تیتر صفحه اول بوستون گلوب (4-2-08) می گوید: «سیتی از والدین می خواهد که ذهن های جوان را با صحبت تغذیه کنند. این مقاله در ادامه توضیح میدهد که چگونه «مربیهای سوادآموزی» به خانههای عمومی در داخل شهر سرازیر میشوند تا به والدین کمدرآمد اهمیت صحبت با فرزندانشان را آموزش دهند. یکی از مربیان سوادآموزی که بخشی از این برنامه سه ساله 550,000 دلاری است که برای از بین بردن شکاف موفقیت بین کودکان طبقه پایین و متوسط طراحی شده است، توصیه کرد: "شاید فکر کنید که مسخره به نظر می رسید و شبیه یک احمق به نظر می رسید، اما در مورد همه چیز نظر دهید." .
چالش برای فعالان فقط این نیست که ما هر روز با لشگرهای بحران روبرو هستیم. همچنین این است که ما باید در یک فرهنگ تحت حمایت شرکت ها عمل کنیم که دائماً ما و جوامع ما را با این پیام مبنی بر اینکه مشکل افراد هستند، محاصره می کند. قدرتها حتی واضح هستند که راه حلی که ارائه میدهند ما را مضحک و احمق جلوه میدهد، اما توصیه میکنند به هر حال این کار را انجام دهید.
ما می دانیم که برای توقف جنگ ها، ترمیم شبکه ایمنی اجتماعی، و توقف کنترل فرار شرکت ها و غنی سازی تعداد معدودی، چاره ای جز سازماندهی وجود ندارد. اما یکی از اولین موانع این است که مردم را متقاعد کنیم که خود را بخشی از یک جمع ببینند، گروهی که از طریق پایگاه تودهای خود قدرت دارد. وقتی نیروهای قدرتمند صف می کشند تا افراد را به خاطر مشکلات عظیم اجتماعی مقصر بدانند، این ترفند آسانی نیست.
در حالی که مربیان سواد آموزی خوش نیت به والدین کم درآمد «آموزش می دهند» که «زمان حمام را روایت کنند»، یک خواننده دقیق اخبار ممکن است متوجه شود که عوامل دیگری در زندگی والدین کم درآمد علاوه بر کیفیت تفسیرهای دویدنی آنها، دخیل هستند. علاوه بر توقیف، اخراج، بیکاری، نرخ بالای قتل در میان جوانان درون شهر، و بیمه درمانی ناکافی، کودکان درون شهری در مقایسه با همسالان خود در حومه شهر با نرخ قابل توجهی ترک تحصیل مواجه هستند (به تحقیق اخیر توسط اتحاد وعده آمریکا مراجعه کنید، 4-1-08).
طبق گزارش NEA که در 12 نوامبر 19 منتشر شد، فقط یک سوم از بچه هایی که به کلاس دوازدهم راه یافته اند، در سطح "مسلط" مطالعه می کنند. به خاطر داشته باشید که مسلط دقیقاً نوار بالایی نیست و این اعداد شامل ترک تحصیل نمی شود. به عنوان یک معلم آموزش بزرگسالان در بوستون، می توانم شواهد حکایتی اضافه کنم که بسیاری از دانش آموزان من با دیپلم دبیرستان از مدارس دولتی بوستون در سطح کلاس پنجم یا ششم مطالعه می کردند. آنها به کلاس Bridge to College من آمدند و فکر می کردند که چند ماه را صرف "تجدید" مهارت های خواندن، نوشتن و ریاضی خود می کنند، اما متوجه شدند که قبل از اینکه بتوانند در دوره های سطح کالج در کالج های محلی اطراف امتحان کنند، به سال ها مهارت افزایی نیاز دارند. .
در این زمینه، شهر ترغیب والدین به "گفتگو با کودکان خردسال" را در اولویت قرار می دهد. کافی است شخص را با ناامیدی فریاد بزنی، بر چسب رقت انگیزی که در برابر زخم خونریزی دهنده بالا می رود، گریه کند، یا با ناباوری تمرین شده بخندد و برای تفسیر منطقی تر به بخش ورزش مراجعه کند.
مشکل این است: از آنجایی که ما آموزش دیدهایم که بهجای نگاه جمعی به مشکلات خود بهصورت فردی نگاه کنیم، بسیاری از خوانندگان هیچیک از این پاسخها را نخواهند داشت و در واقع نکاتی را در مورد اینکه چگونه به کودکان نوپا خود با معرفی موارد بیشتر شروع کنند، میخوانند. واژگان برای آنها در سنین پایین تر. مطالعات نشان می دهد والدین طبقه متوسط به طور متوسط در هر ساعت 300 کلمه بیشتر از والدین کم درآمد با فرزندان خود صحبت می کنند. آنها شاید مقاله را بخوانند و به خود تبریک بگویند که از تودههای فقیری که به درستی فعالیتهای روزانه را با نوزادانشان روایت نمیکنند، جدا شدهاند.
اینطور نیست که والدین طبقه متوسط بدجنس یا از خود راضی باشند. طبیعی است که بخواهید از فرزندتان محافظت کنید و آن را پرورش دهید و به دنبال راهنمایی برای انجام این کار باشید. و این دنیای ترسناکی است که والدین باید آن کودکان را وارد آن کنند. اما چقدر غم انگیز و در نهایت بی اثر است که همه ما امیدواریم که ترفندهای شخصی ما به فرزندان خصوصی ما کمک کند تا از سیستم عبور کنند و در سطح پایه فارغ التحصیل شوند.
مقاله گلوب به طور همزمان والدین طبقه متوسط را تسکین می دهد و آنها را وادار می کند فکر کنند که کلمات واژگانی کودکانشان را در برابر یک سیستم آموزشی شکسته تلقیح می کنند *و* والدین کم درآمد را با تمرکز بر کیفیت و کمیت مکالماتشان به جای نیروهای سیستمی که علیه آنها قرار می گیرند، سرزنش می کند. آنها هیچ یک از گروه ها به راه حل های مبتنی بر جامعه فکر نمی کنند. چقدر مبتکرانه
نه اینکه مردم نباید با نوزادانشان گپ بزنند. شاید این کمی چوب رانده باشد که میتوانید در اقیانوس خمیازه بزرگ شهرهایی که بودجه کافی ندارند، جمعیتشناسی نادیده گرفته شده، مدارس خراب و راهحلهای سریع بدبینانه به آن چنگ بزنید. با تمام اعتصابات علیه والدین کم درآمد و درون شهری، گپ زدن با کودک نوپا حداقل کاری است که می توانید انجام دهید!
اما ما وادار میشویم که کنار باشیم و حتی جشن بگیریم، در حالی که شهر *سیاست*هایی را از توزیع قطعات شناور اتخاذ میکند.
کمپین جدید شهر علاوه بر ناکافی و رقت انگیز بودن، مشکلات دیگری نیز دارد. آیا تا به حال از خود پرسیده اید که چرا والدین داخل شهر اتوبوس را برای کودکان نوپاشان تعریف نمی کنند (همانطور که مقاله گلوب به طور خاص توصیه می کند)؟ خب، شاید مانند سوار شدن در یک مینی ون آرام و با کنترل آب و هوا نباشد که همتایان طبقه متوسط آنها از آن لذت می برند. شاید شما یک روز طولانی را در یک شغل ضعیف گذرانده اید و فرزندتان را از مهدکودک گرفته اید، در سرما منتظر اتوبوسی نه چندان قابل اعتماد بوده اید و خود و فرزندتان را از پله ها به اتوبوس شلوغ بالا برده اید. . شاید از روزی خسته شده اید، از فریاد زدن رئیسان، از اینکه نمی دانید بالاخره برق شما را در خانه خاموش کرده اند یا نه، و شاید حوصله بلند کردن کودک از کالسکه بیرون و روی دامان خود نداشته باشید. بنابراین شما می توانید به ساختمان های فرسوده اشاره کنید که فقط از طریق پنجره پوشیده از خاک قابل مشاهده است. "این برآمدگی را احساس میکنی، عزیزم؟ این یک سوراخ گلدان بزرگ بود، اینطور نیست؟"
این تحقیق اشاره میکند که والدین کمدرآمد بیشتر از کلماتی مانند نه، خفه کن، و توقف استفاده میکنند، *و مربیان سوادآموزی میخواهند این کار متوقف شود.* به نظر میرسد هیچکس متوجه این کنایه نمیشود. والدین کمدرآمد پس از دریافت دستورالعملها در تمام طول روز در محل کار، دستورات مربیان سوادآموزی را در مورد نحوه انجام کاری عمیقاً شخصی مانند ارتباط با فرزندانشان دنبال میکنند. کارشناسان به جای اینکه با والدین صحبت کنند انگار چیزی میدانند، فکر میکنند که کار میکنند، به جای اینکه بفهمند از چه حمایتهایی میتوانند استفاده کنند، دستورالعملهای سادهای را ارائه میدهند که نتایج قابل اندازهگیری را وعده میدهند که هیچ ارتباطی با مجموعه ندارند. زندگی انسان ها در ترکیب
در نهایت، اگر مقاله را تا صفحه داخلی دنبال کنید، متوجه میشوید که استراتژی گفتگو با فرزندان شما توسط Staples خریداری و پرداخت شده است. هوم من تعجب می کنم که چرا یک فروشگاه زنجیره ای بزرگ و بزرگ بودجه برنامه هایی را تأمین می کند که نابرابری را شبیه چیزی می کند که هر یک به طور جداگانه مسئول آن هستیم و «راه حل هایی» را ترویج می کند که والدین را نوزادی می کند و آنها را به خانه های شخصی خود می فرستد تا در مقابل آنها احساس مسخره کنند. کودکان نوپا؟