پیش درآمد - وقتی دروغ ها مردم را می کشند، دروغگوها باید افشا شوند
از آنجایی که دموکراسی و آزادی در زیر گرمای زوال قدرت دولتی-شرکتی در حال ذوب شدن هستند، گفتن حقیقت دشوارتر می شود. ما در عصری زندگی می کنیم که افکار انتقادی، مخالفت صادقانه، سخن گفتن علیه پوچی، به ندرت توسط عموم تجربه می شود. این تصور یک اجماع ملایم اما متمدن را ایجاد می کند، جایی که در واقع فقط قدرت خفه کننده، سکوت بدبینانه، سازش خودخواهانه و انطباق بی فکر دیده می شود.
در این شرایط، مخالفت ترسناک و عجیب به نظر می رسد - ما از آنچه قرار است گفته شود، باید باور کنیم، از آنچه از ما انتظار می رود احساس می کنیم، و از انزوا از امنیت گله می ترسیم. فروپاشی صداقت به گونهای است که حتی «رادیکالها» نیز در هراس به سر میبرند که ممکن است دروازهبانهای رسانهای را که احمقانه معتقدند به نحوی به آنها کمک میکند تا ارزشها، منافع و موقعیتهای فاسد دروازهبانان را تضعیف کنند، از خود دور کنند.
بسیاری از ما متقاعد شدهایم که همکاری با قدرت تنها راه روشنگری و انسانسازی تدریجی قدرت است. ما بر این باوریم که ورود به یک اتاق تاریک با افراد عمیقاً فریب خورده بهترین راه برای افزایش نور است.
این داستان شخصیت صوفی، ملا نصرالدین را به یاد می آورد. یک شب، برخی از دوستان نصرالدین او را در حال خزیدن روی دست و زانوهایش در حال جستجوی چیزی در زیر تیر چراغ دیدند. وقتی از او پرسیدند دنبال چه میگردی، به آنها گفت که کلید خانهاش گم شده است. همه پیاده شدند تا به او کمک کنند تا نگاه کند، اما موفق نشدند.
سرانجام یکی از آنها از نصرالدین پرسید که کلید را دقیقاً کجا گم کرده است؟ نصرالدین پاسخ داد: در خانه. دوستانش پرسیدند: «پس چرا به زیر تیر چراغ نگاه می کنی؟» نصرالدین پاسخ داد: "چون اینجا نور بیشتری وجود دارد." (به نقل از جوزف گلدشتاین و جک کورنفیلد، جستجوی قلب خرد، 1987، ص95)
کار با سیستمهایی که از طمع بیبند و بار برای تضعیف حرص و طمع به وجود میآیند، مانند نگاه کردن به زیر تیر چراغ است – به نظر میرسد نور بیشتر و قدرت بیشتری وجود دارد. اما در واقع کلید مقاومت در برابر قدرت خودخواهانه در جای دیگری یافت میشود - در شفقت، در نگرانی فداکارانه برای دیگران، در صداقت و شجاعت. تمام کیفیت هایی که با قدرت فیلتر می شوند.
وقتی دروغ باعث مرگ مردم می شود، دروغگوها +باید+ افشا شوند. حتی دلسوزانه ترین و مسالمت آمیزترین سنت ها از مخالفت شدید با دروغ حمایت می کنند. یک حکیم باستانی سنت بودایی در مورد فرد واقعاً روحانی یادداشت می کند:
او به مشاور ناشایست یک نفر تهمت می زند و از کلمات تند و سخت استفاده می کند تا کسی را از عمل ناپسند به عمل سالم برساند. (به نقل از پیتر هاروی، مقدمه ای بر اخلاق بودایی، انتشارات دانشگاه کمبریج، 2000، ص139)
بنیادگرایی شرکتی و رسانه
اصطلاح «بنیادگرایی» یا «نگهداری دقیق آموزههای باستانی یا بنیادی» (فرهنگ مختصر آکسفورد)، عموماً در ارتباط با سیستمهای اعتقادی که متعصب، غیرقابل تحمل، غیرمنطقی و وحشیانه تلقی میشوند، استفاده میشود. هیچ چیز نمی تواند بهتر از سیستم شرکتی، از جمله رسانه های شرکتی، با این صورت حساب سازگار باشد. این را از رابرت هینکلی می آموزیم که 23 سال به عنوان وکیل اوراق بهادار شرکتی به شرکت های بزرگ در زمینه ارائه اوراق بهادار و ادغام و ادغام مشاوره می داد.
هینکلی در مقاله خود، "چگونه قانون شرکتی مسئولیت اجتماعی را مهار می کند" توضیح می دهد که چگونه هر حوزه قضایی که در آن شرکت ها فعالیت می کنند، قانون حاکمیت شرکتی خاص خود را دارد. اما، به طور قابل توجهی، طرح شرکتی که در صدها قانون شرکتی در سراسر جهان وجود دارد، تقریباً یکسان است. این است:
«... مدیران و افسران یک شرکت باید با توجه به منافع شرکت و سهامداران از اختیارات خود استفاده کرده و وظایف خود را انجام دهند.
هینکلی می نویسد، اگرچه عبارت این ماده از حوزه قضایی به حوزه قضایی دیگر متفاوت است، اما اثر حقوقی آن چنین نیست:
"این ماده انگیزه پشت همه اقدامات شرکت ها در همه جای جهان است. با تقطیر ماهیت آن، می گوید افرادی که شرکت ها را اداره می کنند وظیفه قانونی در قبال سهامداران دارند و این وظیفه کسب درآمد است. عدم انجام این وظیفه می تواند مدیران را ترک کند و افسران در معرض شکایت سهامداران هستند.
"بنابراین، قانون شرکت، نگرانی های اخلاقی و اجتماعی را بی ربط یا به عنوان موانعی برای وظایف بنیادی شرکت مطرح می کند. این تأثیری است که قانون در داخل شرکت می گذارد. در خارج از شرکت تأثیر مخرب تر است. این قانون است که شرکت ها را به سمت فعالانه سوق می دهد. نادیده گرفتن آسیب به همه منافع غیر از منافع سهامداران.
زمانی که مواد شیمیایی سمی ریخته میشوند، جنگلها نابود میشوند، کارمندان در فقر رها میشوند، یا جوامعی که به دلیل تعطیلی کارخانهها ویران میشوند، شرکتها این موارد را به عنوان عوارض جانبی بیاهمیت خارج از حوزه مورد نظر خود میبینند. اما وقتی قیمت سهام شرکت کاهش مییابد، این یک فاجعه است. دلیل آن این است که در چارچوب قانونی ما، قیمت پایین سهام، شرکتی را در برابر تصاحب آسیبپذیر میکند یا به این معنی است که شغل مدیرعامل ممکن است در خطر باشد. به این میگویند خصوصیسازی سود و خارجیسازی هزینه». (هینکلی، "چگونه قانون شرکتی مانع مسئولیت اجتماعی می شود"، شماره ژانویه/فوریه 2002 اخلاق تجاری: گزارش مسئولیت اجتماعی شرکت چگونه قانون شرکتی مسئولیت اجتماعی را مهار می کند یک وکیل شرکتی "کدی برای شهروندی شرکتی" در قانون ایالتی پیشنهاد می کند - به بخش مقالات مراجعه کنید www. .medialens.org)
به آن اصولگرایی نیز می گویند.
رسانهها کسبوکاری هستند که توسط مدیرانی اداره میشوند که «با در نظر گرفتن منافع شرکت و سهامداران از اختیارات خود استفاده میکنند و وظایف خود را انجام میدهند».
صفحات گسترده «جدی» از این قبیل شرکتها هستند و 75 درصد از درآمد خود را به شرکتهای دیگر، آگهیدهندهها، که توسط مدیرانی نیز اداره میشوند که «از اختیارات خود استفاده میکنند و وظایف خود را به نحو توافق شده انجام میدهند» وابسته هستند. همانطور که ادوارد هرمان و نوام چامسکی در کار کلاسیک خود در مورد این موضوع، رضایت تولید، توضیح میدهند، رسانهها نیز عمیقاً در سیستم شرکتی گستردهتر تعبیه شدهاند:
"در اصل، رسانه های خصوصی شرکت های بزرگی هستند که محصولی (خوانندگان و مخاطبان) را به سایر مشاغل (تبلیغ کنندگان) می فروشند. اهداف تبلیغاتی دارد و از سوی دیگر در تصمیم گیری در حوزه خصوصی و عمومی نقش دارد.
"رسانه ملی اگر تصویری واقعی و قابل تحمل از جهان ارائه نمی کرد، در برآوردن نیازهای مخاطبان نخبه خود ناکام می ماند. اما "هدف اجتماعی" آنها همچنین مستلزم آن است که تفسیر رسانه ها از جهان منعکس کننده منافع و نگرانی های فروشندگان باشد. ، خریداران و موسسات دولتی و خصوصی تحت سلطه این گروه ها." (ادوارد هرمن و نوام چامسکی، رضایت تولید - اقتصاد سیاسی رسانه های جمعی، پانتئون، 1988، ص303)
در رسانه ها، بدیهی دانستن آزادی مطبوعات برای کسانی که "از اختیارات خود استفاده می کنند و وظایف خود را به شیوه ای مورد انتظار انجام می دهند" یک شرط مهم است. اعلام این که «مطبوعات آزاد» دروغ است، «در خدمت منافع شرکت و سهامداران نیست»، زیرا اعتبار خود شرکت رسانهای را از بین میبرد (به اعتبار مردم، حمایت از تبلیغکنندگان و بنابراین سود). .
همچنین با افشای دقیق حقایق و جنایات کنترل شرکتی که توسط رسانهها فیلتر شده است، کنترل گستردهتری بر جامعه را تهدید میکند. گفتن حقیقت در مورد خود رسانه های شرکتی مستلزم تضعیف موقعیت خود به عنوان یک شرکت منفرد و به عنوان بخشی از یک سیستم شرکتی است که از این طریق نیز تضعیف می شود.
بنابراین، حقیقت زشت در مورد رسانه ها به نوعی مشمول یک ممنوعیت قانونی عملی در یک سیستم رسانه ای شرکتی است که از نظر قانونی موظف به خدمت به "منافع شرکت و سهامداران" است.
تسا جوول، وزیر فرهنگ، اخیرا در سخنرانی خود در مراسم جوایز تلویزیونی آکادمی بریتانیا توضیح داد که چگونه، «تیمهای با استعداد، شجاع از خبرنگاران، تهیهکنندگان و کادر فنی اخباری را برای ما به ارمغان آوردهاند که باید بدانیم... سال 2001 نشان داد که کار آسانتر نمیشود، انتظارات بیشتر میشوند. بالاتر است، اما استانداردها همچنان در حال افزایش هستند." (جوول، جوایز تلویزیونی آکادمی بریتانیا، ITV، 22 آوریل 2002)
سخنرانی جوول دو روز پیش از آن بود که گاردین تنها 275 کلمه در صفحه 11 را به این خبر اختصاص داد که روزنامههای بریتانیایی "کمترین مورد اعتماد در اروپا" هستند.
تحقیقات انجام شده توسط یوروبارومتر، بازوی نظرسنجی کمیسیون اروپا، نشان داد که 20٪ از مردم به روزنامه های بریتانیا اعتماد دارند - کمتر از نیمی از میانگین اتحادیه اروپا که 46٪ است. به طور کامل 75 درصد گفتند که تمایل ندارند به مطبوعات مکتوب اعتماد کنند. بدترین نتیجه بعدی ایتالیا بود - جایی که رسانه ها تحت سلطه نخست وزیر میلیاردر سیلویو برلوسکونی هستند - جایی که اعتماد 39 درصد بود. (یان بلک، «روزنامههای بریتانیا کمترین اعتماد را در اروپا دارند»، گاردین، 24 آوریل 2002)
در مورد رسانه های آمریکا نیز تقریباً همین طور است. یک نظرسنجی به سفارش انجمن ویراستاران روزنامه آمریکا، نشان داد که 78 درصد از خوانندگان نظرسنجی «فکر میکردند مطبوعات یا در مورد حقایق ذهنی باز و بیطرف ندارند، یا برنامهای را دنبال میکردند و اخبار را برای گزارش آن شکل میدادند». 78 درصد همچنین گفتند که "افراد یا سازمانهای قدرتمند میتوانند داستانی را شکل دهند یا بکشند. بیشترین گروههایی که از چنین نفوذی استفاده میکنند، سیاستمداران و مقامات دولتی، مشاغل بزرگ و افراد ثروتمند هستند."
به طور کلی 73 درصد گفتند که «در مورد صحت اخبار تردید بیشتری پیدا کردهاند». بیش از نیمی از تمام افراد مورد بررسی معتقد بودند که مطبوعات با خوانندگان خود ارتباطی ندارند. این مطالعه میگوید: «از بسیاری جهات – میزان تحصیلات، درآمد، حلقه دوستان و ساعات کاری – بسیاری از روزنامهنگاران در طبقهای متفاوت از آمریکاییهای متوسط قرار دارند. (ادوارد هلمور، خوانندگان به خبرنگاران می گویند، "درست کنید و آن را منصفانه کنید"، گاردین، 4 ژانویه 1999)
رسانه ها از بسیاری جهات به طور جدایی ناپذیری با سیستم شرکت های بزرگ مرتبط هستند - برای مثال، به دلیل وابستگی آن به تبلیغات. روی گرینسلید توضیح داد که چگونه اکثر صاحبان رسانه "به طور نامتناسبی به درآمد تبلیغات وابسته بوده اند..." (روی گرینسلید، "اوه نه، فروش بالا رفته است..." گاردین، 15 اکتبر 2001)
ریچارد اینگرامز در سال 2001 در آبزرور نوشت که دیلی تلگراف در سال گذشته 100,000 خواننده خود را از دست داده است و افزود:
"بدون شک این سقوط هشدار دهنده جلسه اخیر بین مدیران تلگراف و آژانس تبلیغاتی جی. والتر تامپسون را توضیح می دهد، که در آن ادمین به سردبیر قدیمی تلگراف چارلز مور به دلیل نگرش منسوخ شده اش در انگلستان کوچک با همجنس گرا هراسی حمله کردند." (هفته ریچارد اینگرامز، آبزرور، 4 نوامبر 2001)
عواقب یک فاجعه تکان دهنده بازار سهام مانند 11 سپتامبر برای رسانه ای بسیار وابسته به تبلیغات وخیم است. در گاردین، امیلی بل توضیح داد که چگونه «برای صنعت رسانه مبتنی بر تبلیغات، رکود فعلی به بهترین وجه به شکل پرتگاه توصیف می شود.
تقریباً از هیچ جا، زمین زیر پای ما باز شده و مشاغل، مشاغل، کانال های تلویزیونی و مجلات را بلعیده است... ایندیپندنت روز یکشنبه پنج خبرنگار را تبر کرد. IPCC، شرکت مجله، شش عنوان و 115 کارمند را در یک لحظه از بین برد."
پس از 11 سپتامبر، روزنامه نگاران دوست داشتند خود را به عنوان صدای مستقل استدلال، احتیاط و خویشتن داری معرفی کنند. در واقع آنها سخنگویان صنعتی بودند که نیاز مبرمی به پاسخی سریع و قاطع به تهدید تروریسم داشت تا اعصاب بازار سهام و تبلیغکنندگان را آرام کند. پیتر پرستون به سمت حقیقت در آبزرور اشاره کرد:
زمانی که تایمز – و به هیچ وجه تنها نیست – میخواهد قبل از «کولاکهای زمستانی» کاری تعیینکننده در زمین انجام شود، چیزی «برای نشان دادن اینکه آمریکا واقعاً به معنای جنگیدن و پیروزی است»، همچنین خواهان یک راهحل است که هنگامی که این تز "مدت طولانی" را رد می کند، ناگزیر بهای کامل "انتظار تا بهار آینده" را در ذهن دارد."
(پیتر پرستون، "فک فک زیاد در جنگ - کالین پاول ممکن است در مورد "مدت طولانی" صحبت کند، اما رسانه ها نه شکم دارند و نه بودجه برای یک کمپین طولانی، آبزرور، 21 اکتبر 2001)
تنها سه هفته پس از 11 سپتامبر، یک خبرنگار خبری بی بی سی گفت:
زمان حرف زدن رو به پایان است و زمان بازیگری نزدیک است.» (اخبار ساعت 1 بی بی سی، 4 اکتبر 2001)
در ایالات متحده، ناظر رسانهها، عدالت و دقت در گزارشگیری (FAIR) رویکردی مشابه گنگ هو را گزارش کرد. FAIR در مجموع 44 ستون در نیویورک تایمز و واشنگتن پست (دو روزنامه ملی ایالات متحده) شمارش کرد که به وضوح بر پاسخ نظامی تاکید داشتند، در مقابل تنها دو ستون که بر راه حل های غیرنظامی تاکید داشتند.
در مجموع، پست نظامیتر بود و حداقل 32 ستون حامی اقدام نظامی بود، در مقایسه با 12 ستون در تایمز. اما پست همچنین تنها دو ستون را در سه هفته اول پس از 11 سپتامبر ارائه کرد که در مورد پاسخهای غیرنظامی بحث میکردند. تایمز چنین ستونی نداشت. (FAIR، AACTION ALERT: Op-Ed Echo Chamber: "فضای کمی برای مخالفت با خط نظامی"، 2 نوامبر 2001)
دیوید ادواردز یکی از سردبیران رسانه لنز است. برای هشدارهای رسانه ای رایگان در www.medialens.org ثبت نام کنید