تقریباً ناگهان طبقه متوسط رو به پایین سوژه فیلم های هندی شده است.
فیلم Ta Ra Rum Pum را در نظر بگیرید. یک راننده ماشین مسابقه ای عاشق یک پیانیست دختر یک تاجر ثروتمند می شود و در نهایت با او ازدواج می کند. قهرمان ولخرجی است و در مهمانی ها و دیگر تجملات هزینه می کند. اما این مشکلی نیست، زیرا قهرمان در هر مسابقه ای که وارد می شود برنده می شود و همه چیز را به صورت اعتباری می خرد.
تا اینکه یک روز در یک مسابقه با راننده شرور برخورد می کند و تصادف می کند. او ده مسابقه را با یورتمه سواری شکست میدهد و در نهایت توسط تیمی که برای آن مسابقه میدهد، اخراج میشود، تیمی که بلافاصله راننده شرور را به کار میگیرد. اقساط شروع به انباشته شدن می کنند و در نهایت، این زوج تمام داشته های خود را از دست می دهند.
تا زمانی که اتفاق کاملاً قابل پیشبینی رخ میدهد: قهرمان به مسیر مسابقه بازمیگردد، راننده شرور را شکست میدهد، نام و حرفهاش را نجات میدهد و در نهایت به همان خانهی شیکی که و خانوادهاش باید یک ساعت قبل از آن تخلیه میکردند، برمیگردد. این بار با این تعهد که به صورت نسیه چیزی نخرد.
خود فیلم وحشتناک است. اما گاهی اوقات، دیدن این که یک فیلم چه چیزی می توانست باشد، سرگرم کننده تر است. هر روایتی آبستن احتمالات دیگری است; اینکه پایان تراژدی باشد یا مسخره می تواند به این بستگی دارد که مارکس فیلمنامه را نوشته است، کارل یا گروچو.
تارا رام پوم یک فانتزی است. این یک خیال است زیرا در نهایت به ما می گوید که نیازی به تامین مالی مصرف ما از طریق بدهی نیست. این البته مضحک است، همانطور که هر کسی که در آخرین تلویزیون پلاسما یا یک آپارتمان سه خوابه ترشح کرده است، می داند. آنچه قبلاً به عنوان کالاهای بادوام مصرفی در نظر گرفته می شد دیگر چندان بادوام نیست - جدیدترین سیستم موسیقی، یا ماهیچه های ماشین یا یخچال که تقریباً چند سال پیش عرضه شد.
در روزگار گذشته، ولع مصرف طبقه متوسط با سفرهای خارجی و جهیزیه ارضا می شد. بیشتر نه. دیگر لازم نیست منتظر عموی ثروتمندی باشید که با عینک های پر زرق و برق، واکمن و یک بطری جانی واکر از لندن یا دبی برگردد. دیگر اخاذی از طریق ازدواج تنها راه برای به دست آوردن یک اسکوتر باجاج با مصرف سوخت مشکوک نیست. نه این که این راه ها، چه خوش خیم و چه کم شب، دیگر مورد استفاده قرار نگیرند. فقط اینها دیگر تنها موارد موجود نیستند. بانک شما در شب دیوالی با شما تماس می گیرد تا یک وام از پیش تایید شده نیم میلیون روپیه به شما بدهد. برای چه، شما بپرسید. کارمند مرکز تماس در سمت دیگر ناباور است: "یعنی نمی خواهید چیزی بخرید؟"
خدمات بدهی به بخش مهمی از بودجه ماهانه تبدیل می شود. برخی کنار می آیند، برخی نه. کسانی که این کار را انجام می دهند، از یک شغل پردرآمد به شغل پردرآمد بعدی تبدیل می شوند. مصرف باید حفظ شود. تنها راه برای انجام این کار این است که اطمینان حاصل کنید که مدت زیادی در یک شرکت معلق نخواهید ماند. این البته کاملاً برعکس آن چیزی است که پدران و عموهای ما به آن اعتقاد داشتند. در آن روزهای برنامه پنج ساله، شما به یک شرکت ملحق شدید و با آن رشد کردید. اما امروز، اگر میخواهید با پرداخت بدهیهای خود ادامه دهید، وفاداری به شغل بیخطر است.
شرکتها انواع راهها را برای حفظ کارمندان توسعه میدهند. شرایط و تعطیلات پولی همان چیزی است که افراد بالای طیف به دست می آورند. در انتهای پایین، همه چیز تیره تر است. پس از حکم دادگاهها مبنی بر اینکه شرکتها نمیتوانند کارمندان را با امضای اوراق قرضه مجبور به ماندن کنند، شرکتها - بهویژه در بخش فناوری اطلاعات - کارمندان بالقوه را مجبور میکنند برای به دست آوردن شغل پول پرداخت کنند. شما مثلاً چهل یا شصت یا هشتاد هزار روپیه در زمان پیوستن می پردازید و شرکت حقوق شما را به اضافه مثلاً دو هزار روپیه در ماه به شما می پردازد - این از پولی است که در هنگام پیوستن پرداخت کرده اید. چهل هزار تقسیم بر دو هزار برابر با بیست است – بنابراین شما مجبور هستید حداقل بیست ماه در شرکت بمانید. به محض تمام شدن این بیست ماه، شما آماده هستید که به شغل دیگری بروید.
هر کار دیگری که ممکن است انجام دهید یا نکنید، زندگی بدون بدهی یک گزینه نیست. برای همیشه ناراضی باشید شاهرخ خان به ما می گوید: سنتوشت (راضی) نباشیم. اندازه طبقه متوسط پولدار ممکن است محل مناقشه باشد، اما بقای شرکتها و خود سرمایهداری مصرفکننده به توانایی شرکتها برای جذب افراد بیشتر و بیشتر به شبکه مصرف بستگی دارد، خواه توانایی پرداخت آن را داشته باشند یا نه. نه بر این اساس، طبقه متوسط - یا به طور دقیق تر، طبقه متوسط پایین - ناگهان از طریق فیلم و تلویزیون خود را به تخیل ما می اندازد.
فیلمی که من با آن شروع کردم، Ta Ra Rum Pum، به این دلیل جالب می شود: در واقع تجربه طبقه متوسط پایین را به تصویر می کشد که هوس مصرف دارند اما نمی توانند بدهی های حاصل را تامین کنند.
حرفه جالب ترین فیلمنامه نویسی که در حال حاضر در صنعت فیلم هندی کار می کند را می توان با این واقعیت توضیح داد که او می تواند تجربه طبقه متوسط پایین را به تصویر بکشد. من در مورد Jaideep Sahni صحبت می کنم و فیلم شناسی او شامل Company، Bunty aur Bubli، Khosla ka Ghosla، Chak de India است. شرکت، داستان یک پسر بمبئی طبقه متوسط پایین تر که برای تبدیل شدن به یک گانگستر برمی خیزد. Bunty aur Bubli، داستان دو کودک از طبقه متوسط پایین شهر کوچک و ماجراهای آنها در حاشیه غیرقانونی. Khosla ka Ghosla، داستان خانوادهای از طبقه متوسط پایینتر است که در تلاش برای پس گرفتن قطعه زمینی هستند که در زندگیشان پسانداز کردهاند تا بخرند. و چاک دی ایندیا، داستان یک بازیکن هاکی از طبقه متوسط پایینتر که به همراه تعدادی از دختران عمدتاً طبقه متوسط پایینتر میجنگند تا شهرت خود را به عنوان یک میهنپرست حفظ کنند.
طبقه متوسط پایین فیلم های جیدیپ صحنی با طبقه متوسط فیلم های قدیمی باسو چاترجی آمل پالکار بسیار متفاوت است، عمدتاً به این دلیل که ماهیت خود طبقه متوسط در کنار نگرش ها، برداشت ها، آرزوها و سرخوردگی هایشان تغییر کرده است. این مقدار به اندازه کافی واضح است. چیزی که بلافاصله آشکار نیست این است که در حالی که طبقه متوسط جیدیپ صحنی به سمت بالا متحرک است – یا حداقل آرزوی تحرک رو به بالا را دارد، استفاده از وسایلی منصفانه و نه چندان منصفانه – دنیایی که در آن ساکن هستند، در نهایت، دنیای فانتزی است. این دنیایی است که خانوادهای مجبور نیست خانه قدیمی خود را بفروشد و یا برای خرید خانه جدید وام مسکن بگیرد، یا دنیایی است که هند میتواند صرفاً بر اساس اراده و اراده به موفقیتهای ورزشی در صحنه جهانی دست یابد.
اما رابطه بین طبقه متوسط رو به بالا و پایین نیز خالی از تنش نیست. طبقه متوسط رو به بالا فقط نسبت به طبقه متوسط رو به پایین تنفر دارند. یکی از فیلمهای اخیر این تنش را کاملاً مشخص میکند: Bheja Fry، برداشتی از فیلم فرانسوی Le Dîner de Cons. اصل فیلم ساده است: یکسری دوستان ثروتمند هر جمعه دور هم جمع می شوند و یک "احمق" را دعوت می کنند و او را مسخره می کنند. واضح است که "احمق" متوجه نمی شود که او را مسخره می کنند. چیزی که بهجا فرای می تواند به زیبایی به تصویر بکشد، تحقیر مطلق طبقه متوسط رو به بالا نسبت به طبقه متوسط پایین است، سنگدلی، خودمحوری و ناتوانی کامل آن در دیدن هر چیزی از دیدگاه دیگری، حتی اگر دیگری اتفاق بیفتد. تا همسر خودت باشی
با این حال، این طبقه متوسط پایین هنوز باید به چرخه مصرف بی پایان کشیده شود. به یک معنا، این درام بزرگی است که در تلویزیون هند نیز پخش می شود. به اصطلاح «نمایش های واقعی» و «شکار استعدادها» را در نظر بگیرید. اصلاً هیچ چیز "واقعی" در مورد آنها وجود ندارد و هدف از نمایش ها نیز شکار استعدادها نیست.
اما مساله ی اصلی این نیست. به افرادی که در این نمایش ها می بینید نگاه کنید: بیشتر آنها از شهرهای کوچکتر هستند و بیشتر آنها قاطعانه به طبقه متوسط پایین تعلق دارند. بسیار مهم است که این طبقه از فانتزی شهرت غیرقابل تصور و ثروت غیرقابل تصور پاک شود، حتی اگر این خیال فقط یک لحظه دوام داشته باشد. در واقع، فانتزی در گذرا بودن خود عمل مصرف را تقلید می کند: لحظه مصرف همان لحظه کسالت کامل است، همان لحظه ای که باید شروع به جستجوی لحظه بعدی رهایی اوج، لحظه بعدی فانتزی کرد. .
در این صورت مناسب است که ابزار کشاندن طبقه متوسط پایین به سمت تخیل شهرت، ثروت و مصرف بی پایان، تلفن همراه فراگیر باشد. توهم "واقعیت" با تلفن همراه، با عمل "رای دادن" ممکن می شود. اینکه رای دادن همزمان یک عمل مصرفی است (اول باید موبایل بخری، بعد باید طرح پیش پرداخت یا پس پرداخت بخری، بعد باید رای بدهی که باز هم برای آن پول می پردازی) تصادفی نیست. نه بی اهمیت تنها واقعیت در نمایش های واقعیت، واقعیت مصرف است. و چه کسی در این واقعیت مصرف شرکت می کند؟ اکثراً، این طبقه متوسط رو به پایین است، در غیر این صورت در شهرهایی مانند سولاپور یا سیلیگوری یا سیلچار از دید عموم پنهان است.
کشاندن طبقه متوسط پایین به چرخه بدهی های بی پایان بسیار مهم است، زیرا این تنها چیزی است که مصرف بی پایان ثروتمندان را حفظ می کند.
نکته پایانی در مورد سینمای هندی. اینکه امروزه این نوع فیلم ها ساخته می شود، ارتباط مستقیمی با رونق چندگانه دارد. فقط مالتی پلکس، با قیمت بلیت بالاتر برای هر صندلی و همچنین با تعدد اکران، حاشیه هایی را ممکن می سازد که چنین فیلم هایی با بودجه نسبتاً کم و تا حدودی نامتعارف را ممکن می سازد. به نوبه خود، مالتی پلکس خود با افزایش توانایی طبقه متوسط برای صرف مصرف زودگذر امکان پذیر شده است. و مالتی پلکس که در بخشهای مرفه متروهای ما سرچشمه میگیرد، اکنون به مناطق دیگر نیز رفته است: به بخشهای کمتر مرفه در متروها و همچنین به غیر متروها. به عبارت دیگر، شرطی که این فیلمها را در وهله اول ممکن میسازد – مدل چندگانهای درآمدزایی – نیز بر اساس همان پدیدهای است که فیلمها منعکس میکنند – کشاندن طبقه متوسط پایینتر به سمت فانتزی مصرف بیپایان.
Sudhanva Deshpande بازیگر و کارگردان با Jana Natya Manch است و به عنوان ویراستار با LeftWord Books، دهلی نو کار می کند. می توان با او تماس گرفت [ایمیل محافظت شده].