همانطور که در "قسمت اول" این تفسیر ذکر شد، مرکل با سوق دادن 1/3 یونانیها به فقر عمیق، توانست تقریباً بزرگترین بخش از جامعه یونان را به سمت چپ رادیکال کند. که منجر به گسترش وحشت نه تنها در نخبگان یونان، بلکه بیشتر در نخبگان اروپایی و ایالات متحده شد.
اجازه دهید این وضعیت جدید را با جزئیات بیشتری بررسی کنیم:
- یک تحول مهم، انشعاب «ائتلاف (یوروکمونیستی)»، که امروزه سیریزا نامیده میشود، به دو بخش، با ایجاد در سال 2010 حزب جدیدی به نام «چپ دموکراتیک»، تحت رهبری فوتیس کوولیس.
فوتیس کوولیس (64) یک وکیل ملایم با مشخصات میانهروی سیاسی است. او پس از دیکتاتوری نظامی 1967 بخشی از جنبش یوروکمونیستی بوده است.
در جدیدترین نظرسنجیها، «چپ دموکراتیک»، حزب جدید کوولیس، تقریباً 13 تا 20 درصد از آرای یونانیها را به دست آورد، در حالی که حزب حاکم «سوسیالیست» PASOK، که تقریباً سه دهه است یونان را اداره میکند. حدود 10 درصد گرفت. البته اصطلاح "سوسیالیست" به این معنی است: یک حزب راستگرا مرتجع، شرکت کننده در نمایش دو حزبی سازماندهی شده سازمان سیا.
- رهبر (ارو کمونیست) سیریزا است الکسیس سیپراس، یک جوان (38) و همکار مهندسی عمران پویا من که در طی ماههای گذشته بارها و بارها به طور کاملاً مؤثری به گارد سیاسی قدیمی فاسد «سوسیالیستهای» پاسوک و راستگرایان «دموکراسی جدید» حمله کرده است. البته گارد قدیمی عامل جوانی را یک ... "نقص" می داند.
اعضای قدیمی سیریزا یک عامل بازدارنده در روند سیاسی کنونی هستند. با این حال، اعضای جوان تری با پیشینه تحصیلی و فرهنگی قوی وجود دارند که شایسته حمایت یونانی ها هستند.
یک تحول بسیار مثبت نه تنها برای سیریزا، بلکه برای جامعه یونان در کل، میتواند حمایت سیریزا توسط جوانان یونانی باشد که میتوانند سیریزا را به سمت یک نگرش «اجتماعی آزادیخواهانه» (آنارشی) سوق دهند.
- رهبر KKE (کمونیست های استالینیستی) است آلکا پاپریگا (67)، فارغ التحصیل دپارتمان «تاریخ و باستان شناسی» دانشگاه آتن.
همانطور که انتظار میرفت، رتبهبندی حزب، نیرویی بسیار منضبط و پویا را در جامعه یونان تشکیل میدهد که بهطور موجه، به تاریخ حزب خود و رودخانههای خون و رنجی که اعضای آن متحمل شدهاند بسیار افتخار میکنند. تقریباً 3/4 قرن در دست راست یونان، نازیها و ایالات متحده بود.
با این حال، در این مقطع زمانی خاص، رفتار آنها میتواند نه تنها برای یونانیان به عنوان یک قوم، بلکه برای بقیه اروپا، اگر نه برای جهان، حیاتی باشد. اصرار سرسختانه آنها به تنهایی و تحقیر آنها نسبت به بقیه چپ یونان می تواند برای مبارزه یونانیان مخرب باشد. همچنین، اصرار شبه مذهبی آنها بر اینکه کمونیستها حقیقت مطلق را نگه میدارند، یک منفی بزرگ برای چپ است.
سرانجام، تحقیر تهاجمی آنها نسبت به "آزادیخواهان اجتماعی" (آنارشیست ها) همیشه عجیب بوده (و هست).
مردم یونان تضعیف فرصت منحصربهفرد موجود در این وضعیت را که مرکل آغاز کرده است، نخواهد بخشید. صف و درجه حزب باید فشار آورد تا از چنین فاجعه ای جلوگیری شود. آنها باید با بقیه چپ همکاری کنند.
- رهبر سبزها است میکالیس ترموپولوس (54)، یک وکیل. او یک «بومشناس اجتماعی» موری بوکچین است. ارائه مبارزهجویانهتر از ایدههای بوکچین در میان یونانیها میتواند درصد قابل توجهی از آرا را به چپ اضافه کند. باز هم، ضروری است که سبزها هرگونه اختلاف شخصی با بقیه چپ را کنار بگذارند و بخشی از یک تلاش گسترده تر باشند.
- La "آزادیخواهان اجتماعی" (آنارشیست ها)، در سراسر یونان پراکنده هستند. به طور طبیعی، هیچ رهبر وجود دارد (یا نباید) باشد. هیچ راهی برای مشارکت آنها در روند انتخابات وجود ندارد. با این حال، یک راه بسیار ساده و مؤثر وجود دارد که به آنها اجازه دهید دیدگاه خود را به مردم یونان ارائه کنند: سایر بخشهای چپ، کمونیستها، سیریزا، چپ دموکراتیک و سبزها میتوانند آنها را در راهپیماییها، در تلویزیون خود دعوت کنند. ارائه ها و غیره برای انجام این کار، دیدگاه خود را ارائه می دهند، که در آن «اقتصاد مشارکتی» آلبرت هانل نقش مهمی را ایفا می کند.
- در نهایت بخش بسیار مهمی از چپ وجود دارد: الف خیلی عصبانی مردم یونان تمام بخشهای چپ چپ باید به دنبال تماس با این یونانیهای معمولی با صمیمیت و احترام باشند.
در کنار آنها، یونانی های معمولی باید تقاضا از قسمتهای بالا چپ برای متحد کردن و رهایی کشور از بلای جان؛ داخلی و خارجی تخمین من این است که یونانیها آنقدر عصبانی و مستأصل هستند که همانطور که قبلاً ذکر شد، آنها هیچگونه بیمسئولیتی را از جانب رهبران چپ نمیبخشند.
[پرانتز: این صبح روز چهارشنبه 15 فوریه 2012 است و این به تازگی در آتن اعلام شد: ولفگانگ شوبله، وزیر دارایی آلمان، در اصل تصمیم گرفت که انتخابات پارلمانی یونان، که برای آوریل 2012 برنامه ریزی شده است، برگزار نشود. محل.]
بنابراین، به نظر میرسد که حق با من بود (در «قسمت اول» این مقاله): «مشکل واقعی «بدهی» [یونانی] نیست، بلکه «چپها» است».
با این حال، حتی اگر مرکل "موفق" رادیکالیزه کردن یونانی ها را بدیهی بدانیم، آیا انتخابات اوضاع را تغییر خواهد داد؟
متأسفانه، کمونیستهای (استالینیستی) قبلاً این دیدگاه را بیان کردهاند که انتخابات چندان مهم نیستند و به این معناست که فقط یک انقلاب باعث تغییر خواهد شد.
بقیه طیف چپ و اکثریت یونانیها میدانند که در حال حاضر رهایی از ساختار سیاسی فاسد قدیمی ضروری است. پس از آن، این به مردم یونان بستگی دارد که همه چیز را تغییر دهند و به دنبال چشم اندازی جدید باشند.
به هر حال، آیا عبارت زیر صحیح است: «تاریخ میآموزد که اکثریت (اگر نه همه) سیاستمداران افراد مشکلساز هستند که خودشان تصمیم میگیرند که رهبران ما باشند»؟ پاسخ را آمریکایی های معمولی دوره کلینتون دادند: «آشکارها را بریزید بیرون!» با این حال، همان آمریکاییهای معمولی دبلیو بوش و اوباما را وارد کردند.
البته، نوام چامسکی درست می گوید: این نهادها هستند که مهم هستند. افراد به عنوان ابزاری که به موسسات خدمت می کنند، به سادگی قابل تعویض هستند. با این حال، افرادی مانند مرکل، شوبله و دیگران، میتوانند خشم بسیار عمیقی را به کل جمعیت گسترش دهند.
همچنین، یک بعد اخلاقی، در درام یونانی نیز وجود دارد: نگرش نژادپرستانه شوبلس اروپایی در برابر یونانیان به عنوان انسان.
ZNetters معمولی مقاله مایکل لوئیس از مجله "Vanity Fair" (تفسیر ZNet: "یونانیان Thackeray؟" در 26 سپتامبر 2010) را که یونانیان را به عنوان یک مردم تحقیر می کرد به خاطر می آورد. شوبله مانند یک «آلمان خوب» پس از هیتلر، همین کار را میکند، زیرا او خود را «فوق بشر» میداند که میتواند خواستههایش را به انسانهای کوچکتر دیکته کند، مثلاً. زمانی که یونانی ها باید اجازه برگزاری انتخابات پارلمانی را داشته باشند.
بنابراین، اجازه دهید بررسی کنیم که آیا شوبله درست میگوید که یونانیها را کوچکتر از خود آلمانیاش میداند:
- در اواخر دهه 1950 جورج ماستوریس، یکی از دانشجویان من در پلی تکنیک یونان و همکار مهندسی عمران، خود را در آلمان در یکی از بهترین مؤسسات فنی این سرزمین یافت. همکاران آلمانی در آن زمان با مشکل ساختاری دشواری مواجه بودند که علیرغم تلاشهای خود به مدت سه سال نتوانستند آن را حل کنند. وقتی با مشکل مواجه شد، ماستوریس (فرد انسان یونانی) آن را در 15 دقیقه حل کرد. [در مورد دکتر قاضی. (دکتر در حقوق) ولفگانگ شوبله واژه "سازه ای" را نمی فهمد در اینجا کمکی برای او است: "سازه" به معنای تجزیه و تحلیل ریاضی و طراحی در نتیجه اعضای ساختمان ها و غیره است و همچنین به ویژگی های فیزیکی مهندسی اشاره دارد. مواد. آقای شوبله: این اصطلاح قطعاً به "تعدیل های ساختاری" اشاره نمی کند. یعنی به عنوان مثال، به شرکتها حق بدهیم تا دهها هزار خانواده را به سمت فقر بکشانند. به هر حال، آقای شوبله، چطور شد که شما، عضوی از نژاد برتر، از "حکمت" احمق های جنایتکار میلتون فریدمن دانشگاه شیکاگو کپی کردید؟ یا به این دلیل بود که در اصل نام ممکن است … فریدمن باشد؟ یا این که مرکل همچنان هسته ناف خود رامسفلد و شرکت را حمل می کند؟
بگذارید این ادای احترامی به یاد همکارم جورج ماستوریس باشد که خیلی جوان درگذشت.
- چند سال پیش میکیس تئودوراکیس (بیشتر از قطعیت است که شوبله میداند او کیست، نه تنها به این دلیل که میکیس دشمن طبقاتی فانی اوست، بلکه به دلیل اینکه میکیس توسط میلیونها آلمانی تحسین میشود)، در آتن ارائه میکرد. کار جدید او، اپرای "کاریوتاکیس". من اتفاقی در کنار دو خانم آلمانی، مادری میانسال با دخترش در سالن کنسرت نشستم. با بحث در مورد میکیس و موسیقی او، به آنها (با افتخار) گفتم که میکیس یوهان سباستین باخ یونانی است. خانم های آلمانی نه تنها موافقت کردند، بلکه به من گفتند که یونانی ها خوش شانس هستند زیرا میکیس زنده است، در حالی که JSB چنین نیست. آیا به نظر شما آقای شوبله، خانم های آلمانی با ستایش از اعضای یک نژاد پایین تر خیانت کردند؟ یا این بود که خانمها، برخلاف اعضای 2/3، که قبلاً (در «قسمت اول» این مقاله) تعریف شد، به 1/3 انسانهای عادی جمعیت آلمان تعلق داشتند؟
- سالها پیش، پروفسور اس…، کارشناس برتر مکانیک خاک آلمان، و من در یونان در حال بررسی پایه پایههای یکی از مهمترین پلهای اروپا در آن زمان بودیم. نظر من را پرسید و با آن موافق بود. آیا او نیز با موافقت با من مرتکب خیانت شد، با توجه به اینکه من به نژادی کمتر تعلق دارم؟
- آیا شما، آقای شوبله، فکر میکنید که یونانیها از نظر اخلاقی فاسد هستند، همانطور که روزنامهنگار «ونیتی فیر» نیز فاسد هستند، زیرا برخی از یونانیهای متعلق به یونان 1/3، مالیات نمیپرداختند یا از زیمنس رشوه دریافت میکردند؟ با این حال، آیا شما حق دارید چنین قضاوتی را صادر کنید، زمانی که در رگنسبورگ کشیش محلی در حال لعنت کردن بود. بچههای شهر برای دههها و والدین آلمانی، که تا به حال باید از وضعیت آگاه بوده باشند، به سمت دیگری نگاه میکردند؟
- در طول جنگ ویتنام، برخی از جوانان آلمانی که متعلق به 2/3 سالم جمعیت آلمان بودند، در «Marienplatz» مونیخ اعلامیههایی با محتوایی علیه قاتلان آن زمان ایالات متحده (اواخر دهه شصت) پرتاب میکردند. یکی از جزوات را انتخاب کردم و شروع به خواندن متن روی آن کردم. سپس، یک زوج آلمانی بسیار باوقار، او در اوایل دهه ۷۰، او کمی جوانتر، به من نزدیک شد و سعی کرد مرا متقاعد کند که تمام آنچه میخوانم دروغ است. من عقیده داشتم (و دارم) که این زوج متعلق به آلمانیهای پس از هیتلر هستند. موافقید آقای شوبله؟
- پسر عموی اول من، نسل دوم یونانی-آمریکایی، در "نبرد آردن" در طول جنگ جهانی دوم شرکت کرد. در یک لحظه صراحت، او به من گفت که واحد او یک گروه کامل از سربازان آلمانی را اسیر کرده و بعد همه آنها را اعدام کرده است، حتی اگر آلمانیها اسیر جنگی بودند. [میتوانید آقای شوبله را در آرشیو آلمانی که آلمانیهای کوشا همیشه نگهداری میکنند، بررسی کنید. اکنون، در سال 1944 در زمان اشغال یونان توسط نازیها، در «نبرد در کاروتس»، مبارزان مقاومت یونان در این نبرد پیروز شدند و تعداد زیادی سرباز آلمانی را اسیر کردند. یونانی ها اسیران آلمانی را نکشتند. فرمانده آلمانی ها که یک سرهنگ بود، خودکشی کرد. دومین فرمانده، اتو وبرز، که اکنون ژنرال است، میتواند به این موضوع شهادت دهد، زیرا فکر میکنم او هنوز زنده است.
- «وونیهورا» دهکدهای کوچک چند مایلی دورتر از دلفی جهانی است، جایی که میلیونها گردشگر غرب متمدن به کشیشهای قاتل یونان کلاسیک ادای احترام میکنند. کلمه "vouno" در یونانی به معنای کوه است. کلمه «حورا» به معنای کشور است. بنابراین، کلمه "Vounihora" به معنای "کشور کوهستانی" است. در Vounihora، حدود 3 بامداد. متر زنان روستا، از پیر و جوان، از خواب بیدار می شوند و حدود 2 ساعت شروع به بالا رفتن از کوه «وونو» می کنند تا به بالای کوه برسند، جایی که تنها منطقه مسطح موجود است تا به عدس های خود رسیدگی کنند. . و این برای قرن ها ادامه داشته است. البته، هر شوبله، در فرایبورگ، خانم های متعلق به آلمان 1/3، به اندازه زنان Vounihora تنبل نیستند.
نیازی نیست به سراغ آقای شوبله و آقایان شوبلز فنلاند، هلند، چک، نمایشگاه Vanity Fair، و غیره بروید. و غیره، و غیره. به نظر میرسد که این نژادپرست 2/3 اروپاییهای (شمال؟) هستند که از نظر اخلاقی نسبتاً ضعیف هستند.
شما باید آقای شوبله و همکارانش را درک کنید، که در همین لحظه، مثلاً در کنگوی آفریقا، کودکی به دنیا میآید که به اندازه یوهان سباستین باخ با استعداد است، اما او تمام عمر خود را به عنوان کارگر در معدن زندگی خواهد کرد. یا به عنوان یک «خدمتکار» برای نخبگان سفید پوست جهان. این باید تغییر کند و تغییر خواهد کرد! از اعراب شمال آفریقا شروع شد.
برای بستن این مقاله اجازه دهید به آتن بازگردیم.
دورنمای 2/3 یونان برای متحد شدن و بازپس گیری کرامت خود چیست؟ همانطور که انتظار می رود، پیشگویی غیرممکن است. با این حال، نشانه هایی وجود دارد که به آن اشاره می کند.
به عنوان یک نوجوان 10 ساله تا 14 ساله (1941 تا 1944) من از طریق اشغال نازی ها در آتن زندگی کرده بودم. در آن زمان بین مردم گرسنه آتن همبستگی وجود نداشت. هر خانواده به تنهایی برای زنده ماندن تلاش می کرد.
امروز، دوباره مردم در آتن از گرسنگی میمیرند. من از سیل همبستگی که در میان یونانیها، در همه اعصار، بهویژه در میان یونانیان جوان و طبقه کارگر پدیدار شده، شگفتزده و شگفتزده هستم. این نه تنها متحرک است، بلکه ارزشمند است.
همانطور که قبلاً ذکر شد، یونانی ها هستند خشمگین، به خصوص زنان, زنان در تمام سنین، با زنان مسنتر در صدر. من این را نیروی مهیبی میدانم که به معنای واقعی کلمه به بازپسگیری سرزمین ما از «ابرمردان» کمک زیادی میکند. آمریکایی و اروپایی.