دلایل اینکه چرا آموزش عمومی به طور ناگهانی با وجود سال ها بی توجهی سیاستمداران و رسانه ها به یک موضوع تبدیل می شود، واضح است. در این اقتصاد رکود، به نظر می رسد اعتبارات مزیت خود را از دست داده اند. بسیاری از والدین و سیاستمداران ادعا می کنند که مدارس نتوانسته اند آنچه را که دانش آموزان نیاز دارند ارائه دهند. تصور گسترده ای وجود دارد که بی سوادی در حال افزایش است، به این معنی که افراد کمتری می توانند متون پیچیده را بخوانند. و نتایج No Child Left Behind با تست استاندارد شده سختگیرانه آن ناامید کننده بوده است.
مربیان و مفسران جریان اصلی هشدار می دهند که ایالات متحده که زمانی پیشرو در میان جوامع پیشرفته سرمایه داری در نرخ فارغ التحصیلی بود، به رتبه دوازدهم سقوط کرده و همچنان در حال سقوط است. بسیاری نگران این هستند که آموزش به یک موضوع امنیت ملی تبدیل شده است. برخی دیگر خاطرنشان می کنند که موتورهای اقتصاد جهانی ریاضی و علم هستند و این کشور فیزیکدانان، شیمیدانان، زیست شناسان، ریاضیدانان و دانشمندان کامپیوتری آموزش دیده کمتری را به کار می گیرد.
برخی از برمیدهای معمول نئولیبرال - مدارس منشور و مدارس خصوصی انتفاعی در تمام سطوح آموزشی - به عنوان راه حلی در بوق و کرنا می کنند. اما، بر اساس مطالعات متعدد، این مدارس به ندرت به تبلیغات اعتراض می کنند. دیگران آزمایش طولانی آمریکا با آموزش مترقی را رد کرده اند، که در آن دانش آموزان موضوع مدرسه هستند، نه فقط موضوع آن. در دهه 1980، مقامات مدرسه تصمیم گرفتند که بچهها به نظم و انضباط بیشتر، زمان بیشتری در مدرسه و تکالیف بیشتری نیاز دارند. آخرین مفهوم سیاست درخشان، پاداش یا تنبیه معلمان برای عملکرد دانش آموزانشان است.
اتحادیه های معلمان این «راه حل» خاص را به شدت رد کرده اند و آن را حمله ای آشکار به حرفه ای بودن معلمان و استانداردهای زندگی می نامند. با این حال، در زمان کاهش شدید بودجه مدارس، بسیاری از افراد محلی هر دو اتحادیه بزرگ معلمان ملی اخراج، افزایش اندازه کلاس ها و معیارهای عملکرد را با ملایمت پذیرفته اند. مهمتر از همه، نه اتحادیهها و نه مقامات آموزشی جایگزینهای جدی برای حرکت محافظهکاران به سمت خصوصیسازی نئولیبرالی ارائه نکردهاند. و به نظر می رسد چپ از ارائه پیشنهادهای معمول راضی است: پول بیشتر برای مدارس، دسترسی گسترده تر برای دانش آموزان رنگین پوست فقیر و طبقه کارگر به آموزش عالی و پایان دادن به خصوصی سازی.
اگرچه این اصلاحات ضروری هستند، اما به سختی کافی هستند. جناح راست میخواهد با آزمودن تسلیم شدن بچهها، مدرسهها را به بخش انتفاعی واگذار کند و بچههای نالایق و مزاحم را از مدرسه بیرون کند یا حداقل آنها را به «آموزش ویژه»، تنها بخش پر رونق، تنزل دهد. در K-12.
اکثر لیبرال ها فاقد یک برنامه مستقیم و قدرتمند مشابه هستند. آنها ممکن است محوریت تفکر انتقادی را که میراث دوران مترقی است ستایش کنند، اما عمدتاً چسب زخم ارائه می کنند. این به این دلیل است که لیبرالها چارچوب غالب را پذیرفتهاند که آموزش، یا بهطور دقیقتر، مدرسه باید با آموزش دانشآموزان برای گرفتن مکانهای مربوطه در دنیای کار، در خدمت اقتصاد باشد.
درست نیست. آنچه رادیکالها باید به لیبرالهای دستنویس ارائه کنند، بهترین کاری است که رادیکالها انجام میدهند: رفتن به ریشهی مسائل. آموزش باید مقدمه ای برای زندگی باشد، به ویژه کمک به فعال شدن بچه ها در تعیین شرایطی که بیشتر بر آنها تأثیر می گذارد.
ریشه اشیا
لو ویگوتسکی، ژان پیاژه و ژروم برونر، سه نظریهپرداز برجسته روانشناسی رشد در قرن بیستم، استدلال کردند که برنامه درسی، قلب یادگیری مدرسه، باید با مهارتهای حرکتی حسی کودکان بیان شود. آنها به اجبار اظهار داشتند که تحمیل دانشگاهیان برای کودکان خردسال تا سن هشت یا نه سالگی نامناسب است. آنها استدلال می کنند که در حالی که کودکان سه تا هفت ساله توانایی های شناختی قابل توجهی را توسعه داده اند، الگوریتم های مرتبط با کسب اکثر مهارت های تحصیلی واقعاً فراتر از ظرفیت اکثر کودکان است. این زمانی از زندگی است که تخیل باید موضوع و موضوع یادگیری باشد. خواندن، نوشتن و ریاضی نباید دریغ شود، اما محتوای اصلی یادگیری در سال های اولیه می تواند با بازی ارائه شود. مدل مهدکودک برای بچه های کوچکتر مناسب است. آنها یاد می گیرند که با همسالان خود کنار بیایند، اشیاء را دستکاری کنند. برای آزمایش نقاشی، مجسمه سازی و موسیقی؛ و به صورت شفاهی نیز ابراز وجود کنند. به عنوان مثال، کودکانی که به خواندن ابراز علاقه می کنند، باید تشویق شوند و معلم باید مطالب مناسب را فراهم کند و خواندن را با بازی ادغام کند.
تمام دنیا یک مدرسه است
بعداً، زمانی که دانشگاهیان در نزدیکی مرکز برنامه درسی قرار دارند، کلاس درس باید تا حد زیادی از ساختمان مدرسه به جهان بزرگتر منتقل شود. ویگوتسکی توضیح داد که چگونه نگه داشتن یک کودک روی میز برای ساعت ها رشد او را زیر سوال می برد. سن 12 تا XNUMX سالگی زمان هایی برای اکتشاف، برای شکوفایی کنجکاوی است: شهر به عنوان مدرسه به این معنی است که موزه ها، آزمایشگاه های تحقیقاتی، مراکز بهداشتی و سالمندان، کنسرت ها، کارخانه ها، دفاتر، پارک ها و خیابان ها همه مکان های یادگیری هستند. "سفرهای میدانی" دیگر فعالیت های گاه به گاه نیستند، بلکه رویدادهای منظمی هستند که در کل روز مدرسه بافته می شوند. دانشآموزان با نوازندگان، هنرمندان، کارگران صنعتی و خدماتی، دانشمندان، شهرنشینان - که همگی بخشی از هیئت علمی مدرسه میشوند، ملاقات میکنند. خواندن، ریاضیات و علوم به اجزای مهمی تبدیل می شوند، اما از نظر کمک به یادگیرنده برای مذاکره موثر با محیط خود و تحریک یادگیری انتقادی بیشتر.
دانش آموز در سنین 11 یا 12 سالگی، با کاوش در محیط اجتماعی و فیزیکی، شرایط رشدی را برای سختگیری تحصیلی به دست آورده است. در این راستا باید اذعان داشت که برخی از حوزه ها مانند ریاضی، علوم، دستور زبان، تاریخ و حتی موسیقی پر از ابعاد طنین انداز هستند. اما روت باید با بیان اهمیت عملی و تاریخی ریاضیات پایه، جبر و هندسه ترکیب شود. اهمیت زمان شناسی در یادگیری تاریخ؛ داستان ها، و همچنین قوانین و رویه های فیزیک، شیمی و زیست شناسی. بوم شناسی باید به بخش مهمی از هر سطح آموزشی تبدیل شود و درک آن نیز محتوایی نظری و توصیفی داشته باشد.
در عین حال، تاریخ و ادبیات نباید به ناسیونالیسم امتیاز بدهد. تاریخ به اصطلاح آمریکا با تجارت برده آفریقایی، دلایل مهاجرت، انگیزه تسلط امپراتوری، نیاز به سرمایه برای ذخایر عظیم نیروی کار صنعتی گره خورده است (از آنجایی که بردگان سابق در مزارع تولید پنبه و تنباکو محدود بودند. جنوب و ممنوع است، مگر به عنوان اعتصاب شکن). تاریخ نشان می دهد که مبارزات کارگران از کارخانه های فلزی و نساجی گرفته تا مزارع و مزارع، ذاتی داستان آمریکایی است - فراتر از روایت منافع متحد در زمان جنگ - که به ایدئولوژی رسمی دروغ می گوید که آمریکا استثنای بزرگ برای تجربه طبقاتی اروپایی است. و مبارزه طبقاتی و ادبیات بزرگ آمریکایی توسط سیاهپوستان و همچنین سفیدپوستان تولید شده و هست و همیشه با روایت تاریخ آمریکا، از روایتهای برده گرفته تا آثار ملویل، ویتمن و هاثورن، پیوند خورده است.
تمایز بین دبیرستان و دبیرستان باید به چالش کشیده شود. مدل کلاس 7 تا 12 می تواند به طور گسترده تری منتشر شود زیرا این سال ها سال های اصلی پرورش ظرفیت های انتقادی و فکری هستند. همانطور که برخی از مربیان کشف کرده اند، جوانان در این سنین می توانند به جای رنج بردن از کتاب های درسی ضعیف، متن های اصلی را بخوانند. موسیقی و هنر باید جزء حیاتی برنامه درسی باقی بمانند. دانش آموزان به نشریات دوره ای خود نیاز دارند که آنها را بدون دخالت مقامات مدرسه کنترل می کنند، نه تنها برای ارتباط با همسالان، بلکه به عنوان مکان هایی که انتقاد از مدرسه و جامعه می تواند در خارج از کانال های رسمی شکوفا شود.
زیاد فلسفه بلد نیستم
در فرانسه، دبیرستان ها به مطالعه فلسفه نیاز دارند، هرچند در سال های اخیر کمتر. فارغ التحصیلان دبیرستان از سنت های اصلی فلسفه اروپایی به شکل کلاسیک آن آگاهی داشتند: پیش سقراطیان، افلاطون و ارسطو، متفکران قرون وسطی، دکارت و کانت، برگسون و برخی از فلسفه های قرن بیستم.
فلسفه از مدارس متوسطه ایالات متحده حذف شده است، به استثنای مدارس نخبه، عمدتاً خصوصی. این نشانه ای است مبنی بر اینکه ما تفکر انتقادی را به عنوان یک هدف آموزشی جدی نمی گیریم. اگر فلسفه ارزش تربیتی دارد، آن است که ارزش شک را به دانش آموزان بیاموزد که بدون آن نمی توان در تبلیغات نفوذ کرد و وجود علایق خاص را در دانش تشخیص داد.
میتوانم پاسخ منتقدان را بشنوم: «همه چیز خوب است، اما چه کسی همه اینها را آموزش میدهد؟ تکلیف معلمانی که در برنامه های درسی قدیمی آموزش دیده اند چه می شود؟ پاسخ کوتاه این است که ما به یک اصلاح اساسی در مدارس آموزش و پرورش نیاز داریم. اگر بخواهند وجود داشته باشند، دانش آموزان باید در رشته تحصیلی تحصیل کنند و آموزش فقط جزئی می شود. خردسال آموزش نباید بر روش های تدریس تمرکز کند، بلکه باید بر مفاهیم مرتبط با تفکر انتقادی، یعنی فلسفه و تاریخ تمرکز کند، اما نه فقط آموزش. و نیاز به یک برنامه عظیم توسعه هیئت علمی برای آماده سازی معلمان با تجربه برای برنامه درسی جدید وجود دارد. آنها نباید "آموزش داده شوند"، اما، حتی با گسترش دامنه خود، باید از آنها خواسته شود تا در عناصر برنامه ریزی برنامه درسی شرکت کنند. بنابراین برنامه درسی دیگر در انحصار مقامات مرکزی اعم از اداری و قانونی باقی نمی ماند. نوسازی آموزش معلمان البته شامل استادی نیز می شود. و اتحادیه والدین و معلمان باید بخشی از فرآیند برنامه ریزی شوند.
این ایده ها همگی در معرض بحث، بحث و بازنگری هستند. با این حال، بدون جنبشهای رادیکال سیاسی و اجتماعی که در پشت تغییرات آموزشی قرار دارند، اصلاح مدارس بعید به نظر میرسد، مگر به معنای زیبایی. ما به پروژه هایی نیاز داریم که جریان اصلی را به چالش بکشند، اگر اصلاً تغییری وجود داشته باشد. در حال حاضر، این پروژهها کم هستند و عمدتاً نامرئی هستند، تا حدی به این دلیل که تفاوتهای خود را به نمایش عمومی نگذاشتهاند. اما ما باید شروع به بررسی کنیم که یک سرپوش آموزشی برای رادیکالها، برای وام گرفتن عبارتی از Saul Alinsky، چه شکلی است.
ZNetwork صرفاً از طریق سخاوتمندی خوانندگان آن تأمین می شود.
اهدا