اخبار واقعی
باید اعتراف کنیم که زمانی که مایکل اسمیت مقاله ساندی تایمز خود را در مورد یادداشت داونینگ استریت در 1 می منتشر کرد، توجه ما به جای دیگری بود. کتاب لنز رسانهای: نگهبانان قدرت – اسطوره رسانههای لیبرال (آینده، انتشارات پلوتو، ژانویه 2006).
درک ما از داستان تنها بر اساس آنچه از چند گزارش روزنامه و تلویزیون به دست آورده بودیم بود. طبق گزارشهای رسانهای که دیدیم، به نظر میرسد که افشای اصلی حول نظرات سر ریچارد دیرلاو، رئیس وقت MI6 بود:
بوش میخواست صدام را از طریق اقدام نظامی که با ترکیب تروریسم و سلاحهای کشتار جمعی توجیه میشد، برکنار کند» و «اطلاعات و حقایق حول این سیاست ثابت میشدند».
این برای ما چندان جالب نبود. ما از شواهد پل اونیل، وزیر خزانهداری سابق آمریکا میدانستیم که بوش از همان روزهای اول به قدرت رسیدن، قصد برکناری صدام حسین را داشته است:
همه چیز در مورد یافتن راهی برای انجام آن بود. رئیسجمهور میگوید «برو من راهی برای انجام این کار پیدا کن»... از همان ابتدا، این اعتقاد وجود داشت که صدام حسین آدم بدی است و باید برود.» (اونیل، به نقل از جولیان بورگر، «بوش تصمیم گرفت صدام را «در روز اول» برکنار کند»، گاردین، 12 ژانویه 2004)
و از شهادت تعدادی از کارشناسان اطلاعاتی و از افشاگریهای مربوط به «پروندههای مبهم» آشکار بود که اطلاعات و حقایق مطابق با سیاستها تحریف شده بودند.
پس تعجب ما را تصور کنید، زمانی که سرانجام به خواندن مقاله اصلی اسمیت در 1 مه، از جمله خود یادداشت، رسیدیم و متوجه شدیم که داستان واقعی افشای این بود که استراو و بلر برای استفاده از بازرسی برای فریب دادن صدام به ممانعت از سازمان ملل متحد، توطئه کردند. بنابراین بهانه ای برای جنگ فراهم می کند. به طور ضمنی، افشای اطلاعات به وضوح نشان میدهد که بلر و استراو در سالهای 2002 و 2003 پیوسته در مورد امیدهای خود برای حل مسالمتآمیز بحران دروغ گفتهاند.
در مقاله ای برای لس آنجلس تایمز هفته گذشته با عنوان "اخبار واقعی در یادداشت های داونینگ استریت"، به نظر می رسد مایکل اسمیت در مورد داستان واقعی با ما موافق است:
«اگرچه بلر و بوش هنوز اصرار دارند که تصمیم برای رفتن به سازمان ملل در مورد جلوگیری از جنگ بوده است، اما در یک یادداشت آمده است که این در واقع، در مورد «اشتباه» حسین در ارائه توجیه قانونی جنگ به آنها بوده است.
«مقامات بریتانیا امیدوار بودند که اولتیماتوم در قالب کلماتی باشد که برای حسین آنقدر غیرقابل قبول باشد که او آن را کاملاً رد کند. اما آنها مطمئن نبودند که این کار جواب دهد، بنابراین یک طرح B نیز وجود داشت... به زبان ساده، هواپیماهای ایالات متحده در حال گشت زنی در منطقه پرواز ممنوع جنوب، بمب های بیشتری را به امید برانگیختن واکنشی که به متحدان بهانه می داد، پرتاب می کردند. برای انجام یک کمپین بمباران تمام عیار، جنگ هوایی، مرحله اول درگیری.» (مایکل اسمیت، اخبار واقعی در یادداشت های خیابان داونینگ، لس آنجلس تایمز، 23 ژوئن 2005؛)
نتیجه گیری اسمیت:
روشی که اطلاعات برای توجیه جنگ «تثبیت» شد، اخبار قدیمی است.
خبر واقعی توافق مبهمی در آوریل 2002 برای جنگ، استفاده بدبینانه از سازمان ملل برای بهانهآوری و جنگ هوایی مخفیانه و غیرقانونی بدون حمایت کنگره است. (اسمیت، همانجا)
نمی توانستیم بیشتر به توافق برسیم. در بررسی آنچه در ادامه میآید، خوانندگان ممکن است دوست داشته باشند نظرات اسمیت را در ذهن داشته باشند، زیرا میبینیم که رسانههای شرکتی چقدر به انتقال «اخبار واقعی» اسناد فاش شده نزدیک شدهاند.
مدیریت از دست دادن نقطه - رسانه و یادداشت
سیدنی بلومنتال که در گاردین نوشت، بر «اخبار قدیمی» تمرکز کرد و اصلاً به «اخبار واقعی» اشاره نکرد:
«هر افشاگری در مورد اینکه چگونه «اطلاعات و حقایق حول خطمشی» برای جنگ تثبیت میشدند، مانند یادداشت داونینگ استریت، حتی ایمان تسلیمناپذیر جمهوریخواهان را در هم میشکند». (بلومنتال، «کور شده توسط نور در انتهای تونل»، گاردین، 23 ژوئن 2005)
هیچ کلمه ای در مورد توطئه پلان A/Plan B برای تحریک جنگی که کورکورانه در اسناد فاش شده منتشر شده توسط ساندی تایمز آشکار است.
روپرت کورنول در ایندیپندنت نوشت که یادداشت ژوئیه 2002 حاکی از آن بود که «دولت بوش قبلاً تصمیم خود را برای حمله به عراق گرفته بود و اطلاعات در حال «تثبیت» متناسب با این سیاست بود. (کورنول، «سیاست های بوش با بدتر شدن روحیه ایالات متحده در عراق مسدود شد»، ایندیپندنت، 17 ژوئن 2005)
باز هم هیچ کلمه ای در مورد "اخبار واقعی" طرح A/Plan B نیست.
در همان مقاله یک هفته قبل، اندرو گامبل یادداشت را اینگونه توصیف کرده بود که "درباره تصمیم اولیه برای شروع جنگ و نیاز به توجیه برای تهاجم به عراق" است. (گامبل، «آمریکایی ها علیه بوش و جنگی علیه عراق که به جایی نمی رسد»، ایندیپندنت، 9 ژوئن 2005)
همیشه یک توجیه برای جنگ مورد نیاز است - نکته در مورد افشاگری های اسمیت این است که آنها نشان می دهند که به دنبال یک بهانه + بوده است، نه صرفاً یک توجیه. این یک توطئه برای +تضمین+ جنگ تجاوزکارانه و فتح بود.
ایونینگ استاندارد نوشت که این یادداشت "نشان داد که نخست وزیر از تغییر رژیم در عراق در اوایل ژوئیه 2002 حمایت کرد." («در هوا»، ایونینگ استاندارد، 4 می 2005)
این بخش کوچکی از چیزی بود که یادداشت نشان میداد، و «خبر واقعی» نبود، اما تمام چیزی بود که استاندارد میگفت.
به گزارش اکسپرس، این یادداشت «نشان داد که آقای بلر قبلاً به طور خصوصی بریتانیا را متعهد به کمک به آمریکا برای سرنگونی صدام حسین کرده بود و مشتاق یافتن راههایی برای فروش جنگ به مردم و پارلمان بود». («مصوبه نخست وزیری حقیقت را در مورد سرنگونی صدام پنهان کرد» اکسپرس، 2 می 2005)
باز هم، "اخبار قدیمی"، این بار با تحریف همراه شد - توطئه برای تحریک جنگ بود، نه فقط برای فروش آن به مردم بریتانیا. همان مقاله برای «تعادل» اضافه شد:
اما دیروز آقای بلر به صبحانه با فراست شبکه بی بی سی گفت که تصمیم برای حمله به صدام حسین تا جولای 1 گرفته نشده بود. "" (همانجا)
روزنامه نگاران اکسپرس به شواهدی اشاره نکردند که به صورت آنها خیره شده بود: یعنی اینکه خود یادداشت نشان می دهد که "آخرین شانس" بلر، کلاهبرداری بوده است تا صدام "پا نادرست" را در رد اولتیماتوم و در نتیجه آغاز جنگ ایجاد کند.
فایننشال تایمز نوشت که این یادداشت «نشان داد که هشت ماه قبل از درگیری، او [بلر] با همکارانش درباره سناریوهای احتمالی تهاجم و چگونگی توجیه اقدام نظامی صحبت کرده بود». (کریستوفر آدامز و بن هال، "کارگر، حاشیه های کلیدی را هدف قرار می دهد،" فایننشال تایمز، 2 می 2005)
این نسخه حیرتانگیز و لوبوتومیشده از دو روزنامهنگار است که احتمالاً یادداشت روز قبل در تایمز را نخوانده بودند.
در مقالهای جداگانه، یکی از همان نویسندگان نوشت که این یادداشت «پیشنهاد میکند که او [بلر] به دنبال راههایی برای توجیه تهاجم هشت ماه قبل از درگیری بود». (کریستوفر آدامز، «بلر از تصمیم جنگ با عراق دفاع می کند»، فایننشال تایمز، 2 می 2005)
در دنیای واقعی، بلر به دنبال راه هایی برای تحریک، نه صرفاً توجیه، یک جنگ تجاوزکارانه غیرقانونی بود.
نکته قابل توجه این است که مقاله FT اضافه می کند که این یادداشت "نشان می دهد که آقای بلر به طور جدی به استراتژی فکر می کند".
در این یادداشت آمده است: «اگر زمینه سیاسی درست بود، مردم از تغییر رژیم حمایت می کردند. «دو موضوع کلیدی این بود که آیا طرح نظامی جواب میدهد یا خیر و آیا ما استراتژی سیاسی برای دادن فضا به طرح نظامی داریم.» (همانجا).
از این رو نمیتوان حدس زد که بلر در واقع فکر جدی برای دستکاری بازرسیها به عنوان بخشی از کمپین فریب عمومی در تعقیب جنگ کرده است.
گاردین یک روز پس از مقاله اسمیت در اول ماه مه نوشت که این یادداشت نشان میدهد که «تونی بلر، تقریباً یک سال قبل از حمله به عراق، بهرغم هشدارهای نزدیکترین مشاورانش مبنی بر غیرقابل توجیه بودن، به طور خصوصی در حال آمادهسازی برای متعهد کردن بریتانیا به جنگ و سرنگونی صدام حسین بود. ".
این خبر قدیمی بود. مقاله ادامه داد:
این اسناد نشان می دهد که چگونه به آقای بلر گفته شد که چگونه بریتانیا و ایالات متحده می توانند "شرایط" را برای تهاجم ایجاد کنند، تا حدی به قول جک استراو برای "تعیین" اولتیماتوم به صدام، حتی اگر به قول خود وزیر امور خارجه، "پرونده نازک بود." (ریچارد نورتون-تیلور و پاتریک وینتور، "انتخابات 2005: اسناد تعهد به جنگ را آشکار می کند"، گاردین، 2 می 2005)
ابهام در اینجا تا حد عدم درک تشدید می شود. نویسندگان در عوض میتوانستند توضیح دهند که هدف اولتیماتوم برای اطمینان از رد آن بود تا بتواند با برگهای از حمایت و مشروعیت بینالمللی آغاز شود. آنها میتوانستند اشاره کنند که بوش و بلر بیپایان به مردم دروغ میگویند که صلح نتیجه مطلوب زمانی است که هر کاری از دستشان بر میآمد برای شروع جنگ انجام میدادند.
ریموند ویتاکر از ایندیپندنت روز یکشنبه نوشت که محتویات این یادداشت «نشان میدهد که نخستوزیر حتی پیش از این، زمانی که با رئیسجمهور جورج بوش در مزرعه خود در تگزاس در آوریل گذشته ملاقات کرد، برای «تغییر رژیم» ثبت نام کرده بود. دولت با قول حمایت بریتانیا برای جنگ، سپس به دنبال توجیه قانونی شد. (ویتاکر، '05.05.05 ویژه انتخابات: شواهد نشان می دهد قصد واقعی بلر برای جنگ،' Independent در یکشنبه، 1 می 2005)
چه چیزی می تواند بی گناه تر از این باشد که دولت «به دنبال توجیه قانونی» برای جنگ باشد؟ ویتاکر در جمله ای که مطمئناً اورول را در قبر خود غلت می زد، درباره توطئه برای کشاندن عراق به جنگ نوشت:
به نظر می رسد پیشنهاد آقای استراو مبنی بر اولتیماتوم در مورد بازرسی های تسلیحاتی امیدوارکننده ترین راه برای اجازه دادن به بریتانیا برای پیوستن به ایالات متحده در حرکت خود به سمت جنگ باشد.
این حقیقتی است که تمام معنا ندارد، به طوری که افشاگری های وحشتناک در یادداشت کاملاً از دید پنهان می شود. ویتاکر به نقل از این یادداشت:
در این صورتجلسه آمده است: «نخست وزیر گفت که اگر صدام از ورود بازرسان سازمان ملل امتناع کند، از نظر سیاسی و قانونی تفاوت بزرگی ایجاد خواهد کرد. «تغییر رژیم و سلاحهای کشتار جمعی به این معنا مرتبط بودند که این رژیم بود که سلاح کشتار جمعی را تولید میکرد... اگر زمینه سیاسی درست بود، مردم از تغییر رژیم حمایت میکردند».
این آغاز کارزار دولت برای یافتن یک مبنای قانونی برای جنگ در مورد تهدید ادعایی سلاحهای غیرقانونی عراق بود که با پرونده بدنام سلاحهای کشتار جمعی دو ماه بعد منتشر شد.» (همانجا)
باز هم هیچ کلمه ای در مورد "استفاده بدبینانه از سازمان ملل برای ارائه بهانه" برای جنگ که توسط مایکل اسمیت توصیف شده است.
به گزارش ساندی تلگراف، این یادداشت «نشان داد که آقای بلر صراحتاً احتمال «تغییر رژیم» را در اوایل ژوئیه 2002 - هشت ماه قبل از شروع عملیات نظامی - مطرح کرد و با وزرای ارشد درباره چگونگی «ایجاد» شرایط لازم برای فراهم کردن بحث کرد. توجیه قانونی جنگ». (بلر، ساندی تلگراف، 1 می 2005، گفت: ملیسا کایت و شان ریمنت، "اگر زمینه سیاسی مناسب باشد، مردم از "تغییر رژیم" حمایت خواهند کرد.)
باز هم مسئله واقعی دور از چشم مدفون است.
جاناتان فریدلند هفته گذشته در گاردین نوشت: «یک [یادداشت] نشان میدهد که بریتانیا و ایالات متحده به شدت حملات بمباران به عراق را در تابستان 2002 افزایش دادند - زمانی که لندن و واشنگتن هنوز اصرار داشتند که جنگ آخرین راه حل است - حتی اگر خارجیها وکلای خود دفتر توصیه کرده بودند که چنین اقدامی غیرقانونی است. هدف این «جلوهای فعالیت» تحریک صدام به اقدامی بود که ممکن است جنگ را توجیه کند. (فریدلند، "بله، آنها به ما دروغ گفتند"، گاردین، 22 ژوئن 2005)
فریلند در اینجا حداقل اشاره کرد که هدف از بمباران افزایش یافته این بود که صدام را وادار کند تا بهانه ای برای جنگ فراهم کند. اما او اشاره نکرد که بمباران صرفاً طرح B در کنار طرح A بود که شامل تحریک صدام برای رد بازرسان بود، بنابراین محرکی برای جنگ بود. یک بار دیگر، موضوع واقعی به نوعی توانست از تمرکز او فرار کند.
نتیجه
هرکسی که متعجب است که چگونه بوش و بلر، که آشکارا جنایتکاران جنگی اصلی هستند، میتوانند در قدرت باقی بمانند، نباید به سوابق دروغین عملکرد رسانههای شرکتی در بالا نگاه کند، که در تمام «طیف» رسانهها یکسان است. فقط اسمیت که در ساندی تایمز می نویسد، توانسته است صادقانه اهمیت اسنادی را که به او فاش شده است، بیان کند. توجه داشته باشید که این واکنش رسانهای عجیب - ما اصطلاح روانپریشی رسانهای ساختگی را برای توصیف این پدیده ابداع کردهایم - علیرغم در دسترس بودن اسناد کلیدی مورد بحث در ساندی تایمز و اینترنت رخ داد. رسانهها با وقاحت، در روز روشن، حقیقت را از زیر دماغ مردم ربودهاند.
منتقدان ممکن است اعتراض کنند که این یک ناهنجاری است، یک زمانبندی عجیب، که یک سیستم رسانهای به طور کلی صادقانه احساس میکرد که مردم به سادگی از عراق لذت بردهاند. بنابراین، جاناتان فریدلند از گاردین تصدیق میکند که این یادداشت نادیده گرفته شده است، اما نظرات:
روزنامهنگاران به این نتیجه رسیدند که رایدهندگان از عراق خارج شدهاند و به همین دلیل این یادداشت را بسیار کمتر از آنچه که شایسته بود پوشش دادند.» (فریدلند، "بله، آنها به ما دروغ گفتند"، گاردین، 22 ژوئن 2005)
اما این فقط این نبود که روزنامه نگاران به این نتیجه رسیدند که مردم «عراق خارج شده» هستند. در واقع رسانههای شرکتی سالها است که حقیقت را دقیقاً به این شکل تحریف کردهاند. پیش از جنگ 2003، روزنامه نگاران حقیقت تأثیر نسل کشی تحریم های غرب بر عراق را سرکوب کردند. به گفته بازرسان سازمان ملل، آنها حقیقت خلع سلاح تقریباً کامل عراق توسط بازرسان سازمان ملل را بین سالهای 1991 تا 98، و در مورد عمر محدود هر نوع سلاحهای کشتار جمعی نگهداشتهشده که مدتهاست تبدیل به «لجن بیفایده» شده بود، سرکوب کردند.
از مارس 2003، همین رسانهها با تبلیغات جنایات صدام در دهه گذشته و با سرکوب هزینههای واقعی تهاجم برای مردم عراق - بهویژه با نادیده گرفتن یا نادیده گرفتن این قانون، حقیقت «پرونده اخلاقی جنگ» دروغین بلر را سرکوب کردهاند. گزارش اکتبر 2004 لنست نشان می دهد که تقریباً 100,000 غیرنظامی عراقی از زمان تهاجم کشته شده اند. آنها حقیقت را در مورد "انتقال حاکمیت" ادعایی در ژوئن 2004 در عراق، در مورد "انتخابات دموکراتیک" ژانویه 2005، در مورد "استراتژی خروج" ادعایی ایالات متحده، و در مورد اهمیت واقعی نفت و قدرت استراتژیک در طراحی های ایالات متحده برای عراق سرکوب کردند. . به طور مداوم، درست در سراسر صفحه، گزارش رسانه های شرکتی منعکس کننده منافع شرکت ها و سایر سازمان ها به بهای هزینه مردم عراق است.
روانکاوی روزنامهنگاران جریان اصلی وسوسهانگیز است، تلاش برای درک اینکه چگونه متخصصان با تحصیلات عالی میتوانند بهعنوان حیوانات گلهای فکری به این شکل رفتار کنند. چگونه روزنامه نگاران به ظاهر متمدن غربی می توانند تا این حد مستمر بدبختی و ناامیدی عراقی های بی گناه را تابع نیازهای قدرت و سود قرار دهند؟ جوئل باکان، استاد حقوق کانادایی، در کتاب خود، The Corporation، نکات اصلی را برای مدیران شرکت ها توضیح می دهد:
«قانون هرگونه انگیزه برای اقدامات آنها، چه برای کمک به کارگران، بهبود محیط زیست، یا کمک به مصرف کنندگان در صرفه جویی در هزینه، ممنوع است. آنها به عنوان یک شهروند خصوصی می توانند با پول خود این کارها را انجام دهند. با این حال، به عنوان مقامات شرکتی، مباشر پول دیگران، آنها هیچ اختیار قانونی برای دنبال کردن چنین اهدافی به عنوان اهداف خود ندارند - فقط به عنوان ابزاری برای خدمت به منافع خود شرکت ها، که به طور کلی به معنای به حداکثر رساندن ثروت سهامداران آن است.
بنابراین مسئولیت اجتماعی شرکتی غیرقانونی است - حداقل زمانی که واقعی باشد. (Bakan, The Corporation, Constable, 2004, p.37)
بنابراین فساد اخلاقی پنهان و اجباری استخدام شرکتی:
«افرادی که شرکتها را اداره میکنند، اکثراً افراد خوب و با اخلاق هستند. آنها مادران و پدران، عاشقان و دوستان و شهروندانی برجسته در جوامع خود هستند، و اغلب نیت های خوب و حتی گاهی آرمان گرایانه دارند... [اما] آنها باید همیشه منافع شرکت خود را در اولویت قرار دهند و از روی نگرانی برای کسی یا چیزی عمل نکنند. در غیر این صورت (مگر اینکه ابراز چنین نگرانی به نحوی به عنوان پیشبرد منافع خود شرکت قابل توجیه باشد). (همان، ص 50)
در رسانه های شرکتی، اولویت قرار دادن شرکت به معنای بیگانه نکردن مراکز قدرت سیاسی و اقتصادی است که کلید بقا و موفقیت را در دست دارند.
و بنابراین به سخنان پزشک محمد جی حدد، مدیر یک مرکز پناهندگان عراقی توجه کنید، که در شهر فلوجه عراقی تحت محاصره و بمباران در جریان حمله ایالات متحده در نوامبر 2004 بود. در فوریه، دکتر حدد با مجله آلمانی Junge Weit صحبت کرد. :
«شهر امروز کاملاً ویران شده است. فلوجه درسدن ما در عراق است... جمعیت پر از خشم است. مردم از آمریکاییها متنفرند - عموماً آمریکاییها، نه تنها از سربازان آمریکایی. آنها اشغالگر، قاتل و تروریست هستند. تقریباً هر خانواده ای در فلوجه باید برای قربانی عزاداری کند. چگونه می توان انتظار واکنش دیگری را در آنجا داشت؟» (رادیگر گابل، "فالوجا "محو شد"، جونگ ویت، 26 فوریه 2005)
اول قرار دادن شرکت به این معنی است که این وحشت، و جنایت پشت آن، نمی تواند برای رسانه ها واقعی شود. در عوض، خبرنگار بیبیسی در خاورمیانه، پل وود، میتواند در اخبار اصلی تلویزیون بگوید:
پس از هر آنچه در فلوجه اتفاق افتاد، آمریکاییها با استقبال +مشخص+ مواجه نمیشوند. اما فلوجه + آرامتر از مدتهاست که بوده است. مردم آن چنین هستند.» (وود، بی بی سی 1، 18:00 اخبار، 22 ژوئن 2005)
شاید اگر وود در سال 1990 همین را درباره کویت و ارتش عراق می گفت، ابروها بالا می رفت. یا اگر درباره محله یهودی نشین ورشو و ارتش آلمان در سال 1943 می گفت. دو روز پس از بیان این سخنان خارق العاده، شش تفنگدار آمریکایی بر اثر انفجار بمب کنار جاده ای در فلوجه کشته شدند.
در نهایت، نکته مهم این است که در عصر «وبلاگسفر» دیگر نیازی به افراط در خدمت پردرآمد رسانه های اصلی به قدرت نیست. اگرچه آنها این تصور را مسخره می کنند، اما روزنامه نگاران شرکتی واقعاً خون صدها هزار بی گناه را در دست دارند. افرادی که به فکر عقلانی اهمیت می دهند و نسبت به رنج های انسانی احساس دلسوزی می کنند، حمایت خود را از سیستم رسانه ای شرکتی پس می گیرند. خوانندگان با اشتراک های خود از آن حمایت نخواهند کرد، نویسندگان از حمایت از آن با کلمات خود دست خواهند کشید - و در عوض به کار حیاتی ساختن و حمایت از رسانه های غیرانتفاعی مبتنی بر اینترنت که تنها امید جدی ما برای تغییر دلسوزانه است، می پردازند.
چرا حتی افراد خوشنیت هم در سیستمهای فاسد شرکت کنند اشتباه است؟ تولستوی توضیح داد:
«مضر است زیرا افراد روشن فکر، خوب و درستکار با ورود به صفوف حکومت، به آن اقتدار اخلاقی می دهند که برای آنها از آن برخوردار نیست. اگر حکومت کاملاً از آن عنصر درشت - متخلفان، خودخواهان و چاپلوسانان - تشکیل می شد که هسته اصلی آن را تشکیل می دهند، نمی توانست به حیات خود ادامه دهد. این که افراد درستکار و روشن فکری پیدا میشوند که در امور حکومت مشارکت میکنند، هر چه را که از اعتبار اخلاقی برخوردار است، به آن میبخشد.» (تولستوی، «نامههایی به لیبرالها»، نوشتههایی درباره نافرمانی مدنی و عدم خشونت، جامعه جدید، 1987، ص192)
همین امر در مورد "حیثیت اخلاقی" غرق در خون رسانه های شرکتی امروزی نیز صادق است.
اقدام پیشنهادی
هدف رسانه لنز ترویج عقلانیت، شفقت و احترام به دیگران است. هنگام نوشتن ایمیل برای روزنامه نگاران، ما قویاً از خوانندگان می خواهیم که لحن مودبانه، غیر تهاجمی و غیر توهین آمیز داشته باشند.
به جاناتان فریدلند بنویس
ایمیل [ایمیل محافظت شده]
برای سردبیر گاردین، آلن راسبریجر بنویسید
ایمیل [ایمیل محافظت شده]
برای ویرایشگر نظرات گاردین، Seumas Milne بنویسید
ایمیل [ایمیل محافظت شده]
برای سیدنی بلومنتال بنویسید
ایمیل [ایمیل محافظت شده]
به ریچارد نورتون تیلور بنویسید
ایمیل [ایمیل محافظت شده]
به ریچارد ویتاکر بنویس
ایمیل [ایمیل محافظت شده]
به روپرت کورنول بنویس
ایمیل [ایمیل محافظت شده]
برای اندرو گامبل بنویس
ایمیل [ایمیل محافظت شده]
برای کریستوفر آدامز بنویس
ایمیل [ایمیل محافظت شده]
لطفاً کپی تمام ایمیل ها را به آدرس زیر برای ما ارسال کنید: [ایمیل محافظت شده]
این یک سرویس رایگان است. با این حال، حمایت مالی حیاتی است. لطفاً در نظر داشته باشید که کمتر به رسانه های شرکتی کمک کنید و بیشتر به Media Lens اهدا کنید: http://www.medialens.org/donate.html
از وب سایت رسانه لنز دیدن کنید: http://www.medialens.org
ZNetwork صرفاً از طریق سخاوتمندی خوانندگان آن تأمین می شود.
اهدا