Credo Quia Absurdum
- یا: چرا من یک اکو سوسیالیست دموکرات هستم (آنارشیست بدون خشونت) –
ویکی پدیا در سال 2011 عبارت "credo quia absurdum" را به عنوان "یک" توضیح می دهد. لاتین عبارت با منشا نامشخص این به معنای "من معتقدم زیرا پوچ است". این از قسمتی است که بد به خاطر سپرده شده یا اشتباه نقل شده است تترالیان's د کارنه کریستی دفاع از اصول مسیحیت ارتدکس در برابر دین گرایی، که در اصل لاتین خوانده می شود:
Crucifixus est Dei Filius، non pudet، quia pudendum est;
et mortuus est Dei Filius، prorsus credibile est، quia ineptum est;
et sepultus resurrexit، certum est، quia impossibile.
- (De Carne Christi V, 4)
«پسر خدا مصلوب شد: شرم نیست، زیرا شرم آور است.
و پسر خدا مرد: کاملاً معتبر است، زیرا نادرست است.
و دفن شد، دوباره برخاست: مسلم است، زیرا محال است.»
این عبارت گاهی با دکترین مربوط می شود ایمان گرایییعنی «نظام فلسفی یا نگرش ذهنی که با انکار قدرت عقل بدون کمک انسان برای رسیدن به یقین، تصدیق میکند که فعل اساسی معرفت بشری عبارت است از عمل ایمانی، و معیار عالی یقین قدرت." (دائرyclالمعارف کاتولیک)
معنا، ایمان و سیاست
اگرچه معمولاً بیش از حد در مورد آن تأمل نمی شود، بیشتر ما زندگی خود را در چارچوبی از معنای نهایی، مجموعه ای از ارزش ها یا «ایمان» می گذرانیم. این چارچوب ممکن است صریح یا ضمنی باشد، چیزی به سادگی تمرکز بر کار و رفاه خانواده خود یا چیزی که به طور متافیزیکی مانند یک نظام اعتقادی مذهبی رسمیت یافته است.
برای بسیاری از ما بدون سیستم اعتقاد مذهبی ارتدکس که به دنبال نوعی معنا، امید و هدف فراتر از قلمرو خانواده خصوصی هستیم، کار ایجاد چنین چارچوب سکولار شاید دشوارتر باشد. با توجه به محدودیتهای ضروری و خشکی نهایی عقل در زمینهسازی ارزشهای غایی خود (نسخهای فلسفی از «قضیهی غیرممکن» گودل)، به نظر میرسد که به نوعی از «باورگرایی» انتقادی نیاز داریم که بر شکاف سکولار/روحانی غلبه کند. . پس از مرگ شایسته پس از جنگ «روایت بزرگ» سکولار «سوسیالیسم»، به نظر می رسد که تنها جایگزین دین جزمی و ناهماهنگی پست مدرن، بدبینی و ناامیدی باید نوعی ایمان سکولار و/یا معنوی باشد. در انسانیت و/یا طبیعت
برای من، این مسیر مستقیماً به نگرشهای خودآگاه یا ناخودآگاه فرد نسبت به تاریخ بشر، جامعه و روابط با طبیعت، و به آنچه قبلاً بیش از حد پیروزمندانه «پیشرفت» نامیده میشد، منتهی میشود. از آنجایی که این پدیدههای تکاملی، در نهایت، نه تنها توسط اقتصاد و فناوری، بلکه با مسایل مربوط به قدرت، طبقه و سلطه، میانجیگری میشوند، باید به نوبه خود به تأملی در مورد «سیاست» خود به معنای وسیع آن منجر شوند. کلمه.
سیاست خود من در اوایل دهه بیستم من در چارچوب جنبش رادیکال چپ گرای دانشجویان آلمانی شکل گرفت و علیرغم تغییرات اجتناب ناپذیر و برخی تغییرات احتمالی در تأکید، در هسته اصلی خود ثابت مانده است. این مفهوم از سیاست ضد اقتدارگرایانه، مستقیم فعال و «ضدسیاسی» بود و هست، به این معنا که عمیقاً از سیاستهای حزبی جریان اصلی و دولتهای چپ، راست و مرکزی انتقاد میکند (و به شدت از آن خسته میشود). این سیاست رادیکال، عمدتاً خلاقانه، غیرخشونتآمیز، خودجوش و بدون شرم لذتگرا، به رهایی، تغییر سیستمی، تعمیم اجتماعی آزادی، توانمندسازی، خلاقیت، کرامت و برابری، در «نان و گل سرخ برای همه» علاقهمند بوده و هست. .
اگر تحت فشار، و با وجود، یا به دلیل، بیزاری ریشه ای نسبت به گله ها و -یسم ها، خود را متعلق به یک سنت بزرگ، البته عمدتاً ناشناخته، آزادی خواهی و ضد استبداد انسانی می دیدم که با لائوتسه آغاز می شود. بودا و برخی از پیامبران کتاب مقدس و در فلسفه های سیاسی اکو سوسیالیسم دموکراتیک یا آزادیخواهانه و آنارشیسم بدون خشونت به اوج خود می رسد. در عمیق ترین سطوح خود، اینها به نوبه خود، لزوماً به چیزی شبیه به یک متافیزیک غیرمتعارف یا عرفان آگاهانه اجتماعی سایه می اندازند. (اطلاعات بیشتر در این مورد در مقاله کوتاه من "چهار حقیقت نجیب بوم شناسی معنوی"، در وبلاگ ممنهندرینگ در فوریه 2011). من استدلال میکنم که این سنت بزرگ ضد استبدادی ممکن است همان چیزی را که اریش فروم، روانکاو و فیلسوف انسانگرا، «ایمان عقلانی» در بشریت نامیده است (برخلاف هر «ایمان غیرمنطقی» مبتنی بر تسلیم عاطفی در برابر اقتدار غیرعقلانی، پایهگذاری کند):
مانند ایمان به کودک، بر این عقیده استوار است که استعدادهای بالقوه انسان به گونه ای است که با داشتن شرایط مناسب، قادر به ایجاد نظم اجتماعی مبتنی بر اصول برابری، عدالت و محبت خواهد بود. انسان هنوز به ساختن چنین نظمی دست نیافته است، و لذا اعتقاد به اینکه می تواند نیازمند ایمان است. اما این نیز مانند هر ایمان عقلانی، آرزویی نیست، بلکه مبتنی بر شواهد دستاوردهای گذشته نسل بشر و بر تجربه درونی هر فردی، بر تجربه خود از عقل و عشق است. (انسان برای خودش، صص 207-208)
اینجا جایی نیست که بتوان محتوای دقیق اصطلاحات «اکو سوسیالیسم» یا «آنارشیسم غیرخشونتآمیز» را توضیح داد. خیلی چیزها از طریق نکات ذکر شده در زیر مشخص خواهد شد. کافی است بگوییم که در تضاد عمیق با اشکال تاریخی سرمایه داری دولتی و استبداد توتالیتر که به عنوان "سوسیالیسم" یا "کمونیسم" به تصویر کشیده شده اند، رشته آزادیخواهانه سوسیالیسم به شدت ضد استبدادی است و اصرار دارد که سوسیالیسم واقعی بدون آزادی و خود وجود نخواهد داشت. -مدیریت، یعنی بدون یک دموکراسی رادیکال، غیرمتمرکز و مردمی از شهروندان و تولیدکنندگان خود فعال و تعاونی. البته پیشوند "eco-" آگاهی نسبتاً جدیدی از مرکزیت اکولوژی در هر سیستم اجتماعی را نشان می دهد که از دهه 60 به دست آمده است. در این موضوعات، اکو سوسیالیسم دموکراتیک اساساً با آنارشیسم یکسان است.
من همچنین استدلال می کنم که هم تاریخچه نگرش مغشوش و متناقض آنارشیسم نسبت به استفاده انقلابی از خشونت مسلحانه (اغلب به اشتباه فرض می شود که وسایل خشونت آمیز یا جنگ می تواند اهداف غیرخشونت آمیز یا صلح ایجاد کند) و هم، موجه یا غیر قابل توجیه، آن ارتباط مکرر با اشکال تروریستی خشونت در اذهان عمومی به این معنی است که امروزه تنها یک شکل غیر خشونت آمیز آنارشیسم در واقع با نظریه و اخلاق خود سازگار است. آنارشیسم خشونتآمیز اکنون به یک امر بدبینانه تبدیل شده است.
مانند بسیاری از رفقای من، به دلایل اخلاقی، زیبایی شناختی و فلسفی، من یک اکو سوسیالیست دمکراتیک یا آنارشیست بدون خشونت هستم. این دلایل البته به یکدیگر وابسته هستند، زیرا به نظر من، وجدان (یا روح یا روح)، حواس و ذهن واقعاً نمی توانند از هم جدا شوند.
با این حال، این واقعیت که این دلایل به نظر من کاملاً عقلانی هستند، به این معنی نیست که آنها صرفاً مبتنی بر عقل هستند. من عقل گرا و پوزیتیویست نیستم و به برتری عقل در تفکر و امور انسانی اعتقاد ندارم. از زمان روشنگری، ما آموخته ایم که ذهن های منطقی ما بر روی نیروهای عظیم غیرعقلانی، عاطفی و شهودی درون ما قرار دارد و عمدتاً توسط آنها هدایت می شود که به اندازه عقل ما «ما» هستند. ما به برخی استدلالها و اخلاقیات عقلانی کشیده میشویم و دیگران آن را دفع میکنند، زیرا بخشهای عمیقتر ما می خواهم بودن. احساس به آنچه که «درست» و «نادرست»، «زیبا» یا «زشت» است، مقدم است و هدایت میکند، نه اینکه به دنبال تفکر منطقی در مورد چنین موضوعاتی باشد. عقلانیت عمدتاً عقلانی کردن انگیزههای غیرعقلانی یا فراعقلانی است که از لایههای عمیقتر وجود ما میآیند. این لایههای عمیقتر، شکلها و بیانهایی هستند، فردی و جمعی، هم از «زمان عمیق» تکاملی و هم بیزمانی معنوی «طبیعت بودا» اولیه ما. شکلگیری روانی-روحی که این لایههای عمیقتر را القا میکند، ممکن است به عنوان یک «ایمان» اساسی دیده شود. استدلال برای این دیدگاه یک «غیر عقلانی» رمانتیک نیست که عقلانیت را تحقیر می کند، بلکه یک فراعقل گرایی است که آن را در بر می گیرد.
با این حال، به محض اینکه به بحث منطقی و مناظره سیاسی در مورد این موضوعات روی می آوریم، هیچ راهی برای مذاکره صبورانه و تساهل آمیز از برداشت های مشترک و متفاوت ما وجود ندارد. در زیر استدلال های من برای این نوع ایمان سیاسی و فلسفی به شکل بسیار فشرده و نقطه ای است.
دلایل اخلاقی
من استدلال می کنم که
- این درست نیست که عده ای در عیش و نوش زندگی کنند در حالی که بسیاری از مایحتاج زندگی آبرومندانه محروم هستند و بیشتر در فرسودگی و بدبختی زندگی می کنند.
- این درست نیست که تولید زباله های بیهوده و تجملات بر تامین نیازهای اولیه انسان برای غذا، سرپناه، بهداشت و آموزش مقدم باشد.
- درست نیست که حدود 5 تا 10 درصد مردم بتوانند حدود نیمی از ثروت یک ملت را در اختیار داشته باشند
- درست نیست که حدود 20 درصد از جهان بتوانند حدود 80 درصد از منابع جهان را در انحصار خود درآورند.
- این درست نیست که حدود 200 میلیاردر می توانند به اندازه 40 درصد از بشریت صاحب شوند
- این درست نیست که جهان ثروتمند بتواند به بهای دنیای فقیر و سلامت زیست محیطی کره زمین زندگی کند و هدر دهد.
- درست نیست که الیگارشی های کوچک ثروتمندان و قدرتمندان بتوانند قدرت اقتصادی، سیاسی و نظامی را برای تسلط بر زندگی میلیاردها انسان ناتوان داشته باشند.
- این درست نیست که نخبگان قدرت و عوامل آنها بدون مجازات کامل مرتکب جنایات شنیع زیست محیطی، اقتصادی، اجتماعی و نظامی شوند.
- این درست نیست که نخبگان قدرت و رسانه های آنها بتوانند با استفاده از ابزار قدیمی ترس، قربانیان، جنگ ها و ملی گرایی مردم را برای اهداف خود دستکاری کنند.
- درست نیست که تصمیمات اقتصادی و سیاسی که بر رفاه میلیاردها انسان و غیرانسانی تأثیر می گذارد، مخفیانه و غیر دموکراتیک گرفته شود.
- درست نیست که اقتصادها به طور غیرمنطقی سازماندهی شوند، یعنی به نفع قدرت، سود و بازار، «چیزها در زین هستند و بشر را سوار می کنند» (امرسون)
- این درست نیست که مردم برای زنده ماندن مجبور باشند خود را به دیگران بفروشند
- درست نیست که مشقت بار و خشونت ساختاری مردسالاری، کار مزدی، اقتصاد طبقاتی و بازار بتواند اکثریت مردم را از تحقق استعدادهای خلاق انسانی خود باز دارد.
- درست نیست که دموکراسی های رسمی در واقع الیگارشی های پلتوکراتیک هستند و به اصطلاح سوسیالیسم ها در واقع استبداد دولتی-سرمایه داری یا مک استالینیستی هستند.
- این درست نیست که الیگارشی های نخبه یا اقلیت های به اصطلاح رادیکال یا انقلابی از هر گرایشی سعی کنند نظرات خود را با خشونت به اکثریت ها تحمیل کنند.
دلایل زیبایی شناختی
من استدلال می کنم که
- شهرهایی که عمدتاً تحت تسلط سرمایه شرکتی و سوداگرانه و نیازهای اقتصادی آن هستند اساساً غیرانسانی و در نتیجه در بیشتر موارد زشت و افسردهکننده هستند.
- شهرهایی که بر اثر نیازهای سرمایه و جمعیت در حال انفجار شکل گرفته اند، دیگر شهر نیستند، بلکه مجموعه های پراکنده شهری از زشتی و ملال استاندارد شده اند.
- شهرهایی که تحت سلطه استبدادهای سرمایه داری دولتی (حزب کمونیست) هستند، غیرانسانی و در نتیجه، در بیشتر موارد، حتی زشت تر و حتی افسرده تر هستند.
- در شهرهای صنعتی و سرمایه داری، فضای عمومی پر جنب و جوش از عموم بیگانه شده و به طور بنیادی در انحصار سرمایه، زشتی هولناک خودفروشی و فرهنگ خودروهای شخصی اش است.
- در شهرهای صنعتی و سرمایهداری، زیباییها و سرزندگی معنوی طبیعت و حیات وحش وجود ندارد یا محدود به پارکها یا پارکهای مانیکور شده عجیب و غریب است.
- مراکز خرید، معابد دیوانهوار نه مبادله انسان، بلکه خدای کالا، بیگانگی و دستکاری، غیرانسانی و در نتیجه زشت و افسردهکننده هستند.
- حومه کشاورزی سرمایه داری اساساً با دنبال کردن سود، صرفه جویی در مقیاس صنعتی و استانداردسازی (تک فرهنگ ها) شکل می گیرد و در نتیجه ضد اکولوژیک و به طرز یکنواختی زشت و افسرده کننده است.
- بسیاری از یا بیشتر محصولات (از جمله افراد مشهور و "افراد زیبا") صنعت رسانه و فرهنگ سازمانی، کالاهای استاندارد شده و شبه فردی شده از دروغگویی همیشگی و زشتی افسرده کننده هستند.
- زیبایی یا شکل زیباییشناختی بدون فرهنگ پویا از عوام خلاق که به طور دموکراتیک به زندگی و محیطشان شکل میدهند (یعنی آنارشیسم)، محکوم به ناتوانی نخبهگرا، خودخواهی کالایی یا اعتراض درمانده است.
- سوسیالیسم یا آنارشیسم ضد اقتدارگرا، دموکراتیک، فرهنگ عالی نخبه گرایانه در مقابل فرهنگ پاپ صنعتی ("پروفید" اورول) نیست، بلکه غلبه یکپارچه بر هر دو است. آریستوس و پارس در یک جامعه خلاق از افراد قوی و برابر که به طور دموکراتیک محیط و آینده جمعی خود را شکل می دهند
- یک جامعه آنارشیستی متشکل از خالقان خودآگاه، بنا به تعریف، جامعه ای در مقیاس انسانی تر، از نظر زیست محیطی، زیباتر و شاعرانه تر خواهد بود: بالاخره نان وجود خواهد داشت. و گل رز برای همه
دلایل فلسفی
من استدلال می کنم که
- تکامل انسان به عنوان یک حرکت مارپیچی به سمت بیرون و "بالا" از پیشرفت کلی مادی و ذهنی همراه با دوره های طولانی ایستایی، فروپاشی یا پسرفت توسعه یافته است.
- دستاوردها در بسیاری از زمینه ها با ضرر در سایر زمینه ها جبران شده است: به عنوان مثال، افزایش ظرفیت های فکری و شهرنشینی جهان وطنی به قیمت کاهش قابلیت های حسی، سرزندگی عمومی و بیگانگی از سیستم های طبیعی به دست آمده است.
- بر اساس اکولوژیک «گونهها-طبیعتهای انسانی» علفهای هرز ما بهعنوان عامگرا و فرصتطلب، توسعه کلی تکامل مادی و ذهنی انسان از محدود به گسترده، ساده به پیچیده، قبیلهای به جهانوطنی، محلی به جهانی، خاص بوده است. جهانی
- با این حال، هر چه "بالاتر" تکامل پیدا کنیم، پایین تر نیز می توانیم سقوط کنیم. همانطور که پتانسیل ما برای رهایی اجتماعی و تداعی آگاهانه و جهانی افزایش می یابد، پتانسیل ما برای بردگی وحشیانه، از خود بیگانگی و جدایی کامل، برای بوم کشی افزایش می یابد.
- تاریخ بشر از یک شکل باریک، معمولا بیگانه هراسانه، آنارکو کمونیسم بدوی در شکار و گردآوری از طریق بسیاری از آزادی ها، ستم ها و بیگانگی های جامعه طبقاتی کشاورزی-مردسالار و سپس صنعتی به مرحله فعلی یا دوران نقطه عطف حرکت کرده است.
- به نظر میرسد در عصر ما، بشریت آماده است یا به شکلی فراصنعتی و پسا مرفه از آنارکوکمونیسم آزاد و آگاهانه بپرد، یا در غیر این صورت به بومکشی فرو بپاشد و به اشکال مختلف نئوفئودالیسم و نظامیگرایی اقتدارگرا پسرود.
- آرمانهای دموکراتیک و اخلاقی جامعه سرمایهداری سکولار، اگرچه از طریق رنجهای شدید اکولوژیکی و اجتماعی (مثلاً غارت و نسلکشی استعماری، جنگها و ستمهای امپراتوری، تخریب محیطزیست، تجزیه اجتماعی) به دست آمدهاند.
- این پیشرفت در پدیده هایی مانند شک ضد استبدادی و عقلانیت علمی، فردگرایی، لغو برده داری، مفاهیم حقوق بشر جهانی و برابری در برابر قانون، برابری نژادی و جنسیتی، کاهش مردسالاری، آغاز حقوق بین الملل مشهود است.
- با این حال، این مفاهیم دموکراتیک و اخلاقی تنها می توانند در درون جامعه سرمایه داری ایده آل های معیوب و تحقق نیافته باقی بمانند، زیرا تحقق آنها هم به دلیل ماهیت این جامعه به عنوان جامعه ای از قدرت طبقاتی، سلطه و نابرابری اقتصادی و هم به دلیل فقدان آگاهی عمومی از جانب مسدود شده است. از اکثریت شهروندان
- بنابراین گام بعدی «منطقی» در تکامل انسان، رفع انسداد، یا بسط و تحقق عملی آرمانهای دموکراتیک بورژوازی در قالب یک اکو سوسیالیسم یا آنارشیسم آزاد است.
- در سطحی بسیار کلی، تحقق این آرمانها شامل معرفی اجتماعی دموکراسی مستقیم و تمرکززدایی قدرت در تصمیمگیریهای اقتصادی و فناوری، توزیع مجدد ثروت، حقوق بشر اجتماعی، سیاسی و فرهنگی جهانی و حاکمیت قانون خواهد بود. ارتقاء آگاهی قبیله ای-ملی به آگاهی یک جهانی و مسئولیت زیست محیطی در قبال مشترکات زیست کره که از همه زندگی پشتیبانی می کند.
- از آنجایی که جهان به ادغام بیشتر از لحاظ اقتصادی و فرهنگی ادامه میدهد، همه این واقعیتها در حال حاضر به روشهای مختلف در حال تکامل در انبوهی از پدیدههای اجتماعی و جنبشهای در حال نوسان در سرتاسر کره زمین مورد بررسی و ترسیم قرار گرفتهاند.
- اکو سوسیالیسم دموکراتیک یا آنارشیسم بدون خشونت، بنا به تعریف، نمی تواند توسط برخی به اصطلاح نخبگان از بالا اعمال شود، بلکه تنها با اقدامات خودآگاه اکثریت یا حداقل اقلیت بزرگ شهروندان قابل تحقق است.
- اکو سوسیالیسم دموکراتیک یا آنارشیسم بدون خشونت تنها جایگزین منسجم فلسفی و سیاسی برای فلسفه های سیاسی شکست خورده و منسوخ نئولیبرالیسم، فاشیسم و مارکسیسم ارتدکس است.
- در حال حاضر اقلیت، گام خود به خودی بعدی در تکامل آگاهی و معنویت انسان است، حتی اگر هنوز چندین دهه طول بکشد تا در مقیاس سیاره ای تعمیم یابد و احتمالاً تنها پس از تجربه جمعی از فروپاشی عظیم اجتماعی و/یا اکولوژیکی و پسرفت
ZNetwork صرفاً از طریق سخاوتمندی خوانندگان آن تأمین می شود.
اهدا