آقای رئیس جمهور: همین سه هفته پیش (31 اوت 2012) در این نامه این سوال مطرح شد که "چقدر طول می کشد تا این گروه ها مانند افغانستان به طرفداران قبلی خود روی آورند؟" این سوال به حمایت ما از گروههای بنیادگرای مذهبی (حتی متعصب) برای سرنگونی رژیم سکولار قذافی در لیبی، و اکنون از طریق نیروهای نیابتی در جنگ داخلی سوریه با استفاده از عناصر القاعده از شمال آفریقا اشاره داشت.
هیچ کس انتظار پاسخ در این مدت کوتاه را نداشت. سفیر آمریکا و سه تن دیگر در حمله به خانه امن آنها در شهر بنغازی، مهد انقلاب لیبی کشته شدند. سفر او از طرابلس در شورشهایی که پس از افشاگری تلویزیونی توسط یک مفسر مصری از تریلر «یوتیوب» برای فیلمی که در کالیفرنیا تولید شده و اسلام و پیامبر اسلام را تحقیر میکند، خطرناک تلقی میشود.
پس از انقلاب لیبی، سرپوشی که رژیم سکولار قذافی بر روی جنبشهای بنیادگرا داشت برداشته شد و آنها مانند آتش در سراسر ساحل پخش شدند. مالی که از دیرباز یک کشور دموکراتیک با سنت انتخابات و انتقال مسالمت آمیز قدرت بود، از هم پاشیده است. عشایر توآرگ که تنها سه میلیون نفر هستند و در سراسر شمال زندگی می کنند، مدت هاست که در مالی احساس می کنند در حاشیه قرار دارند. این بار تلاش آنها برای جدایی با کمک انصار دین و به گفته برخی گزارش ها، القاعده در مغرب اسلامی صورت گرفت. اصولگرایان سازمان یافته تری اکنون زمام امور را در دست گرفته اند. مانند طالبان، نام اسلام سازش ناپذیر آنها باعث شده است تا زیارتگاه های قدیمی مقدسین صوفی مسلمان را تخریب کنند و نسخه سختگیرانه ای از قوانین شریعت را معرفی کنند.
بوکوحرام در نیجریه که زمانی در حال رو به نابودی بود، به طور مشابه با جریان تسلیحات از لیبی، احیا شده است و باعث سردردهای تازه ای برای دولت منتخب در یک کشور چند قومیتی و چند مذهبی شده است.
نفوذ بنیادگرایان دیگر در سایر مناطق شمال آفریقا از جمله موریتانی، مراکش و الجزایر فروکش نمی کند. و تئوری دومینو که زمانی در مورد کمونیسم، بهویژه در هند و چین به کار میرفت، دوباره در ایدئولوژیای به قدری پیرامونی ظهور کرد که نیم قرن پیش تقریباً وجود نداشت. با این حال، اکنون بهعنوان سر نیزهای برای بیثباتی عمل میکند، در درجه اول به لطف سیاست بینظم غرب در مداخله خارجی. البته این مداخله پیامدهای دیگری نیز دارد، یعنی صدها هزار تلفات، میلیونها آواره آواره، و میلیونها نفر دیگر که زمانی به آمریکا به عنوان چراغ امید نگاه میکردند اما اکنون از ما متنفرند.
در سوریه، جنگ های نیابتی به سطح دیگری افزایش یافته است. ما نه از طریق نیابت ها، بلکه از طریق نمایندگان نیابتی خود (عربستان سعودی و قطر) درگیر هستیم - نوعی درگیری مربع نیابتی که حتی کنترل کمتری بر وضعیت یا بازیگران فراهم می کند.
این دستور کار دموکراسیسازی، حتی در جایی که واقعی باشد، با چشماندازهای ایدئولوژیک کور میشود و سنتهای قدیمی وفاداری اولیه به خانواده، قبیله، وابستگی مذهبی را نادیده میگیرد – ترکیبی که برای شکوفایی و دموکراسی واقعی کشنده است. بنابراین اکثریت شیعیان در عراق عرب زبان در قدرت هستند و هموطنان سنی آنها جنگی مخفیانه علیه آنها به راه انداخته اند. در همین حال، کردهای سنی یک کشور خودمختار را در شمال کردستان در حال تجزیه عراق اداره می کنند. نه این که شکست های این ماهیت به خاورمیانه محدود شود. نگاهی به بلژیک، ایرلند شمالی، کانادا، اوکراین، وحشت یوگسلاوی سابق، تاییدی سریع است.
بهترین چیزی که می توان به آن امیدوار بود این است که دست از به هم زدن ظرف برداریم و به جای آن تلاش خود را صرف به حداقل رساندن رنج انسانی کنیم، حتی اگر این به معنای مهار غیرت مذهبی یا ایدئولوژیک، یا بدتر از آن، مزیت سیاسی ادراک شده باشد – که اغلب اشتباه است، همانطور که عراق به وضوح نشان داده است.
ZNetwork صرفاً از طریق سخاوتمندی خوانندگان آن تأمین می شود.
اهدا