بیش از 300 نفر کشته شدند که بیشتر آنها غیرنظامی بودند. 1,000 مجروح نیم میلیون نفر و آواره شدن از خانه های خود. بر اساس گزارش سازمان ملل، یک سوم از این قربانیان لبنانی کودکان بوده اند. این ارقام تخمینی از نظر مقیاس وحشت و تراژدی که تقریباً در همان زمان سال گذشته لندن را فلج کرد، هنگامی که در یک حمله هماهنگ شده بمب به سیستم حمل و نقل مسافربری 52 کشته و بیش از 700 زخمی شدند، بسیار کوچک است.
آنچه در لبنان اتفاق می افتد شش برابر ویرانی، شش برابر مصیبت، شش برابر تروما، شش برابر وحشت حملات تروریستی 7/7 است. اما به نظر نمی رسد رهبران ما در بریتانیا، ایالات متحده و دولت های اروپایی اینطور فکر کنند. همه آنها به اتفاق آرا انگشتان خود را زیر و رو کرده اند و بی معنی زمزمه کرده اند در حالی که اسرائیل اقدام به پاسخ به دستگیری رزمندگان ارتش اسرائیل توسط حزب الله - اقدامی مطابق با مقاومت نظامی مشروع در برابر اشغال غیرقانونی - با درهم شکستن بی رحمانه زندگی غیرنظامی و زیرساخت ها در بیروت کرده است. عملیات ارتش اسرائیل تاسیسات کلیدی غیرنظامی از جمله سیستم های آب و فاضلاب را هدف قرار داده است، بزرگترین مزرعه لبنیات و کارخانه داروسازی لبنان را ویران کرده، پست های سازمان ملل را که به غیرنظامیان پناه می دهد، گلوله باران کرده، کل روستاها را با خاک یکسان کرده و مساجد، کلیساها و خانه ها را به آوار تبدیل کرده است. آنها راه ها و پل ها را قطع کرده اند و کمک های بشردوستانه ضروری را مسدود کرده اند.
اما چنین حملات تروریستی، هنگامی که علیه دیگری هدف قرار می گیرند، دیگر اصلاً تروریسم محسوب نمی شوند. در دنیای اورولی ما از رسانه های دوگانه، آنها در عوض به اعمال شجاعانه ستودنی تبدیل می شوند. در واقع، زمانی که حمله هوایی اسرائیل به کشته شدن 8 شهروند کانادایی در جنوب لبنان منجر شد، جان بولتون، سفیر ایالات متحده در سازمان ملل متحد تأکید کرد که این گونه مرگها در اثر عملیات ارتش اسرائیل از نظر اخلاقی با مرگ اسرائیلیها در اثر حملات حزبالله متفاوت است. او گفت: «من فکر میکنم که نسبت دادن معادل اخلاقی به غیرنظامیانی که در نتیجه مستقیم اقدامات تروریستی بدخواهانه جان خود را از دست میدهند، اشتباه است. در مقابل، عملیات نظامی اسرائیل تنها «دفاع از خود» را تشکیل میداد که «پیامد غمانگیز و ناگوار مرگ غیرنظامیان» بود.
لبنانی های مرده قربانیان بی ارزشی هستند. آنها به حساب نمی آیند. اما زندگی اسرائیلی ها این کار را می کنند. تمایز اخلاقی بولتون در واقع اصلاً اخلاقی نیست. این یک تصمیم سیاسی است که زندگی گروهی از انسان ها را مقدس بدانیم و گروهی دیگر را از نظر عملکردی بی ربط بدانیم. چنین تمایزات «اخلاقی» در مشروعیت بخشیدن به خشونت سیستماتیک در مقیاس بزرگ علیه یک گروه انسانی خاص نقش اساسی دارند.
بمب گذاری های بیروت نتیجه یک درگیری اساسا مذهبی نیست. حملات نیروهای دفاعی اسرائیل، مسلمانان، یهودیان و مسیحیان لبنانی و غیر لبنانی را به قتل می رساند. دشوار است که در وحشت اجساد خون آلود به جا مانده در پی حملات هوایی ارتش اسرائیل، زمینه بحران و مسیرهای استراتژیک آن را یادآوری کنیم. اما باید پیامدهای گسترده آن را درک کرد.
سیاستگذاران اسرائیل مدتهاست که یک درگیری طولانی مدت منطقه ای گسترده تر را به عنوان یک راه بالقوه مفید برای اسرائیل برای دستیابی به اهداف تاریخی دیرینه در نظر گرفته اند. سخنگویان اسرائیل در تلاش بوده اند که این درگیری را یک توطئه منطقه ای علیه اسرائیل توصیف کنند که توسط ایران و سوریه طراحی شده است. اما این واقعیت را مبهم میسازد که اگرچه حزبالله واقعاً از حزبالله حمایت میکند، اما گروه مقاومت لبنان یک سازمان مستقل و آشکار است که ریشه محکمی در سرزمین ملی خود دارد. با این حال، مقامات آمریکایی و اسرائیلی تشدید شدید درگیری را فرصتی برای بررسی چشمانداز توسعهطلبی نظامی آمریکا و اسرائیل میدانند.
ما باید به خود یادآوری کنیم که تهاجم به عراق صرفاً اولین مرحله از یک استراتژی متحرک برای پیکربندی مجدد خاورمیانه بود که وجود آن اکنون کاملاً مستند و غیرقابل انکار است. جو کلین - یکی از اعضای شورای روابط خارجی - در گزارشی برای مجله تایم در فوریه 2003، مشاهده کرد که: «اسرائیل بسیار در منطق جنگ با عراق گنجانده شده است. این بخشی از بحثی است که جرأت نمی کند نامش را به زبان بیاورد، خیالی که توسط جناح نو محافظه کار در بوش و بسیاری از رهبران جامعه یهودیان آمریکا به آرامی گرامی داشته می شود. جنگ ایالات متحده علیه عراق قرار بود آغازی باشد برای یک دوره کاملاً جدید در خاورمیانه که برای "ارسال پیامی به سوریه و ایران در مورد خطرات حمایت از تروریست های اسلامی" طراحی شده است، به مشکل فلسطین پایان می دهد و "سلطنت متزلزل هاشمی در اردن" را متزلزل می کند. ما اکنون شاهد مراحل بعدی این «عصر جدید» در ساخت و ساز هستیم.
آیا لازم است مقاله راهبردی تأثیرگذار سال 1996 را که توسط دیوید وورمسر نوشته شده توسط مؤسسه مطالعات استراتژیک و سیاسی پیشرفته (IASPS) مستقر در اورشلیم و واشنگتن دی سی منتشر شده است را یادآوری کنیم؟ این بیانیه توصیه میکند: «نبرد برای تسلط و تعریف بر عراق، در نتیجه، نبرد برای تسلط بر موازنه قدرت در شام در درازمدت است... ایالات متحده باید از اقداماتی برای به چالش کشیدن موقعیت سوریه در لبنان، برای تضعیف حمایت کند. ایران، برای اطمینان از تمایل طولانی مدت ترکیه به غرب و ادغام آن در اروپا، حمایت از تلاش های اردن در عراق، و درک بهتر پویایی جانشینی عربستان در ارتباط با سیاست خارجی این کشور.
خطر بزرگ برای همه ناظران منطقی آشکار است. اسرائیل در حال تشدید تجاوزات خود، هم در لفاظی دیپلماتیک و هم در رفتار نظامی، علیه بیروت، دمشق و تهران است و به خوبی میداند که این امر به طور چشمگیری احتمال درگیری گستردهتر را افزایش میدهد. تهران با صدای بلند همبستگی خود را با دمشق در صورت حمله جدی اسرائیل به آنجا تایید کرده است. از آنجایی که ارتش اسرائیل همچنان بدون مجازات لبنان را به وحشت می اندازد، در حالی که دولت های ما همچنان به ارائه کمک های نظامی و مالی به اسرائیل ادامه می دهند، حزب الله گزینه کمی باقی می ماند جز اینکه با حمایت ایران و سوریه پاسخ های خود را تشدید کند. طبق معمول، پاسخ های حزب الله نیز به نوبه خود توسط اسرائیل به عنوان توجیه کافی برای افزایش قتل عام بی رویه خود علیه غیرنظامیان لبنانی ذکر می شود که انتقامات حزب الله را تشدید و تشدید می کند.
با گسترش و تعمیق این چرخه، رهبران و کارشناسان ایالات متحده به طور فزاینده ای ایران را به دلیل مهندسی عملیات اولیه حزب الله برای دستگیری سربازان ارتش اسرائیل، هرچند بدون مدرک، مقصر می دانند. این خطر که دخالت فزاینده ایران و/یا سوریه در درگیری می تواند توسط اسرائیل برای تبدیل آن به یک جنگ منطقه ای تمام عیار مورد سوء استفاده قرار گیرد را نباید دست کم گرفت. همانطور که پروفسور فقید اسرائیل شاهاک از دانشگاه عبری در اورشلیم، سالها پیش در اسرار آشکار خود (لندن: پلوتون، 1997) نوشت:
«آرزوی صلح، که اغلب به عنوان هدف اسرائیل در نظر گرفته میشود، از نظر من یک اصل سیاست اسرائیل نیست، در حالی که تمایل به گسترش سلطه و نفوذ اسرائیل این است که اسرائیل در حال آمادهسازی برای یک جنگ هستهای در صورت نیاز است. به منظور جلوگیری از تغییر داخلی که مورد پسندش نیست، اگر در برخی یا هر یک از کشورهای خاورمیانه رخ دهد... اسرائیل به وضوح خود را آماده می کند تا آشکارا به دنبال هژمونی بر کل خاورمیانه باشد...، بدون تردید در استفاده از تمام ابزارهای موجود، از جمله برای هدف، هسته ای.»
شاید زمانی بهتر از اکنون برای توجه به هشدار شاهک وجود نداشته باشد، زمانی که هم آمریکا و هم اسرائیل با همدستی انگلیس و دوگانگی اروپاییها در موقعیتی قرار میگیرند که بتوانند آغاز درگیریهای نظامی متعدد با لبنان، ایران و سوریه را مشروعیت بخشند. . پیامدهای هسته ای هرگز برای رهبران ما از بین نرفته است. هم بریتانیا و هم ایالات متحده سیاستهای هستهای ضربه اول را اتخاذ کردهاند و فعالانه به دنبال سلاحهای هستهای تاکتیکی هستند تا چنین جنگهای غیرمتعارف را از نظر استراتژیک قابل دوام کنند. معاون رئیس جمهور دیک چنی همچنان بیشتر وقت خود را در پناهگاه های هسته ای مخفی می گذراند، جایی که او بر ایجاد و عملکرد یک شبکه غیر منتخب از مقامات ناشناس نظارت می کند، برنامه ریزی شده است که در صورت حمله هسته ای علیه ایالات متحده، فوراً به قدرت برسد.
در چند دهه اخیر در خاورمیانه، آرماگدون مدتها در افق باقی مانده است، اما با توجه به رویدادهای اخیر، سایه آن نزدیکتر شده است. رهبران ما افراد منطقی و قابل اعتمادی نیستند و ما در دست آنها امن نیستیم. ما نمی خواهیم 7 ژوئیه 2005 را هزاران بار تجربه کنیم. بنابراین ما باید اکنون اقدام کنیم. این به این معنی است که صدای ما مردم را چنان واضح و بینظیر بشنویم که کسانی که به نام ما از کشتن میکشند و حمایت میکنند دیگر نمیتوانند این کار را انجام دهند.
نافیز مصدق احمد نویسنده بمبگذاریهای لندن: تحقیق مستقل (لندن: داکورث، 2006) است. او دوره های روابط بین الملل را در دانشکده علوم اجتماعی و مطالعات فرهنگی، دانشگاه ساسکس، برایتون تدریس می کند، جایی که دکترای خود را با مطالعه امپریالیسم و نسل کشی می گذراند. از 9 سپتامبر، او سه کتاب دیگر نوشته است که سیاست واقعی را در پشت شعارهای «جنگ علیه ترور»، جنگ علیه آزادی، پشت جنگ با ترور و جنگ علیه حقیقت آشکار می کند.
ZNetwork صرفاً از طریق سخاوتمندی خوانندگان آن تأمین می شود.
اهدا