Mآلکوم ایکس که در یک گردهمایی سازمان اتحاد آفریقایی-آمریکایی در سال 1964 سخنرانی می کرد، پاتریس امری لومومبا را به عنوان "بزرگترین مرد سیاه پوستی که تا به حال در قاره آفریقا قدم زد. او از هیچ کس نمی ترسید. او آن مردم را داشت [استعمارگران] آنها نمی توانستند او را بخرند، نمی توانستند او را بترسانند، نمی توانستند او را بکشند. این سه سال پس از ترور لومومبا توسط مزدوران بلژیکی در ایالت جدا شده کاتانگا (جنوب کنگو) بود.
چرا لومومبا کشته شد؟ زیرا او فردی بی امان، فداکار، باهوش، ضداستعماری پرشور، پان آفریقایی و ناسیونالیست کنگو بود. او از حمایت بی دریغ توده های کنگو برخوردار بود و مانع طرح بلژیک برای تبدیل کنگو از مستعمره به مستعمره جدید شد.
تا اواسط دهه 1950، جنبش ناسیونالیستی تحت سلطه طبقه متوسط کوچک کنگو قرار داشت. این یک جنبش رادیکال نبود. این سازمان متشکل از کارگران روحانی، افسران سطح متوسط ارتش، سرپرستان و غیره بود که از سود هنگفتی که بلژیک از کنگو به دست می آورد، کاسته می شد. آنها با استعمار مستقیم مخالف بودند به این معنا که از حکومت سفیدپوستان خوششان نمی آمد و از اینکه شهروند درجه دو در کشور خود باشند بیمار بودند. با این حال، نهادهای اقتصادی اساسی استعمار کاملاً مناسب آنها بود. آنها توسط توده های کنگو ترسیده بودند - دهقانان، کارگران، که در شرایط برده وار رنج می بردند و بار عمده قحطی ها و اقدامات نسل کشی استعمارگران را متحمل می شدند.
مردم خواهان کنترل بودند. آنها می خواستند بلژیکی ها بیرون بروند، نه اینکه فقط از صندلی جلو به صندلی عقب بروند. آنها نمی خواستند ظالمان سفید با ظالمان سیاه جایگزین شوند. آنها خواهان آزادی، عدالت، دموکراسی، ملی شدن و تعیین سرنوشت بودند.
لومومبا با پیوستن به جنبش ملی گرایانه در حوالی سال 1955، به سرعت از نخبگان طبقه متوسط سرخورده شد و خود را خطاب به ستمدیده ترین اقشار جامعه - دهقانان و کارگران کنگو که او را رادیکال می کردند، شد. او استراتژی روشنی برای استعمار زدایی کامل که با اقدامات سیاسی توده ای انجام می شود، ایجاد کرد. در سال 1958، او و دیگران جنبش ملی کنگولا (MNC) را تشکیل دادند که بلافاصله خود را به عنوان سازمان کلیدی در مبارزه علیه حکومت استعماری معرفی کرد.
بلژیکی ها و دوستانشان در جامعه بین المللی از سرعت پیشرفت جنبش ملی گرا شوکه شدند. در اواسط دهه 1950، بلژیک - که حکومتی شرور، قاتل و غارتگر بر کنگو اعمال کرده بود - مطمئن بود که مستعمره آفریقایی خود را حداقل برای یک قرن دیگر حفظ خواهد کرد. با این حال، تا سال 1959، MNC چنان محبوبیت و اعتباری به دست آورد که بلژیکی ها می دانستند که زمان آنها به پایان رسیده است.
اما آنها یک طرح پشتیبان داشتند: جایگزینی استعمار سنتی (حکومت سفید، با حمایت اشغال نظامی) با استعمار نو (حکومت سیاهان در منافع سفیدپوستان، با حمایت پول، مشاوران و مزدوران بلژیکی). به این ترتیب، سرقت ثروت طبیعی کنگو از سوی بلژیک - از جمله ذخایر عظیم کلتان، الماس، مس، روی و کبالت- بدون وقفه ادامه خواهد داشت.
بلژیکیها تصمیم گرفتند خیلی زودتر از آنچه که کسی انتظارش را داشت، استقلال را اعطا کنند، به این امید که مانع رشد بیشتر جنبش ملیگرایانه شوند. که قادر به ایجاد یک ساختار سازمانی منسجم نخواهد بود و به شدت به کمک بلژیک متکی خواهد بود. با این حال، لومومبا بهترین عناصر جنبش ناسیونالیستی را در اطراف خود گرد آورده بود و قصد تسلیم نداشت.
در جشن روز استقلال در 30 ژوئن 1960، شاه بودوئن بلژیک به صراحت اعلام کرد که انتظار دارد بلژیک نقش پیشرو در تعیین آینده کنگو داشته باشد. او در سخنرانی خود ترجیح داد به لحظات ناخوشایند تاریخ مانند قتل 10 میلیون کنگو توسط سربازان بلژیکی در 20 سال به دلیل عدم رعایت سهمیه های جمع آوری لاستیک اشاره نکند. در عوض، او به کنگوها توصیه کرد که با دوستان بلژیکی خود نزدیک بمانند: "آینده را با اصلاحات عجولانه به خطر نیندازید و ساختارهایی را که بلژیک در اختیار شما قرار می دهد جایگزین نکنید تا زمانی که مطمئن شوید می توانید بهتر عمل کنید... می ترسم پیش ما بیای. ما در کنارت می مانیم و نصیحتت می کنیم."
زمانی که لومومبا، تازه انتخاب شده به عنوان نخستوزیر، روی صحنه رفت و اعلام کرد که «هیچ کنگویی که شایسته این نام باشد، هرگز نمیتواند فراموش کند که ما [استقلال خود] را با مبارزه به دست آوردهایم، شوکه شدند. مبارزه ای که هر روز به راه افتاد، مبارزه ای پرشور ایده آلیستی، مبارزه ای که در آن از هیچ کوشش، محرومیت، رنج و قطره ای از خون ما دریغ نشد.»
لومومبا به وضوح با اشاره به بلژیک اظهار داشت: «ما نه تنها روی قدرت عظیم و ثروت عظیم خود حساب می کنیم، بلکه بر کمک کشورهای خارجی متعددی که همکاری آنها را آزادانه و بدون تلاش برای تحمیل به ما می پذیریم، خواهیم پذیرفت. فرهنگ بیگانه فارغ از هر ماهیتی."
لودو د ویت می نویسد ترور لومومبا در مورد این سخنرانی تاریخی آمده است: "لومومبا به زبانی که کنگو آن را در حضور یک اروپایی غیرممکن میپنداشت، و آن چند لحظه حقیقت، پاداشی برای هشتاد سال سلطه است. برای اولین بار در تاریخ کشور. یک کنگو به ملت خطاب کرده و زمینه را برای بازسازی تاریخ کنگو فراهم کرده است. لومومبا با این یک اقدام، حس عزت و اعتماد به نفس مردم کنگو را تقویت کرده است."
بلژیکی ها، همراه با دیگر کشورهای استعمارگر، از موضع لومومبا وحشت داشتند. مطبوعات غربی مملو از کلمات زهرآگینی بود که متوجه این مرد فروتن اما باهوش بود که جرأت کرد به اروپا بگوید که آفریقا به آن نیاز ندارد. روزنامه فرانسوی لا گاوش اشاره کرد که "مطبوعات احتمالاً به اندازه پاتریس لومومبا با هیتلر با خشم و خشونت رفتار نکردند."
در چند ماه اول استقلال، بلژیک و متحدان غربیاش به شلاق زدن انواع درگیریهای سیاسی و منطقهای مشغول شدند. ارتش های طرفدار بلژیک در مناطق کاتانگا و کاسای تشکیل شدند و آن مناطق را به عنوان کشورهای مستقل اعلام کردند. این البته ضربه بزرگی به دولت جدید کنگو بود. در همین حال، در پشت صحنه، بلژیکی ها (همراه با دوستان خود در فرانسه، ایالات متحده و رهبری سازمان ملل) برنامه هایی را برای کودتا طراحی کردند که لومومبا را از قدرت کنار بزند. این در 14 سپتامبر، اندکی پس از استقلال انجام شد.
اما حتی در حبس خانگی، لومومبا تهدیدی خطرناک برای منافع استعماری بود. او همچنان به مردم کنگو رهبری می کرد و هنوز از حمایت اکثریت ارتش برخوردار بود. بنابراین، بلژیکیها با سیا همدست شدند تا لومومبا را به قتل برسانند، لومومبا را به همراه سه ملیگرای برجسته دیگر پس از چندین روز ضرب و شتم و شکنجه با جوخه تیراندازی (به رهبری مقامات سفیدپوست بلژیکی در نیروی پلیس کاتانگان) ترور کردند. این که بلژیک بیشترین مسئولیت مرگ لومومبا را بر عهده دارد، ثابت شده است ترور لومومبا. علاوه بر این، رهبری سازمان ملل متحد به این معنا همدست بود که می توانست به راحتی جلوی این اقدام جنایتکارانه را بگیرد.
زمانی که خبر قتل لومومبا منتشر شد، خشم در سراسر جهان، به ویژه در آفریقا و آسیا به راه افتاد. تظاهرات در ده ها شهر پایتخت سازماندهی شد. در قاهره، هزاران معترض به سفارت بلژیک یورش بردند، پرتره شاه بودوئن را پاره کردند، عکس لومومبا را به جای آن گذاشتند و سپس اقدام به سوزاندن ساختمان کردند.
متأسفانه، با کنارگذاشتن لومومبا و دیگر ملی گرایان پیشرو، مبارزه برای آزادی کنگو دچار شکست شدیدی شد که برای بیش از سه دهه قابل برگشت نبود.
از این لحظه کلیدی در تاریخ مبارزات ضد استعماری، درسهای مهم زیادی میتوان آموخت، درسهایی که بسیاری از مردم هنوز به طور کامل نگرفتهاند:
· دولتها و سازمانهای رسانهای غربی از هر ترفندی در این کتاب استفاده میکنند تا بین مردم مظلوم تفرقه بیندازند و حکومت کنند، به درگیری دامن بزنند، و دولتهای کوچکتری ایجاد کنند که بتوان آنها را راحتتر کنترل کرد.
· ترور شخصیت به عنوان وسیله ای برای توجیه مداخلات علیه دولت های جهان سوم استفاده می شود. فقط نگاه کنید که چگونه آریستید را در هائیتی یا چاوز، کاسترو و بسیاری دیگر نقاشی کردند
· مداخله سازمان ملل اغلب به معنای مداخله در سمت ستمگران است
· سرویسهای اطلاعاتی از هر وسیله غیرقانونی و غیرصادقانه برای بیثبات کردن و ایجاد سردرگمی استفاده میکنند
از جنبه روشن، دهه گذشته یکی از پیشرفت های تاریخی بوده است که راه را به سوی آینده ای متفاوت و بسیار روشن تر نشان می دهد. سلطه سیاسی، اقتصادی، نظامی و فرهنگی امپریالیسم در حال کاهش است. همانطور که Seumas Milne در نشست اخیر جنبش برابری اشاره کرد، "جنگ علیه تروریسم" محدودیت های قدرت نظامی غرب را آشکار کرده است. در همین حال، بحران اقتصادی شروع به بی اعتبار کردن کل مدل نئولیبرالی کرده است. ظهور چین، موج تغییرات مترقی در آمریکای لاتین، ظهور دیگر بازیگران مهم جهان سوم، همگی نشان دهنده آینده بسیار متفاوتی هستند.
در خود کنگو، پیشرفت در حال انجام است - اگرچه اغلب به طرز ناامیدکننده ای کند به نظر می رسد - عمدتاً به این دلیل که غرب همچنان از ارتش ها برای حمایت از منافع اقتصادی خود حمایت می کند. اما، همانطور که دویت می نویسد، "وزن خرد کننده دیکتاتوری [موبوتو] از بین رفته است." ما نمی توانیم اهمیت این مرحله را بیش از حد بیان کنیم.
همانطور که همه با هم علیه امپریالیسم، استعمار و نژادپرستی پیش می رویم، باید میراث لومومبا را در قلب و ذهن خود نگه داریم.
لومومبا در آخرین نامه خود به همسرش نوشت: «نه تجاوزات وحشیانه، نه بدرفتاری بی رحمانه و نه شکنجه هرگز مرا وادار به التماس رحم نکرده است، زیرا ترجیح می دهم با سر بالا، ایمان تزلزل ناپذیر و بیشترین اطمینان به سرنوشت بمیرم. به جای اینکه در بردگی و تحقیر اصول مقدس زندگی کنم تاریخ روزی حرف خود را خواهد زد، اما تاریخ تدریس در سازمان ملل متحد، واشنگتن، پاریس یا بروکسل نخواهد بود، بلکه تاریخ آموزش داده شده در کشورها خواهد بود. که خود را از شر استعمار و دست نشانده های آن خلاص کرده اند.
"آفریقا تاریخ خود را خواهد نوشت و هم در شمال و هم در جنوب صحرا، تاریخ پر از شکوه و عزت خواهد بود... من می دانم که کشور من که اکنون بسیار رنج می برد، می تواند از استقلال و آزادی خود دفاع کند. طولانی است. زنده باد کنگو. زنده باد آفریقا."
Z
کارلوس مارتینز یکی از اعضای Beat Knowledge (www.beatknowledge.org).