن ما به کار می گیرند، پیش بینی کنیم. همانطور که گفته شد، واضح است که اشغال های کنونی لحظه بزرگی برای تبادل بین نسلی است، و من مطمئن هستم که با رشد جنبش، فعالان جوانتر نیاز به تصاحب مجدد گذشته رادیکال را خواهند دید و فعالانی مانند من نسل قدیمتر میتواند آنچه را که در این جنبش جدید است جشن بگیرد، به جای تلاش برای قرار دادن شراب جدید در بطریهای قدیمی.
منابع
[1] http://www.whirlwinds.info/
[2] http://occupystudentdebtcampaign.com/
[3] http://www.thenation.com/article/164197/where-are-women-occupy-wall-street-everywhere-and-theyre-not-going-away
[4] "دستمزد برای کارهای خانه و بحران" (فوریه 1975) ارائه شده در دومین کنفرانس بین المللی دستمزد برای مشاغل خانگی، که در سال 1975 در تورنتو برگزار شد.
ZNetwork صرفاً از طریق سخاوتمندی خوانندگان آن تأمین می شود.
اهدا