دیروز پروژه دالاس/فورث ورث برای یک جامعه مشارکتی رویدادی را در 1919 همفیل در فورت ورث در چشم انداز خویشاوندی. این رویداد نمایشی از ارائه Z Video توسط سینتیا پیترز بود.
در حالی که بیشتر زنان گفتند که در آن شرکت خواهند کرد، هیچ یک حاضر نشد. "جشن سوسیس" بود.
این بدان معنا نیست که مولد نبود.
من و پنج نفر دیگر ویدیو را تماشا کردیم و سپس درباره آن و چیزهای دیگر بحث کردیم.
ما در مورد "عقده زندگی متعادل" سینتیا بحث کردیم.
برخی از افراد با اقتصاد مشارکتی آشنایی نداشتند، بنابراین من به طور خلاصه ویژگی های مالکیت اجتماعی، پاداش عادلانه، برنامه ریزی مشارکتی و مجتمع های شغلی متعادل را توضیح دادم. سپس به بررسی این موضوع پرداختیم که چرا ممکن است به همراه مراقبت در این بخش نیاز باشد.
اگر تقسیم کار در خانه به جایی برسد که زنان در انحصار یا واگذاری خدمات به آنها، ممکن است درک خوبی از عدم مشارکت زنان در فعالیتهای اجتماعی داشته باشیم، بهویژه برای کسانی که منابع لازم برای کمک به تعادل آنها را ندارند. زندگی آنها اگر زنی مسئول نظافت خانه و مراقبت از بچه ها باشد و منابع لازم برای مهدکودک را نداشته باشد، بیرون آمدن از خانه دشوار خواهد بود.
من کاملاً با سینتیا موافقم که ما تحت تأثیر نحوه تربیت فرزندان دیگر خانواده های اطرافمان هستیم. من علاقه خاصی به آنها دارم که راهنمایی اجتماعی خوبی دریافت کنند. زندگی آنها بر زندگی من تأثیر می گذارد و از آنجایی که اولین معرفی آنها به جامعه در خانواده است، همه ما بر نحوه رفتار خود در خانه تأثیر می گذاریم. و این نیست که ما باید خود را به زندگی دیگران تحمیل کنیم، بلکه به راهی نیاز داریم که ما را از انزوا خارج کرده و زندگی خود را شفاف کنیم. شاید محله من احساس می کرد که خدمات مهدکودک باید یک کالای عمومی باشد نه یک خدمات خصوصی. و شاید برخی از خدمات مهدکودک را سازماندهی کنیم و اگر این خدمات در مجتمع های شغلی متعادل ما گنجانده شود، خانواده ها نه تنها منابع لازم برای مشارکت اجتماعی بیشتر را دارند، بلکه یک مکانیسم نهادی برای خارج کردن خانواده ها از انزوا وجود دارد. اگر من درگیر خدمات مراقبتی جامعه خود باشم و این خدمات به صورت مشارکتی مورد بحث و برنامه ریزی قرار گیرد، نگرانی ها، مسائل و دیدگاه خود را همراه با سایر افراد جامعه به میز می گذارم. این فضایی را برای ما فراهم می کند تا با روابطمان با دیگران متحول شویم.
و واقعا مسئله همین است. نهادهای اجتماعی فقط برای پایان دادن به چیزی نیستند. صرفاً برای تهیه اقلام مصرفی به اقتصاد نیاز نیست. ما خواسته هایی داریم و به طرق مختلف با کار و مصرف خود برآورده می شویم. همچنین راهی برای ایجاد پیوندهای اجتماعی قوی و نزدیک شدن به اکوسیستم هایی است که به آنها تکیه می کنیم. در مورد نهادهای سیاسی هم همینطور است. ما فقط به قانون گذاری و رسیدگی به اختلافات نیاز نداریم. ما نیاز به تعامل داریم. ما از درک خود از دیگران رشد می کنیم. وقتی به مسائل نگاه می کنیم به چیزی بیشتر از واکنش خودمان به آنها نیاز داریم. ما باید درک کنیم که دیگران چگونه تحت تأثیر قرار می گیرند، تا یک انجمن داشته باشیم که در آن این موارد را مورد بحث و بررسی قرار دهیم. شاید دیدگاه های ما درست نباشد و با گوش دادن به دیگران چیزهای عمیق تری یاد بگیریم. منظور زاپاتیستا از اهمیت گوش دادن همین است.
ما به چه نوع نهادهای اجتماعی نیاز داریم که حداکثر توسعه انسانی و اجتماعی را برای همه فراهم کنند؟ اگر نهادها طبقات و تقسیم بندی ایجاد کنند و پاداش ها و سختی ها را به طور ناعادلانه بر اساس درآمد، نژاد، جنسیت و غیره پراکنده کنند، آیا این امر مطلوب است؟ من اینطور فکر نمی کنم و به طور جدی شک دارم که بسیاری از مردم چنین فکر می کنند. داشتن حقوق یا آزادی تنها نیمی از راه حل است. دسترسی عادلانه به فرصت ها نیمی دیگر است و این نهادهای اجتماعی هستند که ما می سازیم که منابع این فرصت ها خواهند بود. اگر ما یک جامعه مشارکتی میخواهیم، به همه اعضای جامعه نیاز داریم که بتوانند فعالانه در خودسازماندهی و خود مدیریتی آن مشارکت داشته باشند. ما باید فراتر از محل کار یا دولت نگاه کنیم. خانه و جامعه به همان اندازه مهم است که باید به آنها نگاه کرد.
روز دیگر داشتم با شخصی درباره سازماندهی انقلابی صحبت می کردم و همان سخنرانی خسته قدیمی را درباره اهمیت محوری اقتصاد شنیدم. مسائل دیگری مانند نژاد و جنسیت و بوم شناسی و غیره «گیاه بیش از حد» هستند که ما را از آنچه باید تمرکز اصلی ما باشد: از بین بردن سرمایه داری خارج می کند. من همه طرفدار لغو آن هستم، اما از نظر اقتصادی آزادی اجتماعی فراتر از ایجاد یک جامعه بی طبقه است. شکاف طبقاتی و روابط اجتماعی نامطلوب بسیار فراتر از اقتصاد است. به عنوان مثال، وزارت کار ایالات متحده به طور معمول آماری را منتشر می کند و دفتر آن در مورد زنان اشاره می کند که مشاغل خدماتی با دستمزد پایین تحت سلطه زنان غیرسفید پوست است. اکنون، این طور نیست که تحلیلهای طبقاتی ذاتاً زنان غیرسفیدپوست را مورد استثمار قرار دهند. نیروهای اجتماعی دیگری به جز اقتصاد وجود دارند که به توضیح اینکه چرا این بازار کار خاص چنین دستمزد کمتری دریافت می کند، کمک می کند. حتی زنان سفیدپوست شاغل در رده های بالای نیروی کار که دارای تحصیلات و تجربه برابر یا بیشتر نسبت به همتایان مرد خود هستند، به طور متوسط 20 درصد کمتر دریافت می کنند. باز هم، این طبقه نیست که می گوید زنان کمتر دریافت می کنند، یا اینکه زنان غیرسفیدپوست به میزان قابل توجهی کمتر دریافت می کنند. و عدم گنجاندن آن مسائل در تمرکز ما چندان آرامبخش نیست اگر حل آنها یک هدف باشد.
من و همسرم یک جور پیچیده شغلی متعادل در خانه داریم. ما هم وظایف پاداش دهنده و هم وظایف نه چندان باارزش را پخش کردیم. من از مشارکت فعال خود در ارائه مراقبت احساس توانمندی و پاداش عمیقی می کنم. من ترجیح می دهم یک پوشک کثیف را به جای بطری های تمیز عوض کنم. وقتی با دختر بچه شش ماهه مان - "بوگی" کوچکم - تماس چشمی برقرار می کنم و او با لبخند با دقت مرا تماشا می کند، این خوشحال کننده است. به عنوان یک آتئیست، این نزدیکترین چیزی است که می توانم آن را معنوی توصیف کنم - آن پیوند عاطفی که با عزیزانم، به ویژه دخترانم دارم. اگر مسئولیت خدمات را به عهده همسرم بگذارم، خودم را از آن محروم خواهم کرد.
من فکر میکنم اینجاست که پتانسیل انقلاب و رهایی اجتماعی میتواند گسترش یابد و از طریق کاوش عمیقتر در توسعه انسانی و اجتماعی افزایش یابد. مشارکت، برابری، خودمدیریتی و موارد دیگر چیزهایی هستند که مردم به طور گسترده با آنها آشنا میشوند، زیرا یک گونه اجتماعی با میل به انصاف و روابط خوب هستند. و این یکی از چیزهایی است که من از آن دریافت می کنم DFWPPS مناسبت ها. ما به موضوعات مختلف اجتماعی نگاه می کنیم، به نحوه تاثیرگذاری خود به طرق مختلف نگاه می کنیم، و سپس در مورد اینکه چه چیزی برای تحقق زندگی خود و اطرافیانمان ارجحیت دارد، بحث می کنیم.
ZNetwork صرفاً از طریق سخاوتمندی خوانندگان آن تأمین می شود.
اهدا