در 27 ژانویه 1986، گروه ضربت O-ring مورتون تیوکول برای بحث در مورد پیامدهای احتمالی پرتاب پیشنهادی شاتل فضایی در روز بعد در دمای 18 درجه فارنهایت گرد هم آمدند. حلقههای اورینگ به گونهای طراحی شدهاند که سستی تقویتکنندههای موشک جامد شاتل را از بین ببرند و در حین مشتعل شدن، شکافهای بین بخشهای موشک را مسدود کنند. اگر هر دو حلقه اورینگ اولیه و ثانویه در زمان مورد نیاز آب بندی نشوند، گاز داغ خارج شده و باعث انفجار فاجعه بار می شود. مهندسان تیوکول استدلال کردند، مشکل این بود که هر چه دما سردتر باشد، حلقههای O آهستهتر منبسط میشوند و مهر و موم میشوند. خرابی اورینگ در دمای بالاتر از 18 درجه فارنهایت به طور خطرناکی به انفجار پروازهای قبلی شاتل نزدیک شده بود.
در اوایل آن روز، باب ایبلینگ، رهبر تیم O-ring، توسط یک مدیر برنامه از او پرسیده شد که آیا نگران راه اندازی چنین دمای پایینی است یا خیر. ایبلینگ در پاسخ دقیقاً کلمات خود را به یاد می آورد:
"" + چی! + " چون ما فقط 40 درجه صلاحیت داریم. گفتم: "کسی حتی + چه کاری دارد + به آن فکر کند؟ ما در سرزمین هیچ کس نیستیم، در یک منطقه خاکستری بزرگ هستیم. "
گروه ضربت O-ring هنگام پرتاب در 18 درجه به یک نتیجه سریع رسید: "عملاً برای مرد،" Ebeling می گوید: "ما همه تصمیم گرفتیم که این فاجعه بار است."
اگرچه ناسا قادر به پرتاب بر خلاف توصیههای پیمانکار خود نبود، اما ناسا هیچ ارتباطی بین دمای پایین و شکست O-ring قانع نشد. پس از یک کنفرانس تلفنی داغ بین تیوکول و ناسا، مدیران تیوکول درخواست یک استراحت پنج دقیقه ای کردند. مهندس و متخصص O-ring، راجر بویزجولی، به سرعت متوجه شد که چه اتفاقی در حال رخ دادن است:
به محض اینکه دکمه کنفرانس تلفنی فشار داده شد تا ما را از هم جدا کند و ما را بین ما و ناسا بی صدا کند، مدیر کل ما با صدای آرامی گفت: "ما باید یک تصمیم +مدیریت+ بگیریم." واضح بود که آنها قصد داشتند تصمیم را تغییر دهید، یا سعی کنید چیزهایی را روی یک تکه کاغذ بنویسید تا تغییر آن را از عدم راه اندازی به تصمیم راه اندازی برای سازگاری با مشتری اصلی خود توجیه کنید."
Boisjoly و همکارانش خشمگین بودند و اصرار داشتند که پرتاب پیشنهادی 20 درجه خارج از تجربه عملیاتی آنها است و قاطعانه ارزش ریسک را ندارد. بویزجولی در بیانیهای خارقالعاده به یاد میآورد که چگونه سعی میکرد مدیران تیوکول را در مورد اقدامات فاجعهباری که ظاهراً بر اساس آن تنظیم شده بودند، متقاعد کند:
"فکر میکردم + حتما + عکسهایی که در اختیار دارم + قطعاً + کل این گروه را تغییر میدهد. آن عکسها را جلوی مدیران گذاشتم - و بعد از جلسه یکی از همکارانم به من گفتند که به معنای واقعی کلمه بر سر آنها فریاد میزنم. به عکسها نگاه کنید و آنچه را که به ما میگفتند نادیده نگیرید. خیلی ساده است: هرچه بیشتر سیاهی بین مهر و مومها ببینید، دمای پایینتر پرتاب میشود و به یک فاجعه نزدیکتر میشوید. به همین سادگی است. من نمیتوانستم. آنها را مجبور نکن حتی به عکس ها نگاه کنند."
مدیران تیوکول که حتی حاضر نشدند به شواهد Boisjoly نگاه کنند، به ناسا اطلاع دادند که تصمیم به پرتاب را تغییر داده اند.
صبح روز بعد، مهندسان تیوکول در مورد سرنوشتی که شاتل فضایی روی سکوی پرتاب در انتظارش بود شک نداشتند: چلنجر:
Boisjoly می گوید: «من نمی خواستم پرتاب را ببینم. "من نمی خواستم شکست را ببینم... وقتی آنها مشتعل شدند و وسیله نقلیه برج پرتاب را پاک کرد، به باب [ایبلینگ] برگشتم و زمزمه کردم: "ما همین الان از یک گلوله طفره رفتیم." زیرا انتظار من - همانطور که همکارم بود - این بود که درست در لنت منفجر شود."
در این رویداد، از طریق خوش شانسی، بقایای تقویت کننده موشک به طور موقت سوراخ به جا مانده از حلقه های O شکست خورده را مسدود کردند. چلنجر سکوی پرتاب را قبل از انفجار چهار مایلی بالای زمین پاکسازی کرد، زیرا تلاطم شدید آوارها را تکان داد.
همیشه نمیتوان جهان را در دانهای از شن دید، اما گاهی اوقات میتوانیم عوامل حیاتی در روابط انسانی را شناسایی کنیم: امتناع مدیران تیوکول از تشخیص حقیقت آشکار آنچه بویزجولی، ایبلینگ و دیگر مهندسان تیوکول میگفتند، یا حتی نگاه کردن به شواهد عکاسی نیز نشان دهنده چنین عاملی است. بسیاری از بدترین وحشتهای دنیای ما دقیقاً نتیجه این توانایی انسانها - به عنوان مثال، مدیران دولتی و شرکتها و روزنامهنگاران شرکتها - برای منحرف کردن توجه خود از چیزی است که نمیخواهند ببینند.
همین پدیده به روانشناس هاروارد، استنلی میلگرام، در طی یک سری آزمایشهایی که برای آزمایش سطوح اطاعت از اقتدار بیرحمانه در دهه 1960 طراحی شده بود، رخ داد. این آزمایشها شامل یک «معلم» - یکی از اعضای جامعه - بود که به دستور یک «آزمایشگر» که کت آزمایشگاهی خاکستری پوشیده بود، به دانشآموزی که در واقعیت یک بازیگر بود، شوک الکتریکی میداد. هدف از این آزمایش، انجام یک مطالعه در مورد اثرات تنبیه بر حافظه و یادگیری بود. "یادگیرنده" را به اتاقی بردند، روی یک صندلی نشستند، برای جلوگیری از حرکت بیش از حد تسمه بستند، و یک الکترود به مچ دست او متصل شد. به او گفته شد که شوک الکتریکی با شدت فزاینده دریافت خواهد کرد. در ولتاژ 74 ولت زبان آموز تظاهر به غرغر کرد. در 120 ولت شفاهی شکایت کرد. در 150 او خواست تا از آزمایش آزاد شود. اعتراض او با تشدید شوک ها ادامه یافت و شدیدتر و احساسی تر شد. در ولتاژ 285 ولت پاسخ به شکل "فریاد دردناک" بود.
میلگرام و تیمش از اینکه دریافتند افراد عادی سطوح وحشتناکی از اطاعت از خود نشان می دهند شگفت زده شدند:
"در کمال تعجب ما، حتی شدیدترین اعتراضهای قربانی مانع از اجرای شدیدترین مجازاتهای دستور شده توسط آزمایشگر نشد... از 40 آزمودنی، 26 نفر از دستورات آزمایشگر تا انتها اطاعت کردند و تا زمانی که قربانی را مجازات کردند، اقدام کردند. به قوی ترین شوک موجود در ژنراتور رسید."
میلگرام خاطرنشان کرد: به گونهای که به طرز وحشتناکی امتناع مدیران تیوکول از نگاه کردن به عکسهای بویزجولی را به یاد میآورد. توجه آنها نشان داد که دیدن قربانی در عذاب باعث ناراحتی آنها شده است.
با توجه به تحقیقات میلگرام، اخیراً با اعضای برجسته رسانه های شرکتی «لیبرال» بریتانیا در مورد مدل تبلیغاتی کنترل رسانه ادوارد هرمان و نوام چامسکی مصاحبه کردم. فراتر از جزئیات، موضوع اصلی این بود: "در جهانی تحت سلطه قدرت شرکتی، آیا این مشکل است که مطبوعات یک مطبوعات شرکتی - بخشی از همان سیستم شرکتی" هستند؟ همانند Boisjoly، استدلال من "به همین سادگی" بود: آیا 2+2 = 4؟
هیچ توهمی در مورد دریافت پاسخ های صادقانه از مصاحبه شوندگان نداشتم. من این را بدیهی میدانستم که برای روزنامهنگاران ارشد شرکتها امکان ندارد صادقانه درباره نقشهای خود بحث کنند. در عوض، قصد من آزمایش ظرفیت روزنامهنگاران «لیبرال» برای انکار حقیقت آشکار بود. به نظر من این تمرین بسیار مفیدی بود. به هر حال، بسیاری از مردم تصور می کنند که روزنامه نگاران «لیبرال» مدافعان سرسخت آزادی، حقیقت و دموکراسی هستند: اگر نیستند، پس چه کسی در مطبوعات ++ است؟
میلگرام ما را در مورد اهمیت نسخه واقعیت ارائه شده توسط مقامات محترم در تعیین اعمال افراد شک می کند:
او گفت: "شیوه ای را که یک مرد از آن جهان خود را تفسیر می کند، کنترل کنید، و شما راه زیادی را برای کنترل رفتار او طی کرده اید."
زنان نیز! در اینجا بخشی از تبادل نظر من با راجر آلتون، سردبیر آبزرور در 20 دسامبر 2000 است. خوانندگان باید به خاطر داشته باشند که آلتون سردبیری است که احتمالاً آزادترین و آزادترین روزنامه بریتانیایی است:
DE: «وقتی به همه این مسائل فکر میکنم – این واقعیت که رسانهها شرکتهایی هستند، سود گرا هستند، به تبلیغکنندگان وابسته هستند، در برابر ماشینهای فلک شرکتی آسیبپذیر هستند، و سپس صاحبان و والدین ثروتمند هستند. شرکتها - من هرگز تحلیلی سیستمی در رسانههای این کشور ندیدهام که پیامدهای این حقایق را برای دموکراسی، برای آزادی مطبوعات بررسی کند. آیا چیزی دیدهاید؟
RA: "نه.
DE: "این چرا؟"
RA: "اوه، چون، در این کشور... من یکی را ندیده ام. منظورم این است که ممکن است یکی باشد. منظورم این است که گروه مطالعات رسانه ای گلاسکو وجود دارد، آنها همیشه در حال تحقیق در مورد این نوع چیزها هستند."
DE: منظورم در مطبوعات جریان اصلی، مانند گاردین، آبزرور و ایندیپندنت است.
RA: "اما چه می خواهید...؟ شما فشارهای تجاری... مالکیتی و تجاری بر مطبوعات را به عنوان سازمان های شرکتی تحلیل می کنید؟"
DE: "کل طیف: انگیزه سود، نفوذ تبلیغ کننده و غیره..."
RA: "خب من فکر می کنم این یک ایده +خیلی+ جالب است. فکر می کنم این چیزی است که می توان به آن نگاه کرد."
DE: "آیا برای دموکراسی داشتن چنین بحثی حیاتی نیست؟"
RA: "به نظر میرسد شما پیشنهاد میکنید که فشار زیادی بر روزنامهنگاران وجود دارد تا به نوعی با نوعی خط تحریریه مطابقت داشته باشند - اینطور نیست."
DE: "فقط تعجب می کنم که چرا هرگز در مورد آن بحث نشده است."
(6 ثانیه مکث)
RA: "اوم، خوب، خوب است... احتمالاً... خوب من مطمئن هستم که در عرصه های دانشگاهی مورد بحث قرار گرفته است."
DE: "اما من در جراید اصلی می گویم. من هرگز آن را ندیده ام، حتی اگر بخش های رسانه ای در روزنامه ها داریم و این برای دموکراسی کاملاً + اساسی + به نظر می رسد."
RA: "عنوان این قطعه چه خواهد بود؟ من سعی می کنم ایده ای از قطعه ای به دست بیاورم که فکر می کنید باید انجام دهیم، زیرا اگر خوب باشد آن را انجام خواهیم داد..."
DE: "خب، می دانید، "آیا مطبوعات شرکتی یک مطبوعات آزاد هستند؟"
RA: "بله، اوم، مطبوعات ما چقدر آزاد هستند؟" منظورم این است که ایده جالبی است. منظورم این است که فکر میکنم شما در نهایت میگویید که کاملا رایگان است.
آلتون یا نمیخواست یا نمیتوانست مشکل واقعاً فاحش گزارشدهی مطبوعات شرکتی درباره جهانی تحت سلطه شرکتهای چندملیتی را در نظر بگیرد. مانند مدیران تیوکول، آلتون به سادگی به مشکل نگاه نخواهد کرد.
دانیل گولمن، روانشناس، در کتاب خود، دروغ های حیاتی، حقایق ساده - روانشناسی خودفریبی توضیح می دهد که چگونه افراد ایده خود را از واقعیت حول چهارچوب های درک، یا طرحواره ها - ساختارهای فکری ذهنی می سازند که سپس از حقایق و تجربیات متضاد دفاع می کنیم. و ایده ها:
"باور من این است که افراد در گروهها به طور کلی برای به اشتراک گذاشتن تعداد زیادی از طرحوارهها میآیند، که بیشتر آنها بدون صحبت مستقیم درباره آنها ارتباط برقرار میکنند. مهمترین آنها در میان این طرحوارههای مشترک و در عین حال ناگفته، طرحوارههایی هستند که مشخص میکنند چه چیزی شایسته توجه است. چگونه باید به آن توجه کرد - و چه چیزی را نادیده می گیریم یا انکار می کنیم ... افراد در گروه ها همچنین با هم یاد می گیرند که چگونه نبینند - چگونه جنبه های تجربه مشترک را می توان با خودفریبی های مشترک پنهان کرد.
مبارزه آلتون با آنچه که «نادیده گرفتن یا انکار» را انتخاب می کند در ارجاعات او به رسانه های مبهم و دانشگاه روشن است، زمانی که کاملاً واضح است که بحث صادقانه درباره آزادی مطبوعات باید جزء اصلی بحث رسانه های جریان اصلی باشد. آلتون وقتی با این حقیقت آشکار روبرو می شود، می گوید: "بله، اوم، "چقدر مطبوعات ما آزاد هستند؟" منظورم این است که ایده جالبی است،" به طرز عجیبی نشان می دهد که او قبلا هرگز به این مشکل فکر نکرده است، حتی اگر به نظر می رسد از بحث های گروه رسانه ای گلاسکو و دانشگاه آگاه است. وقتی دوباره اصرار میکنم که باید موضوع اصلی گزارشهای جریان اصلی باشد، او با بیان اینکه واقعاً چنین چیزی وجود ندارد، مشکل را رد میکند: "منظورم این است که فکر میکنم در نهایت میگویید که این موضوع کاملاً رایگان است. ما بیشترین تنوع مقالات را داریم. به نظر من در هر کجای دنیای انگلیسی زبان."
این، دوباره، کاملاً دور از اصل است. منظور من این بود که در جامعهای که واقعاً متعهد به بیان آزاد عقاید است، مطبوعات به طور مستمر مجبور میشوند تحلیلها و نقدهای عمیق را در خود بگنجانند و این هرگز اتفاق نمیافتد.
میلگرام خاطرنشان کرد که نگرانی های اخلاقی را می توان به راحتی با «تجدید ساختار حساب شده حوزه اطلاعاتی و اجتماعی» کنار زد. او نوشت که یک مکانیسم مورد علاقه «تمایل فرد به جذب شدن در جنبههای فنی محدود کار است که از عواقب گستردهتر آن غافل میشود».
در مصاحبههایم، تغییر توجه از این مشخصات فنی محدود به موضوعات و پیامدهای واضحتر را غیرممکن میدانستم. به عنوان مثال، همه مصاحبه شوندگان خوشحال بودند که عملکرد مطبوعات ایالات متحده، مطبوعات راستگرای بریتانیا، مطبوعات تبلوید و غیره را محکوم کردند، در حالی که صحت رسانه های خاصی را که اتفاقاً توسط آنها به کار گرفته شده اند تأیید کردند. اتفاقی! به عنوان مثال، هوگو یانگ، مفسر ارشد سیاسی گاردین، میگوید: «در تلویزیون آمریکا میتوان اثرات مخرب پیوندهای مالکیت بین شبکههای اصلی و شرکتهای بزرگ را دید.
جان اسنو، مجری اخبار کانال 4، همین دیدگاه را داشت، اما اصرار داشت: «ما به دنبال روزنامهنگاری باکیفیت به ایالات متحده نیستیم» - گویی سیستم شرکتی که سیاست، رسانه و فرهنگ را در ایالات متحده کنترل میکند، تفاوت اساسی با آن دارد. سیستم شرکتی کنترل کننده سیاست، رسانه و فرهنگ در بریتانیا.
مصاحبه شوندگان مانند لیزر بر روی واحه های ادعایی صداقت خود تمرکز کردند. حتی اگر ما ادعاهای آنها را به صورت اسمی در نظر بگیریم، در کنار این واقعیت گسترده تر که اکثریت قریب به اتفاق رسانه ها به طور ناامیدکننده ای به خطر افتاده اند، باز هم بی اهمیت خواهند بود. اگر آنها واقعاً به آزادی مطبوعات متعهد بودند، مصاحبه شوندگان من مطمئناً بر این موضوع بسیار مهم تر و بسیار نگران کننده تمرکز می کردند. چرا موضوع مهم را نادیده می گیریم تا به یک نکته بی اهمیت و خودخواهانه بگوییم: «تایتانیک ممکن است در حال غرق شدن باشد، اما انتهای کشتی من شناور است!»؟
در قسمت 2 - مصاحبه با گاردین و اخبار کانال 4