خال جدید: مسیرهای چپ آمریکای لاتین
توسط امیر سادر
Verso, 2011, 169 pp.
بررسی توسط Midge Quandt
عنوان مول جدید از مارکس برای اشاره به انگیزه انقلابی گرفته شده است که آرام در زیر زمین فرو میرود تا به سطح تاریخ بیاید. «خال جدید» مخفف آن اشکال بدیع مبارزه برای رهایی مردم آمریکای لاتین است که در عصر نئولیبرالیسم در چپ ظاهر شدهاند. سادر اصلاح طلبی دهه 1930 تا 1970 را رد می کند زیرا روابط قدرت موجود را به چالش نمی کشید. او همچنین موضع "مبارزه مسلحانه" چپ قدیمی ارتدوکس را نقد می کند. این استراتژی عمدتاً به دلیل قدرت مخالفان نمی تواند در دنیای کنونی دوام بیاورد. او استدلال میکند که کسانی که آنها را چپگرایان افراطی میخواند، مانند آکادمیک آمریکایی، جیمز پتراس، در دفاع از سوسیالیسم در عصر هژمونی نئولیبرال و امپریالیسم ایالات متحده اشتباه میکنند. چپگرایان افراطی اسیر عقاید قدیمی هستند و از درک واقعیتهای ملموس تحکیم نئولیبرال ناتوان هستند. (چپهای افراطی به اشتباه لولا، رئیسجمهور سابق برزیل را دشمن اصلی میدانستند، بنابراین به راست کمک و راحتی میکردند.)
او همچنین با آن جنبشهای اجتماعی که استراتژی مقاومت را پذیرفتهاند، مانند زاپاتیستای مکزیک، مخالف است. آنها با اعتقاد به تغییر از پایین به بالا، حوزه سیاسی را به کلی رها می کنند. این جنبش ها توسط جان هالووی تئوریزه شده است، از جمله کارهای او شامل کتاب 2002، جهان را بدون در دست گرفتن قدرت تغییر دهید. سادر، در مقابل، معتقد است که سیاست و مبارزه برای قدرت برای تغییرات اساسی ضروری است.
سادر در نهایت (آزمایش حوصله خواننده) به سراغ رویکردهای سیاسی مناسب می رود. استراتژیهای مفید برای به چالش کشیدن وضعیت موجود، واقعیتهای روی زمین آمریکای لاتین را در دورهای که نئولیبرالیسم بر جهان مسلط است، در نظر میگیرد. این به معنای کنار گذاشتن دگم های افراطی چپ است. آن دگم خواهان سوسیالیسم است. او کشورهایی را که مدل نئولیبرال را شکسته اند، یعنی ونزوئلا، بولیوی و اکوادور تایید می کند. همچنین با آنهایی که مدل نئولیبرال را حفظ می کنند اما آن را اصلاح می کنند، مانند آرژانتین، اروگوئه و برزیل که نویسنده قبلاً درباره آنها نوشته است. هر دو گروه از کشورها بخشی از پسا لیبرالیسم هستند، در حال گذار، اما در مسیر درست حرکت می کنند. گروه اول از چند جهت از نئولیبرالیسم گسستند. آنها انواع جدیدی از نمایندگی سیاسی را ایجاد کرده اند (نظام های بولیوی و اکوادور منعکس کننده خصلت چند قومیتی آنهاست). آنها از مدل اقتصادی نئولیبرالی که به موجب آن نیروهای بازار به تنهایی حکومت می کنند، خارج شده اند و دولت و توازن نیروهای اجتماعی را به نفع بخش های مردمی بازسازی کرده اند.
بین کشورهای نئولیبرال (شیلی، مکزیک و کاستاریکا) و کشورهایی که الگوی جایگزین را پذیرفته اند (ونزوئلا، بولیوی و اکوادور) آرژانتین، اروگوئه و مهمتر از همه برزیل قرار دارند. این کشورها الگوی نئولیبرالی را حفظ می کنند، اما آن را آزادتر به کار می برند. آنها مقررات متوسطی دارند. ارائه یارانه برای فقرا؛ و روند خصوصی سازی را کند کند. برزیل به دلیل وسعت و قدرت اقتصادش، برای نشان دادن راه به سوی نظم جدید اهمیت ویژه ای دارد. خطر این است که این کشورها می توانند در اردوگاه نئولیبرالیسم باقی بمانند، زیرا آنها سرمایه مالی، رسانه های خصوصی و تجارت کشاورزی را در جای خود باقی می گذارند.
سادر به ادغام منطقهای کشورهای «جزر و مد صورتی» اهمیت زیادی میدهد. گرچه تحت تأثیر تداوم هژمونی نئولیبرالیسم قرار دارد، اما پیشرفتی امیدوارکننده است. ALBA و سایر نهادها در هسته اصلی ادغام منطقه ای قرار دارند. با تأکید بر همبستگی بر بازار، قدرت ایالات متحده و مدل نئولیبرال را به چالش می کشد. باز هم برزیل پیشتاز است. با این حال، آینده مدل جدید مشخص نیست.
تنها نقطه ضعف کتاب عدم شفافیت یا قاطعیت در راه حل های بلندمدت نویسنده برای بحران نئولیبرالیسم است. همانطور که سادر میداند، مرحله نئولیبرال سرمایهداری تنها یک مرحله است، البته مرحلهای بهویژه خام و شرور. او در چندین فصل، سوسیال دموکراسی را رد می کند، احتمالاً به این دلیل که چارچوب سرمایه داری و روابط قدرت را دست نخورده باقی می گذارد. به نظر می رسد سادر گونه ای از سوسیالیسم یا «سوسیالیسم برای قرن بیست و یکم» را پذیرفته است. با تأمل، این ممکن است پاسخ کافی باشد.
Z
________________________________________________________________________________________________________________________________