در حالی که دهلی نو و اسلام آباد برای از سرگیری گفتگوهای دوجانبه خود آماده می شوند، سیاست هند در قبال همسایگی غربی خود با چالشی بی سابقه مواجه است. چگونگی واکنش هند به وضعیت پیچیده و به سرعت در حال تغییر در پاکستان و افغانستان، تا حد زیادی بر سرنوشت یکی از ناآرام ترین مناطق جهان تأثیر می گذارد، در واقع بخشی از بوته ای که تاریخ جهانی در آن ساخته می شود. مقابله با چالش مستلزم تغییر جهت گیری ریشه ای برخی از مقدمات و اولویت های اساسی سیاست خارجی هند است. ابتدا افغانستان را در نظر بگیرید.
یک تغییر عمده در موازنه نیروها در افغانستان در حال رخ دادن است. نیروهای سازمان پیمان آتلانتیک شمالی (ناتو) به رهبری ایالات متحده و نیروهای ارتش ملی افغانستان عملیات مشترک ("با هم" در دری) را آغاز کرده اند که یکی از بزرگترین حملات نیروهای غربی از زمان تهاجم به افغانستان در اکتبر 2001 است. عملیات با 15,000 سرباز با هجوم به مارجه (جمعیت: 80,000 نفر) در ولایت هلمند جنوبی که برای سالها پایگاه طالبان بود، آغاز شد. بر خلاف سایر ماموریت های نظامی نیروهای بین المللی به رهبری ایالات متحده (ISAF)، هدف عملیات مشترک ایجاد مدل جدیدی است که فراتر از پاکسازی طالبان است. هدف آن برقراری مجدد حاکمیت افغانستان با استقرار یک دولت غیرنظامی است که خدمات عمومی را ارائه می دهد و می تواند حمایت و مشروعیت مردم را به دست آورد. در طول هشت سال گذشته، اکثر شهرها و شهرهایی که توسط نیروهای آیساف از وجود طالبان – القاعده پاکسازی شده بودند، شاهد بازگشت ستیزه جویان و تثبیت مجدد خود بوده اند. این بار، سربازان یک دولت افغانستان از جمله پلیس را وارد خواهند کرد و برای حمایت از آنها باقی خواهند ماند. همانطور که ژنرال استنلی مک کریستال، فرمانده ارشد آمریکایی، می گوید: "ما یک دولت در جعبه داریم که آماده است تا وارد شود."
نیویورک تایمز گزارش داد: «بیش از هر زمان دیگری از سال 2001، سربازان آمریکایی و ناتو کمتر بر کشتن شورشیان طالبان تمرکز خواهند کرد تا ساختن شهروندان افغان و ساختن یک کشور افغانستان. سرتیپ لری نیکلسون، فرمانده تفنگداران دریایی در جنوب افغانستان، این هفته به گروهی از نیروها گفت: «جمعیت دشمن نیست». "جمعیت جایزه است - آنها دلیل ورود ما به آن هستند."
این اولین باری است که ایالات متحده به توسعه و نهادهای حکومت داری در افغانستان توجه می کند – کاری که باید بلافاصله پس از برکناری طالبان از قدرت در سال 2002 انجام می داد. مشخص نیست که آیا این مدل ملت سازی موفق خواهد شد یا خیر. در حال آزمایش استراتیژی جدید ضد شورش است که توسط ژنرال مک کریستال پیشنهاد شده است، که بر اساس آن باراک اوباما رئیس جمهور ایالات متحده اخیراً تصمیم گرفت 30,000 سرباز آمریکایی را به افغانستان بفرستد و 10,000 سرباز دیگر را از سایر کشورهای ناتو تهیه کند و قدرت آیساف را از 113,000 به افزایش دهد. بیش از 150,000 تا اوت. محاسبه شده است که این افزایش، طالبان را به اندازه ای ضعیف می کند که بسیاری از آنها بخواهند به ارتش ملی افغانستان (ANA) فرار کرده و وارد روند ادغام و آشتی شوند. خروج نیروهای آمریکایی از جولای سال آینده آغاز خواهد شد.
حتي اگر اين استراتژي در ولايت هلمند موفق شود، به سختي مي توان ديد كه چگونه مي توان آن را به ساير مناطق افغانستان بدون متعهد كردن تعداد بسيار بيشتر از 150,000 سرباز گسترش داد. و افکار عمومی در هیچ یک از 40 کشوری که به نیروهای آیساف کمک کرده اند - عمدتاً به تعداد اندک. برای مثال، یک نفر از گرجستان، چهار نفر از اتریش، و هفت نفر از ایرلند و اردن - طرفدار اعزام نیروهای بیشتر به جنگی هستند که اکثر مردم آن را غیرقابل پیروزی می دانند. این قطعاً در مورد ایالات متحده صدق می کند، جایی که 59 درصد از جمعیت با اعزام نیروهای بیشتر مخالف هستند.
یک مسئله مهم این است که آیا نیروهای تحت رهبری ایالات متحده می توانند آسیب کافی به طالبان وارد کنند و ظاهری از قدرت غیرنظامی ایجاد کنند تا روند ادغام مورد بحث در کنفرانس اخیر لندن در مورد افغانستان قابل دوام باشد. پاسخ کوتاه این است که با توجه به سوابق آیساف و ماهیت درگیری در افغانستان، این بعید است. تا کنون، 113,000 سرباز آیساف با حمایت 104,000 مزدور، نتوانسته اند تعداد نسبتا کمی از مردان القاعده را که در منطقه پناه گرفته اند دستگیر، بی حرکت کرده یا بکشند - که حدود 100 نفر در افغانستان و 300 نفر در پاکستان تخمین زده می شود.
برتری عددی قاطع، و برتری در قدرت آتش - که توسط هواپیماهای بدون سرنشین، بمب های هدایت شونده لیزری، هواپیماهای جنگی و انواع دیگر سلاح های با تکنولوژی پیشرفته تجهیز شده است - به آیساف این امکان را نداده است که بر طالبان-القاعده چیره شود. در واقع، در بخش هایی از افغانستان، طالبان با اطمینان در حال پیشروی است. بعید است اکثر جنگجویان آن با حقوق و روحیه اندک به ارتش ملی ملحق شوند، حتی اگر به آنها رشوه داده شود، همانطور که ایالات متحده قصد دارد انجام دهد. به دنبال یک رویه دیرینه، جنگجویان افغان کاملاً قادر به حفظ رشوه و خرابکاری ارتش ملی هستند.
حقیقت این است که ایالات متحده استراتژی روشنی برای پایان دادن به جنگ افغانستان ندارد - بیشتر از زمانی که آن را شروع کرد. جنگ جهانی جورج دبلیو بوش علیه تروریسم پاسخی تند به حملات سپتامبر 2001 از سوی نهادی بود که تفکری به شدت نظامی داشت، که به طور غریزی گزینههایی مانند محاکمه رهبران القاعده در یک مجمع حقوقی مانند دادگاه کیفری بینالمللی یا دادگاه کیفری بینالمللی را رد کرد. دادگاه ویژه ای که تحت نظارت سازمان ملل متحد ایجاد می شود و افغانستان جدید را از طریق نهادهای دموکراتیک و مشارکت مردمی در برنامه انکشافی با تمویل سخاوتمندانه ایجاد می کند - بسیار شبیه طرح مارشال.
ایالات متحده اساساً می خواست القاعده-طالبان را برای 9 سپتامبر مجازات کند و آنها را از نظر نظامی خنثی کند. واشنگتن و معذرت خواهانش برای مداخله در افغانستان، درست همانطور که برای عراق و یوگسلاوی سابق این کار را انجام دادند، بسیاری از توجیهات را برای مداخله در افغانستان ساختند - از جمله مبارزه با تهدید جهانی تروریسم، ایجاد دموکراسی، مدرن کردن جامعه ای که هنوز در پیچ و تاب قرون وسطایی گرفتار شده است و ترویج بشردوستانه. هدف از آزادی زنان افغان اما همانطور که اوباما در سخنرانی اول دسامبر خود با اعلام تشدید جنگ بیان کرد، هدف واقعی "برهم زدن، از بین بردن و شکست القاعده در افغانستان و پاکستان و جلوگیری از ظرفیت آن برای تهدید آمریکا و متحدان ما در آینده" بود. این کمتر به مردم افغانستان ربط دارد تا به آمریکا.
این نتیجه اجتناب ناپذیر است که ایالات متحده افغانستان را در یک آشفتگی وحشتناک ترک خواهد کرد، با اطمینان کمی که می توان «تحرک طالبان» را معکوس کرد و «توانایی آن برای سرنگونی دولت» را فلج کرد – اهداف اعلام شده ایالات متحده. همانطور که وضعیت افغانستان به شیوه های نامنظم و ناپایدار خود تغییر می کند، ایالات متحده بیش از پیش به پاکستان وابسته می شود، نه فقط برای حمایت لجستیکی بلکه برای میانجیگری سیاسی. در واقع، ژنرال پرویز آشفق کیانی پیشنهاد داده است که با قرار دادن یک شبه نظامی عمده طالبان، تحت کنترل برادران حقانی، در طرح آشتی ایالات متحده میانجیگری کند.
پاکستان به دنبال گسترش و تعمیق نفوذ خود در افغانستان، از جمله نفوذ نظامی خود، خواهد بود، به ویژه به این دلیل که از فعالیتهای هند در آنجا وحشت دارد. همچنین برای هرگونه کمکی که به نیروهای ناتو ارائه میکند، از جمله کمکهای نظامی و اقتصادی بیشتر، با ایالات متحده معامله سختی خواهد کرد. حداکثر میتواند چیزی شبیه به توافق هستهای بین هند و ایالات متحده بخواهد.
تهدیدی برای امنیت منطقه
هیچ یک از اینها، از جمله افغانستان پرتلاطم که بخشی از آن تحت کنترل طالبان است، نویدبخش امنیت منطقه نیست. به اندازه کافی بد بود که ایالات متحده توافق هسته ای را با هند امضا کرد، که نه تنها به سلاح های هسته ای هند مشروعیت می بخشد، بلکه به هند اجازه می دهد تا زرادخانه هسته ای خود را گسترش دهد. هند با دور نگه داشتن هشت رآکتور برق خود از رژیم بازرسی های بین المللی، می تواند سالانه حدود 200 کیلوگرم پلوتونیوم با درجه تسلیحات از سوخت مصرف شده خود تنها با اورانیوم بومی تولید کند - برای 40 تا 80 بمب ناکازاکی در سال کافی است. علاوه بر گسترش قابل توجه تاسیسات هسته ای-نظامی خود. اگر پاکستان مجوز مشابهی در نیمه راه دریافت کند، حتی بدتر خواهد بود. این یک مسابقه تسلیحات هسته ای تسریع شده در جنوب آسیا را به همراه خواهد داشت.
حتی بدتر از آن، عواقب تشدید رقابت هند و پاکستان در افغانستان خواهد بود، که مطمئناً این کشور فقیر، تقسیم شده و جنگ زده را برای مدت طولانی و طولانی در جوش نگه می دارد. این امر فضایی را برای طالبان و دیگر نیروهای افراطی ایجاد میکند تا بسط پیدا کنند و در نتیجه پاکستان را بیشتر بیثبات کرده و تهدید تروریستی گروههای جهادی را برای هند افزایش دهد.
پاکستان به دلایل بد و خوب از نقش هند در افغانستان نگران است. مورد اول به این واقعیت مربوط می شود که هند به دلیل برنامه کمک های غیرنظامی 1.7 میلیارد دلاری خود که در بین همه دولت ها بهترین رتبه بندی شده است، از حسن نیت فوق العاده ای در افغانستان برخوردار است. برخلاف کمکهای غربی که از طریق لایههایی از واسطهها انجام میشود، کمکهای هند عمدتاً بدون واسطهها و پیمانکاران فرعی ارائه میشود. همچنین برای نیازهای افغانستان و زیرساخت های ابتدایی آن، از جمله جاده های بد، کمبود امکانات پزشکی، مدارس و افراد حرفه ای آموزش دیده، بسیار مناسب تر است. به هر حال، برنامه هند برای آموزش کارمندان دولتی، دیپلمات ها، قانونگذاران، قضات و پلیس افغانستان بسیار محبوب است.
دلایل خوب پاکستان برای ترس از هند مربوط به گشایش کنسولگری های متعدد توسط هند در شهرهایی است که آنها تجارت قانونی چندانی ندارند و این نگرانی که ممکن است از آنها برای حمایت از اقدامات مخفیانه و ایجاد مشکل در بلوچستان استفاده شود. شواهدی باشد ضروری است که هند ترس پاکستان را کاهش دهد و اسلام آباد را در یک رابطه همکاری در افغانستان مشارکت دهد. بهترین راه برای انجام این کار این است که بدانیم هند و پاکستان هر دو دارای منافع مشروع در افغانستان هستند. هند بر اساس فرهنگ، تجارت، موسیقی، زبان و غذا با افغانستان پیوندهای چند صد ساله دارد - افغانستان منبع اصلی میوه های خشک و هنگ (آسافوتیدا) وارداتی هند است. هند همچنین سهم امنیتی در مهار افراط گرایی به سبک طالبان با پیامدهای داخلی آن دارد.
پاکستان نه تنها همسایه فوری افغانستان است، با دو ولایت ناآرام در مرز که ثبات آنها برای بقای پاکستان حیاتی است. پاکستان در داخل مرزهای خود تعداد پشتون های بیشتری نسبت به زندگی در افغانستان دارد و منافع مشروع در رفاه و نمایندگی سیاسی آنها دارد.
به رسمیت شناختن منافع متقابل باید به مشارکت مشترک در برنامه های توسعه و مهار عناصر افراطی منجر شود. تا زمانی که ارتش در افغانستان قدرتمند باقی بماند و افغانستان را برای دستیابی به "عمق استراتژیک" محوری بداند، دستیابی به این امر آسان نخواهد بود. اما هند باید نهایت تلاش خود را بکند تا همکاری را در دستور کار قرار دهد - در صورت لزوم، با گسترش دامنه "گفتگوی ترکیبی" و با پیشنهاد یک نشست منطقه ای با حضور همه بازیگران مربوطه، از جمله ایران و چین.
این به معنای اصلاح رویکرد سیاست هند در قبال پاکستان است. هند به صلح و آشتی با پاکستان نیاز دارد نه صرفاً به دلایل ابزاری مانند رهایی خود از بار رقابت منطقه ای، که هند را به هم می بندد و از راهیابی آن به لیگ بزرگ ملت ها باز می دارد. آشتی برای صلح، امنیت و رفاه در منطقه حیاتی است. هند نمی تواند امن باشد مگر اینکه در صلح و آرامش باشد، بیش از همه، با همسایگان خود، که به نوبه خود باید در مسیر تقویت دموکراسی غیرنظامی و رشد فراگیر باشند.
هند باید راهبردی برای کشاندن پاکستان به رابطهای که نظریه روابط بینالملل آن را «همپیوندی» مینامد، ایجاد کند - حالتی از تعامل فعال بین رقبای سابق که در آن آنها یکدیگر را به اجتناب از درگیری و همکاری از طریق تعدادی ترتیبات نهادی، مشابه همکاری فرانسه و آلمان در دهه های 1950 و 1960، که پایه های جامعه اقتصادی اروپا و در نهایت اتحادیه اروپا را پایه ریزی کرد.
این زمینه را برای از سرگیری گفتگوهای هند و پاکستان فراهم می کند. نخست وزیر مانموهان سینگ در ژوئیه گذشته گامی خوشایند برای از سرگیری گفتگوها در شرم الشیخ برداشت. ابتکار عمل به زودی از بین رفت. اکنون نباید عقب نشینی صورت گیرد. این تنها در صورتی می تواند اتفاق بیفتد که هند رویکردی گسترده را اتخاذ کند و تاکید بر مبادلات دوجانبه را به تروریسم و چند موضوع دیگر مانند اشتراک آب رودخانه ها حفظ نکند. «گفتگوی مرکب» با فرمت تثبیت شده آن از دو به علاوه شش موضوع که از سال 1997 دنبال شده است، علیرغم وقفه ها، امکان ایجاد اشکال متعدد تعامل، از جمله تبادلات تقویت شده بین دو ملت و درک بهتر از جایی که می توان به همگرایی دست یافت. .
این آزمونی برای سیاست خارجی هند است. اگر هند با تردید، با اکراه و برای دستیابی به دستاوردهای محدود به گفتگو نزدیک شود، خطر ایجاد اعتماد بسیار کمی به اسلام آباد برای امکان تبادلات پربار را در پی خواهد داشت. اگر تشخیص دهد که پاکستان با خودش در جنگ بوده است، گروههای جهادی به اندازه ارتش بر جامعه پاکستان نفوذ دارند، رهبری غیرنظامی آن هم توسط جهادیها و هم نظامیان ضعیف و محدود شده است، و تقویت رهبری مستلزم یک استراتژی استراتژیک است. با اتحاد با نیروهای میانه رو و دموکراتیزاسیون در پاکستان، هند می تواند به دستاوردهای بزرگی دست یابد.
انتظار پیشرفت سریع در روابط هند و پاکستان غیر واقعی است. اما پیشرفت تدریجی، درک متقابل و همکاری بهتر - از جمله پیشنهاد یکجانبه برای باز کردن بازار هند به روی طیف وسیعی از کالاها از پاکستان - می تواند حاصل شود. به طور مشابه، خنثی کردن رقابت نظامی و رقابت هسته ای یک اولویت فوری است.
همه اینها به معنای درگیری جدی، نزدیک و بدون وقفه است، حتی در حالی که تشخیص می دهیم که یک حمله تروریستی بزرگ دیگر، از جمله عملیاتی به سبک بمبئی، قابل رد نیست. این یک گزینه سخت است، شبیه به یک داروی تلخ. اما هیچ درمان دیگری برای این بیماری وجود ندارد.
ZNetwork صرفاً از طریق سخاوتمندی خوانندگان آن تأمین می شود.
اهدا