بسیاری از آمریکایی ها تشخیص می دهند که
ثانیاً، علاوه بر آگاهی از بی عدالتی های اقتصادی و اجتماعی، لازم است آگاهی از راهبردها و تاکتیک هایی که مردم ستمدیده در طول تاریخ برای غلبه بر استبداد از آنها استفاده کرده اند. سوم، قطعه ای از پازل که به طور معمول نادیده گرفته می شود، بر مشکل تضعیف روحیه غلبه می کند. بسیاری از آمریکاییها هستند که به دلیل دههها شکست شخصی و سیاسی، مبارزات مالی، انزوای اجتماعی و تعامل روزانه با نهادهای غیرشخصی و غیرانسانی آنقدر فرسوده شدهاند که دیگر انرژی لازم برای اقدامات سیاسی را ندارند.
نظرسنجی ها افسانه را آشکار می کند
آمریکایی ها مدتی است که با آن مخالفت کرده اند
مخالفت اکثریت آمریکایی ها با جریان
چگونه در مورد
بیمه درمانی همگانی چطور؟ علیرغم این واقعیت که چندین نظرسنجی در سال 2009 نشان داد که آمریکایی ها در واقع طرفدار طرح بیمه درمانی «تک پرداخت کننده» یا «مدیکر برای همه» هستند، این طرح حتی در بحث 2009-2010 دموکرات-جمهوری خواهان درباره اصلاح بیمه سلامت روی میز نبود. قانون گذاری. و نظرسنجیها در طول این مناظره نشان داد که حتی اکثریت بزرگتری از آمریکاییها طرفدار ارائه «گزینه عمومی» برای رقابت با طرحهای بیمه درمانی خصوصی هستند. اما گزینه عمومی به سرعت در بحث دموکرات-جمهوری خواه از روی میز کنار گذاشته شد. در ژوئیه 2009 نظرسنجی Kaiser Health Tracking پرسید: "آیا شما موافق یا مخالف داشتن یک طرح سلامت ملی هستید که در آن همه آمریکایی ها بیمه خود را از طریق یک شکل گسترده و جهانی از Medicare-for-all دریافت کنند؟" در این نظرسنجی کایزر، 58 درصد از آمریکاییها از طرح جهانی مدیکر برای همه حمایت کردند و تنها 38 درصد با آن مخالف بودند - و 77 درصد از «توسعه مدیکر برای پوشش افراد بین 55 تا 64 سال که سلامتی ندارند، حمایت کردند. بیمه.” فوریه 2009 CBS News/نیویورک تایمز نظرسنجی نشان داد که 59 درصد از آمریکایی ها گفتند که دولت باید بیمه سلامت ملی را ارائه دهد. و یک نظرسنجی در دسامبر 2009 رویترز گزارش داد که، «فقط کمتر از 60 درصد از افراد مورد بررسی گفتند که میخواهند یک گزینه عمومی را به عنوان بخشی از هر قانون اصلاحات نهایی مراقبتهای بهداشتی انتخاب کنند.»
شرکت سالاری در کنترل
در
ادغام بین شرکت های غول پیکر و
La
بلوک های ساختمانی روانی و فرهنگی
زمانی که حقایق در مورد دروغ، قربانی شدن و ظلم مردم را برای اقدام آزاد نمی کند، فعالان معمولاً ناامید می شوند. اما به عنوان یک روانشناس بالینی که بیش از 25 سال با افراد مورد آزار و اذیت کار کرده است، تعجب آور نیست که ببینم وقتی ما به عنوان افراد یا جامعه برای مدت طولانی چرند می خوریم، از نظر روانی ضعیف تر از آن می شویم که بتوانیم اقدامی انجام دهیم.
سایر ناظران جوامع تحت انقیاد این پدیده انقیاد را که منجر به تضعیف روحیه و سرنوشت گرایی می شود، تشخیص داده اند. پائولو فریره، مربی برزیلی و نویسنده تعلیم و تربیت ستمدیدگانو ایگناسیو مارتین بارو، روانشناس اجتماعی السالوادوری و رایج کننده «روانشناسی رهایی»، این پدیده روانی را درک کردند. باب مارلی، شاعر برنده جایزه مردم ستمدیده در سراسر جهان، همینطور. بسیاری از آمریکاییها از پذیرش این موضوع خجالت میکشند که ما نیز پس از سالها انقیاد شرکتهای داخلی، چیزی را توسعه دادهایم که مارلی آن را «بردگی ذهنی» مینامید. اما تا زمانی که این واقعیت را نپذیریم، از آنچه من «سندرم افراد کتک خورده» و «سوءاستفاده از شرکتسالاری» مینامم، شروع به درمان نخواهیم کرد. یک بخش حیاتی راه حل، غلبه بر مشکل تضعیف روحیه و سرنوشت گرایی و ایجاد «انرژی برای انجام نبرد» است.
استراتژی های محکم و تاکتیک های آزمایش شده ای وجود دارد که مردم از مدت ها پیش برای نبرد با نخبگان استفاده می کردند. با این حال، این استراتژی ها و تاکتیک ها به خودی خود کافی نیستند. برای اینکه جنبشهای دموکراتیک در مقیاس بزرگ انرژی کافی برای بیرون آمدن از زمین داشته باشند، بلوکهای سازنده روانی و فرهنگی خاصی مورد نیاز است.
لارنس گودوین مورخ جنبشهای دموکراتیک را مورد مطالعه قرار داده و در مورد جنبش پوپولیستی در سالهای اخیر مطالب زیادی نوشته است.
بدون احترام به خود، مردم باور ندارند که شایسته قدرت هستند یا توانایی استفاده عاقلانه از قدرت را دارند و نقش خود را سوژه قدرت میپذیرند. بدون اعتماد به نفس جمعی، مردم باور ندارند که می توانند در سلب قدرت از دست حاکمان خود موفق شوند. میدانهای جنگ زیادی وجود دارد - از مدارس گرفته تا محل کار - که در آنها میتوان عزت نفس را به دست آورد یا از دست داد و به نفع نخبگان است که مطمئن شوند مخالفانشان این میدانهای جنگ متعدد را از دست میدهند. اگر میدان نبرد را به رسمیت نشناسیم، میتوانیم فرصتی را برای ایجاد بلوکهای فرهنگی و روانی لازم برای دموکراسی از دست بدهیم.
افرادی که به دنبال دموکراسی هستند، علاوه بر احترام به خود، باید اعتماد به نفس جمعی نیز داشته باشند - این باور که می توانند به عنوان یک گروه موفق شوند - اگر هدفشان دستیابی و تداوم باشد. آنها باید ایمان داشته باشند که اگرچه در تصمیم گیری خود ناقص هستند، اما قادر به ایجاد جامعه ای آزادتر و عادلانه تر از جامعه ای هستند که توسط نخبگان سازماندهی و کنترل می شود. بنابراین، در این نبرد علیه شرکتسالاری، روابط انسانی از اهمیت حیاتی برخوردار است. این به نفع نخبگان است که مردم را متفرق نگه دارند و به یکدیگر بی اعتماد کنند. به نفع افرادی است که در جهت دموکراسی تلاش می کنند تا روابط انسانی محترمانه و همکاری را در تمام سطوح جامعه ایجاد کنند.
انرژی برای انجام نبرد
فرقی نمیکند فرد آزاردهنده یک همسر باشد یا شرکتسالاری، وقتی صحبت از این میشود که چگونه میتوان قدرت کافی را حفظ کرد تا بتواند خود را در زمان ایجاد فرصت آزاد کند - و سپس شفا یابد و به قدرت بیشتری دست یابد، شباهتهایی وجود دارد. این فرآیند دشوار مستلزم:
صداقت در مورد اینکه فرد در یک رابطه ستمگرانه است
خودبخشی از اینکه فرد در یک رابطه توهین آمیز است
حس شوخ طبعی در مورد وضعیت مخمصه خود
موفقيت پشتيباني و خرد براي استفاده از اين شانس خوب
این هدر دادن انرژی گرانبهای ما است که خودمان را به خاطر تسلیم شدن در برابر سوء استفاده از شرکتهای سالاری سرکوب کنیم. انرژی ما بهتر است صرف تعریف مجدد خودمان به عنوان انسان هایی شود که دارای باورها و ارزش هایی هستند که بیشتر از ترس و حرص ما را تعریف می کنند (که شرکت ها برای کنترل ما از آنها سوء استفاده می کنند). ما باید خودمان را بهعنوان شایسته احترام و قادر به ایجاد تغییر تعریف کنیم. و سپس می توانیم از انرژی خود برای ایجاد احترام و ایجاد اعتماد به نفس در دیگران استفاده کنیم که حتی انرژی بیشتری برای خودمان تولید می کند. این بخشی از «روانشناسی رهایی» است که در آن افراد دارای تفکر انتقادی می توانند روحیه خود را بازیابند، راه های مختلف انرژی دادن به مردم را کشف کنند، یاد بگیرند که چگونه با انزوای اجتماعی مبارزه کنند و جامعه بسازند، و بفهمند که چگونه می توانیم اتحاد بین ضد استبداد ایجاد کنیم.
برای بهبودی از «سندرم مردم کتک خورده» و «سوءاستفاده از شرکتسالاری» و کسب قدرت، رهایی از سرنوشتگرایی است که به یک ظلم درونی تبدیل شده است. ستم بیرونی، بدون چالش رها میشود، در نهایت به سرنوشتگرایی منجر میشود، که باعث میشود فرد کمتر با ظلم مقابله کند. یکی از راههای رهایی از این چرخه معیوب سرنوشتساز، از طریق چیزی است که فریره، مارتین-بارو و دیگران آن را وجدانسازیاکائو یا «آگاهی انتقادی» نامیدهاند. با آگاهی انتقادی، فرد می تواند هم ستم بیرونی و هم ستم درونی خود تحمیلی را شناسایی کند و خود را از ناتوانی تحمیلی خود رها کند. آگاهی انتقادی را نمی توان به شیوه ای از بالا به پایین آموخت. این اساساً یک فرآیند خودآموزی در بین افراد برابر است. رهایی از سرنوشت گرایی و ناتوانی فرآیندی است که در آن شرکت کنندگان صرفاً موضوع آموزش یا درمان نیستند. آنها به جای اینکه بر اساس آنها عمل شود، اقداماتی انجام می دهند، یاد می گیرند و سپس اقدامات قدرتمندتری انجام می دهند.
تاریخ اخیر و امید واقع بینانه
درس تاریخ این است که نهادهای ظالم و غیرانسانی اغلب شکنندهتر از آن چیزی هستند که به نظر میرسند، و با گذشت زمان، شانس، روحیه و توانایی مردم برای استفاده از لحظه، لعنت به هر چیزی ممکن است. ما هرگز واقعاً نمی دانیم تا زمانی که این اتفاق بیفتد که آیا در آن دوران زندگی می کنیم یا نه که متغیرهای تاریخی فرصت هایی را برای تغییرات به ظاهر غیرممکن ایجاد می کنند.
تا اندکی قبل از وقوع، فروپاشی امپراتوری شوروی برای اکثر آمریکاییها غیرممکن به نظر میرسید.
تکبر توسط مقامات ظالم باعث می شود که متغیرهای ترس و طمع را که در منفعل نگه داشتن مردم مهم است، اشتباه محاسبه کنند. در مورد حسنی مبارک، طمع و تکبر او باعث شد که غارت خود را به اندازه کافی با اراذل و اوباش در اطراف پخش نکند، بنابراین به اندازه کافی به سقوط او از قدرت اهمیت ندادند. هنگامی که مصریان ترس را از دست دادند و دست به اقدام زدند، شجاعت بیشتری پیدا کردند. گستاخی نیروهای سرکوبگر آنها را بسیار شکننده تر از آنچه به نظر می رسد می کند.
و در
Z
بروس ای لوین روانشناس بالینی و نویسنده برخیز، برخیز: اتحاد پوپولیست ها، انرژی بخشیدن به شکست خوردگان، و مبارزه با نخبگان شرکتی (انتشارات سبز چلسی، 2011). وب سایت او است www.brucelevine.net.