بهتر است به در اشتباهی نکوبید یا وارد مسیر اشتباهی نشوید، ممکن است مورد اصابت گلوله قرار بگیرید. بچهها از ترس کشته شدن از رفتن به مدرسه میترسند، زیرا هر روز تعداد اجساد از تیراندازیهای دسته جمعی بالا میرود. جرایم ناشی از نفرت در حال افزایش است و صرف رانندگی تا محل کار به طور بالقوه خطرناک است. به دمبازهایی فکر کنید که بوق میزنند و پرنده را در حالی که با سرعت از کنار شما میگذرند، میچرخانند. سیاستمداران با درخواست قانون ایمنی اسلحه، افزایش تعداد پلیس و غیره به این مسائل می پردازند. اما این پاسخ های سیاستی وجود رفتار پرخاشگرانه را به عنوان یک امر مسلم می پذیرند و فقط علائم را درمان می کنند. سوال ژوگولار بر این تمرکز دارد که چرا مردم در وهله اول به طور فزاینده ای خشن تر و پرخاشگرتر می شوند. ما فکر می کنیم تحلیل هربرت مارکوزه از رابطه بین سرمایه داری متاخر و روان انسان ابزار خوبی برای پاسخ به این سوال است.
مارکوزه مدعی است که ایالات متحده جامعه ای بیمار است، زیرا نهادها و ساختارهای اساسی آن «اجازه استفاده از منابع مادی و فکری موجود برای توسعه بهینه و ارضای نیازهای فردی را نمی دهند». به عبارت دیگر، مارکوزه میدید که سرمایهداری متاخر دارای پتانسیل مادی برای مردم است که از آزادی و نیاز و کار بسیار بیشتر از آنچه که تصور میکردند برخوردار شوند، اما سرمایهداری هرگز اجازه تحقق این آزادی را نمیدهد، زیرا امتیاز و قدرت طبقه حاکم خود را تهدید میکند. . او این اختلاف بین پتانسیل توسعه آزاد انسانی و شرایط محدود جامعه را «سرکوب مازاد» می نامد. در جامعه سرمایه داری متأخر، سرکوب مازاد چنان قوی و رایج است که ثبات اجتماعی، گشودن روان انسان را برای دستکاری و کنترل ضروری می کند، بنابراین خودکارهای انسانی، موجوداتی تک بعدی ناتوان از تفکر انتقادی را ایجاد می کند. او استدلال می کند که این تهاجم به ذهن یک توطئه نیست. ریشه در ساختار قدرت در جامعه سرمایه داری مصرفی پیشرفته دارد.
هدف سرمایه داری متاخر برای نفی آگاهی از گسست بین فرد و شیوه وجودی تحمیلی جامعه، پیامدهایی برای روان انسان دارد. مارکوزه اعتبار مفاهیم فروید از اروس - غریزه زندگی - و تاناتوس - غریزه مرگ - را برای توضیح اینکه چگونه ساختارهای سرمایه داری متاخر باعث ایجاد رفتارهای تهاجمی می شود، فرض می کند. او مدعی است که در جلوگیری از توسعه پتانسیل انسانی، سرمایه داری متاخر اروس را خفه می کند و تاناتوس را تقویت می کند. او استدلال می کند که این پویایی انرژی مخربی را ایجاد می کند که از نظر اجتماعی نه تنها برای حفظ، بلکه برای بازتولید سیستم مسلط قدرت اقتصادی، سیاسی و فناوری مفید است. به طور خلاصه، برتری تاناتوس روانهای تهاجمی لازم برای ثبات سرمایهداری متاخر را ایجاد میکند. فراوانی کالاها و خدمات موجود، فرصتهای تقریباً نامحدودی را برای مصرفکنندگان فراهم میکند تا کالاهایی را بخرند که نظام سلطه را بازتولید میکنند و عرضه بیپایانی از انسانهای تهاجمی را ایجاد میکنند. به عبارت دیگر، در یک تمرین فرضی آزادی، افراد یک مصرف گرایی را می پذیرند که در نهایت تبعیت آنها از ساختارهای سرمایه داری متاخر را افزایش می دهد.
افراد با نادیده گرفتن این واقعیت که تمرین آزادی یک عمل اجتماعی است (آزادی من برای پرتاب مشت در انتهای بینی شما متوقف می شود)، افراد اغلب آزادی را با نبود محدودیت برابر می دانند. هر روز رسانهها گزارشی از درگیریها، گاهی خشونتآمیز، بین خودخوانده «مبارزان آزادی» و کسانی که با نظراتشان مخالف هستند، گزارش میکنند: ماسک، حقوق سقط جنین، نتایج انتخابات، اسلحه. جوامع عقلانی این تضادها را از طریق توسل به منافع جمعی بزرگتر حل می کنند. اما این افراد تحت تأثیر یک رسانه راستگرا و سیاستمداران عوام فریب که توسط حقایق محدود نشدهاند، مفهوم خیر عمومی را به عنوان یک حمله دیگر به آزادی خود رد میکنند.
همانطور که سرکوب مازاد افزایش می یابد، پرخاشگری انسان نیز افزایش می یابد، و حتی مظاهر زشت آزادی برای بسیاری قابل قبول می شود، چیزی که اورلاندو پترسون به عنوان «قدرت محدود کردن آزادی دیگران» توصیف می کند. به بیان صریح تر، این مفهوم از آزادی مستلزم استفاده از قدرت است روی دیگران. بنابراین، برای مثال، وقتی اعضای راست افراطی خواهان آزادی مذهب میشوند، خواستار سرکوب کسانی هستند که به مذهب آنها اشتراک ندارند. متمم دوم نه تنها به حق داشتن AR-15 و سایر سلاح های کشتار جمعی، بلکه استفاده از آنها به میل خود تغییر می کند، و متمم اول برای توجیه حملات آنها به آزادی های مدنی عمل می کند.
یک نظریه سیاسی فقط به اندازه توانایی آن برای کمک به درک جامعه ای است که در آن زندگی می کنیم. تحلیل مارکوزه چارچوب مفهومی مارکسیسم را با مقوله های فروید پیوند می دهد. مارکوزه تشخیص میدهد که اروس و تاناتوس مقولههایی نیستند که بهطور تجربی تأیید شوند، اما بهعنوان مفروضات بهعنوان راهنماهایی برای درک وضعیت انسان در آمریکای معاصر عمل میکنند. اما همانطور که مارکس نوشت، درک یک مشکل کافی نیست. مسئله اصلی تغییر شرایطی است که در وهله اول باعث ایجاد مشکلات شده است. اما چگونه میتوان سیستم موجود سرمایهداری متاخر را تغییر داد، وقتی که خودکارها از بردگی خود بیخبرند و آزادند با شلیک AR-15 به میان جمعیت، آزادی خود را ابراز کنند؟
ZNetwork صرفاً از طریق سخاوتمندی خوانندگان آن تأمین می شود.
اهدا