رویاهایم را زیر پای تو پهن کرده ام.
نرم قدم بزن، چون روی رویاهای من قدم می گذاری.
––ویلیام باتلر ییتس
هارون خواب های تکراری می بیند. پدرش در کودکی کشته شد و هارون هر سال از کودکی خود از گرسنگی شدید در زمستان طولانی یاد می کند. شب در خواب می بیند که شخصی او را از بلندی رها می کند. او در هوا سقوط آزاد می کند، به زمین سخت سقوط می کند و می میرد. در طول روز، او رؤیای رهایی از خشم و سردرگمی که او را تعقیب می کند و اینکه یک عکاس و یک مسافر باشد را در سر می پروراند.
فیض - که در کودکی پدر و مادرش را از دست داد و برادرش جلوی چشمانش گلوله خورد و کشته شد - کابوس می بیند. هر شب در خانه داوطلبان صلح افغانستان (APV) در کابل، در حالی که در چند قدمی دیوار کنار دیوار می خوابد، ناله ها و گریه هایش مرا بیدار می کند. او روز به روز رویای روزنامه نگار شدن، ازدواج و تشکیل خانواده، دنیای بدون مرز و جنگ را در سر می پروراند.
در افغانستان، با نرخ مرگ و میر کودکان نزدیک به 20 درصد، بسیاری از کودکان هرگز حتی فرصتی برای شکل دادن به رویاهای خود ندارند، در عین حال تنها برای تحقق بخشیدن به یک رویا. زندگی به ویژه برای کودکانی که خانوادههایشان خانههایشان را ترک میکنند و نه تنها زمین و معیشت، بلکه شبکههای اجتماعیشان را پشت سر میگذارند سخت است. در سراسر کشور، روزانه 400 نفر به دلیل خشونت و فقر آواره می شوند و بسیاری از آنها تصمیم می گیرند به کابل بیایند و رویاهای از بین رفته خود را با خود حمل کنند. کابل، شهری که برای حمایت از 300,000 نفر ساخته شده است، اکنون بیش از 5 میلیون نفر را در خود جای داده است.
زمستان گذشته ده ها کودک بسیار خردسال در کمپ های محقر "پناهندگان" در حومه شهر تا حد مرگ یخ زدند. حدود 35,000 نفر در این کمپ ها زندگی می کنند که بسیاری از آنها از مناطق جنگ شدید در ولایت های هلمند و قندهار به کابل گریخته اند. وقتی از این کمپ ها بازدید می کنیم، ساکنان را با لباس های پاره پاره و پاهای برهنه می یابیم. آنها بدون برق یا لوله کشی در کلبه هایی که از گل ساخته اند زندگی می کنند و مرگ فرزندانشان در سال گذشته به همان اندازه که خانواده هایشان از جنگ فرار کردند قابل پیشگیری بود.
هر روز عصر در خانه APV، گروه کوچکی از دانشآموزان جوان دبیرستانی افغان در اتاق خواب خود جمع میشوند تا چای سبز بنوشند و مطالعه کنند و به کتابهای خود روی یک میز در این خانه کم مبله تکیه دادهاند. وقتی شب آنها را فرا میگیرد، روی پتوهای نازکی روی زمین سیمانی میخوابند، نبض خیابان پایین در خونشان میتپد، صداهایش به رویاهایشان میپیچد.
هر روز صبح که از خواب بیدار می شوند، این مردان جوان پتوها و بالش های موقت خود را در ملحفه ای بزرگ می پیچند و به اتاق دیگری می برند. با جاروهای نی دسته کوتاهی که در بازار خریده اند، زمین را جارو می کنند. دو ساعت بعد، اتاق خواب و مطالعه آخر شب آنها به کلاس درس تبدیل میشود که در آن بیست زن افغان شش روز در هفته گرد هم میآیند تا نحوه خیاطی را بیاموزند.
این زنان که همگی در نزدیکی محله پل سورک در غرب کابل زندگی می کنند، از قومیت های مختلط هزاره، تاجیک، پشتون هستند. این به خودی خود فوق العاده است، در کشوری که بی اعتمادی بین گروه های قومی مانع بزرگی در برابر انواع همکاری های مورد نیاز برای ایجاد صلح پایدار است. آنها الان چند ماه است که با هم ملاقات کرده اند.
این کلاس همچنین شبکه رو به رشد حمایت اجتماعی را برای زنانی که مسئولیت ها و کارهای روزمره آنها را منزوی می کند، ارائه می دهد. به دلیل هنجارهای فرهنگی و نگرانی های امنیتی، بسیاری از این زنان تمام روز خود را در خانه های خود می گذرانند، جایی که در معرض آزار جسمی و روحی مردان و فشارهای جسمی و روانی ناشی از کار بی پایان هستند. فریبا میگوید: «همیشه دوست داشتم شغلی داشته باشم و برای خانوادهام درآمد داشته باشم، اما هرگز اجازه بیرون رفتن از خانه را نداشتم. آمدن به این کلاس خیاطی اولین بار است. دیگران سخنان او را تکرار می کنند. شراره می گوید: «این اولین بار است که از خانه بیرون می روم تا چیزی یاد بگیرم. "قبلاً هرگز اجازه بیرون رفتن به من داده نشده است." او می افزاید که شوهرش شاغل نیست و به همین دلیل مشکلاتی در خانه وجود دارد. فریبا در بیانیهای که زمزمههای رضایت را به همراه دارد به ما میگوید: «ما انسان هستیم. ما احساسات و عواطف داریم و همه می خواهیم آزاد باشیم، حیثیت داشته باشیم، چه مرد و چه زن، اما اینجا در افغانستان نمی توانیم آزاد باشیم. این فقط به خاطر سنت های اجتماعی نیست، بلکه به دلیل جنگ نیز هست.»
گروه خیاطی همچنین به مکانی امن تبدیل شده است که می توان رویاها را نام برد، در انظار عمومی برگزار کرد و به صورت مشارکتی پرورش داد. اینها مادرانی هستند که آرزوی سیر کردن خانواده هایشان را دارند و برای همیشه از زیر سنگینی فقر بیرون می آیند. هر روز که خانم ها سر کلاس می آیند، این خواب با آنها وارد اتاق می شود. صدایش در خندههایشان میپیچد و با صداهای سریع و فلزی چرخ خیاطی صحبت میکند. مدتها بعد از رفتن آنها، این موضوع باقی میماند.
و حالا صدایش بزرگ شده است. با نزدیک شدن به فصل زمستان، فریبا، شراره، گلبهار، تورپیکای، شکیره و بقیه اعضای گروه تصمیم گرفتهاند با ساختن لحافهای بزرگ و گرم برای خانوادههای ساکن در کمپهای مهاجرین کابل، رویاهای شخصی خود را با رویاهای جامعهشان بدوزند. . در اردوگاهها سال گذشته، کودکان در حالی که با اعضای خانواده خوابیده بودند، از زیر پتوهای کوچک خود بیرون آمده بودند، جان خود را از دست دادند. آ نیویورک تایمز مقاله به نقل از پدر یکی از کودکان فوت شده می گوید: "بزرگسالان می دانند چگونه گرم شوند، اما کوچکترها نمی دانند." بنابراین زنان لحاف هایی می سازند که کودکان را می پوشاند و تمام شب از آنها محافظت می کند.
زنان در این پروژه با داوطلبان صلح افغانستان همکاری نزدیک خواهند داشت. آنها در هفته گذشته جلسات متعددی برگزار کردند. آنها به برنامه ریزی برای پروژه با هوشمندی و اعتماد به نفس می پردازند و از درک خود از مردم و چگونگی کارکرد امور در کابل استفاده می کنند. اظهارات آنها قوی و واضح است. برای گرما، لحاف ها با یک لایه پشمی دولایه درست می شوند. آنها برای هر لحاف مبلغ 100 افغانی (حدود 2 دلار) تعیین می کنند که مستقیماً به خیاطی که آن را می سازد پرداخت می شود. با 2 لحاف در روز، یک زن می تواند 80 تا 100 دلار در ماه درآمد داشته باشد و سهم قابل توجهی در رفاه خانواده خود داشته باشد.
در جلسه امروز، آنها به همان اندازه بر مالکیت پروژه و اصرار خود برای مشارکت در اداره آن قوی هستند. «ما میخواهیم در همه تصمیمگیریها مشارکت داشته باشیم، بهویژه تصمیمگیریهایی که مربوط به چه کسی است. یک بحث روحی شروع می شود. آنها به صراحت می گویند: «در افغانستان، همه ما فریبکاری و دروغگویی را آموخته ایم». خامه پول کمکی که به کشور سرازیر می شود توسط مقامات فاسد سرازیر می شود. نیازی نیست کسی به این زنان اشاره کند یا توضیح دهد. آنها فقط باید به اطراف نگاه کنند و ببینند که علیرغم هزینه های هنگفت در 11 سال گذشته چقدر کم به دست آمده است. تا زمانی که کمکها به دست مردم میرسد، قرار است به آنها کمک شود، آنقدر اندک از آن باقی میماند که احساس میکنند برای برداشتن آنچه میتوانند حق دارند. زنان می گویند که پروژه لحاف بدون صداقت نمی تواند موفق شود. این امر مستلزم قوانین روشن، نظارت و پاسخگویی است.
جلسه امروز به پایان می رسد زنها با خداحافظی طولانی و معطل رفتند. رویاهای آنها زیر پای ما بود. تمام روز، ما نرم قدم می گذاریم.
Z
دیوید اسمیت فری، که برنده جایزه شاعر فعلی Ukiah، CA و برنده جایزه شعر جنیس فارل است، شعر خود را در رویدادهای سراسر کشور خوانده است. اشعار و مقالات او در مجله Z، بله! مجله، مجله طرف دیگر، و نسخه چاپی CounterPunchو همچنین نشریات آنلاین متعدد.