2007: سال امید، سال ناامیدی |
فهیم حسین |
سال 2007 برای پاکستان سال امید و ناامیدی بود. به دلیل حرکت وکلا از مارس به بعد برای بازگرداندن حاکمیت قانون و پایان دادن به حکومت خودسرانه یک نفره، امید در همه ما پدید آمد. جنبشی که بعداً روزنامهنگارانی که برای آزادی رسانهها و سایر بخشهای جامعه، از جمله دانشجویان، خواهان دموکراسی و حاکمیت قانون، احیای قانون اساسی و پایان سالها دیکتاتوری و حکومت نادرست نظامی بودند، به آن پیوستند. دیدن بخشهای مختلف جامعه پاکستان (در تمام نقاط کشور) که برای حقوق دموکراتیک خود در خیابانها بیرون میآیند، دلگرمکننده بود. اینها شامل جوانانی میشد که قبلاً در هیچ اعتراضی شرکت نکرده بودند و برای بسیاری از ما که بدبین شده بودیم و تصور میکردیم زندگی در آنها وجود ندارد، تعجبآور بود. (اما با واکنش مردم به این فاجعه ملی میتوانستیم نشانهها را در زمان زلزله سال 2005 ببینیم.) برای اولین بار در تاریخ پنجاب، ارتش بیاعتبار شد و خواست پایان کار بود. از حکومت نظامی معترضان مسالمت آمیز توسط پلیس مورد ضرب و شتم قرار گرفتند، دستگیر شدند و به تروریسم متهم شدند و برخی از رهبران شکنجه شدند، اما آنها ناامید نشدند و جنبش نمرده بود. قهرمانان جدید ملت در این دوران متولد شدند و نیروهای دموکراتیک جدید که هنوز از تأثیر طولانی مدت آنها اطلاعی نداریم، رها شدند. این روزهای خوبی بود. تصویر پاکستان فقط آخوندهای ریشو با کلاشینکف نبود که فریاد مرگ بر آمریکا سر میدادند، بلکه تصویر وکلایی با لباس سیاه بود که به طور مسالمتآمیز تظاهرات کردند و توسط پلیس در مقابل دادگاه عالی اسلامآباد مورد ضرب و شتم قرار گرفتند. دانشگاههای بزرگ اسلامآباد و لاهور، روزنامهنگارانی که در سراسر کشور علیه تعطیلی شبکههای تلویزیونی اصلی تظاهرات کردند. یکی از جنبه های قابل توجه این حرکت نه ماهه این بود که هیچ حزب سیاسی آن را رهبری نمی کرد. این سازمان توسط جامعه حقوقی و گروه های کوچک، خودسازمانده و مستقل در شهرهای بزرگ سازماندهی و رهبری می شد. در واقع، احزاب بزرگ سیاسی دیر متوجه اهمیت این تحولات شدند. به افتخار این جنبش و نه احزاب است که مشرف (با تشویق آمریکا) مجبور شد به وضعیت اضطراری پایان دهد و انتخابات را اعلام کند و به بی نظیر بوتو و نواز شریف اجازه دهد تا برای رقابت در این انتخابات به پاکستان بازگردند. اگرچه واضح بود که در انتخابات تقلب میشد، با این وجود احساس تغییر به سمت بهتر شدن و درک این موضوع وجود داشت که به آرامی ممکن است دموکراسی احیا شود. بسیاری از اعضای جنبش از معامله خانم بوتو با مشرف و ایالات متحده ناآرام بودند. بسیاری از ما تحریم انتخابات توسط احزاب اصلی را برای مشروعیتزدایی واقعی ترجیح میدهیم. این قرار نبود. با این حال، سال با قتل مفتضحانه بی نظیر بوتو به پایان رسید و یکی برای آینده پاکستان در ناامیدی فرو رفت. به نظر می رسید که همه بدترین ترس های ما در مورد پاکستان محقق می شد. به نظر می رسد که حتی اندکی از دموکراسی ساختگی با تقلب در انتخابات توسط قدرت های تاریک حاکم بر پاکستان قابل تحمل نیست. من طرفدار بی نظیر نبودم زیرا فکر نمی کنم که راه حل مشکلات پاکستان از واشنگتن و معاملات مشکوک با ارتش می گذرد. گفته میشود که بینظیر یک واقعگرا شده بود، اما با این کار او در خطر از دست دادن حمایت دقیقاً آن دسته از عناصر جامعه پاکستان بود که مخالف بنیادگرایی مذهبی هستند و طرفدار دموکراسی و عدالت هستند. من فکر نمی کنم که نخست وزیر شدن او با چنین معاملاتی بتواند مشکلات اساسی پاکستان را حل کند. با این حال، برای بسیاری از مردم فقیر پاکستان او هنوز نماینده شعار قدیمی "روتی، کاپرا اور ماکان" بود. این امر از روز اولی که او در ماه اکتبر در کراچی فرود آمد مشهود بود. او شروع به جذب جمعیت زیادی از مردم فقیر به جلسات انتخاباتی خود کرده بود و آشکار بود که PPP هنوز هم نیرویی است که باید با آن حساب کرد. اعتراضات وکلا، دانشجویان و سایر بخشهای متوسط را میتوان تحمل کرد، اما فریاد بزرگان را نمیشوید. این فریاد اولیه مردم پاکستان چیزی است که نه در اسلام آباد و نه در واشنگتن قابل تحمل نیست. بنابراین صدای او باید خاموش می شد. مرگ او پاکستان را در چیزی فرو برد که برخی مردم آن را "هرج و مرج" می نامند و برخی از کارشناسان این عقیده را ابراز کردند که این بی نظمی به بنیادگرایان مذهبی کمک خواهد کرد. چه ایده ای! یکی از محبوب ترین رهبران یکی از احزاب بزرگ کشور ترور می شود و توقع واکنش مردم را ندارید؟ البته آنها در خشم خود واکنش نشان می دهند و کارهای بی پروا انجام می دهند. اگر مردم واکنشی نشان نمی دادند به شدت ناامید می شدم. آنها خشم خود را نشان داده اند و این قدرت را در نظر گرفته اند که صبر آنها برای همیشه قابل آزمایش نیست. اگرچه منجر به تلفات ناگوار جانی شده است، اما اساساً این واکنش سالم است زیرا نشان می دهد که مردم این کشور هیچ دیکتاتوری را دراز کشیده نمی پذیرند و اعتراض خواهند کرد و قانون را «به دست خود» خواهند گرفت. اگر بالاترین مقامات کشورها قانون را زیر پا بگذارند، این درست و عادلانه است که مردم اینطور بگویند قانون را به دست خود بگیرند. یکی دیگر از جنبه های دلگرم کننده این "بی نظمی ها" این است که این نابسامانی ها تنها محدود به سند نبودند، بلکه ناآرامی های بزرگی در همه استان ها روی داد. همه اینها برای آینده پاکستان چه چیزی را نشان می دهد؟ از همه اینها باید روشن شود که بنیادگرایی دینی اگرچه یک خطر است، اما آن چیزی نیست که به توده های فقیر پاکستان مربوط می شود و بزرگترین خطر برای پاکستان نیست. همانطور که آنها بارها و بارها در طول تاریخ کوتاه ما نشان داده اند، مردم پاکستان خواهان دموکراسی و عدالت سیاسی، اجتماعی و اقتصادی هستند. بزرگترین خطر برای موجودیت پاکستان و هر ایده ای از یک جامعه عادلانه، تداوم حکومتی است که از حمایت واشنگتن برخوردار است. این یک مبارزه طولانی خواهد بود، شاید با خونریزی همراه باشد، اما در نهایت مردم پیروز خواهند شد و حکومت ارتش روزی پایان خواهد یافت. چرخشها و چرخشهای زیادی وجود خواهد داشت، اما رویدادهای سال گذشته، گرچه با نومیدی به پایان میرسند، انسان را به آینده امیدوار میکند. آدم هنوز روزی را نمی بیند که این اتفاق بیفتد، اما مطمئناً آن طلوع آزادی که فیض آنقدر شیوا از آن سخن می گفت، فرا خواهد رسید اگر همه با هم به مبارزه ادامه دهیم. شاید مرگ غم انگیز و نابهنگام بی نظیر بیهوده نباشد، اما عزم ما را برای پایان دادن به حکومت کسانی که می خواهند مردم پاکستان را به بردگی نگه دارند، بیشتر خواهد کرد. نویسنده، استاد مدعو فیزیک در دانشکده علوم و مهندسی، LUMS است |
ZNetwork صرفاً از طریق سخاوتمندی خوانندگان آن تأمین می شود.
اهدا