سود بدون تولید: چگونه امور مالی از همه ما سوء استفاده می کند
مصاحبه با آرون لئونارد
کتاب جدید پروفسور اقتصاد کاستاس لاپاویتسا سود بدون تولید: چگونه امور مالی از همه ما سوء استفاده می کند, کاوش در دنیای گریزان مالی، جایی که به ظاهر از هیچ ثروتی به دست میآید، اما تأثیر چشمگیری بر اقتصاد جهانی دارد. لاپاویتساس به یکی از مبتکرانه ترین و شاید بحث برانگیزترین مفاهیم در اقتصاد سیاسی می پردازد: مالی شدن. آرون لئونارد اخیراً از طریق ایمیل با پروفسور لاپاویتساس مکاتبه کرد تا از او در مورد کتاب جدیدش و مفاهیم گسترده تر آن سؤال کند.
شما می نویسید، "مراقبت قابل توجهی لازم است تا در برخورد با امور مالی به عنوان مجموعه ای از فعالیت های انگلی یا سوداگرانه از بین نرویم، در نتیجه به مالی شدن یک ویژگی کاملا آسیب شناسانه اختصاص دهیم که گمراه کننده است." واقعاً مالی شدن چیست و چه خطری دارد که ساده انگارانه آن را کنار بگذاریم؟
هیچ معنای توافقی کلی برای مالی سازی وجود ندارد. من آن را بهعنوان یک دگرگونی تاریخی اقتصاد سرمایهداری میدانم - یک تغییر عصری که در چهار دهه گذشته رخ داده است.
این اشتباه است که مالی شدن را صرفاً افزایش باورنکردنی مالی یا رشد سودهای سفته بازانه بدانیم. مالیسازی اساساً مربوط به دگرگونی بنگاههای صنعتی و تجاری است که به دنبال سود در فعالیتهای مالی هستند. دگرگونی بانکها، کسب سود در معاملات مالی و معامله با خانوارها. در نهایت، تبدیل خانوارها به عملیات مالی برای استقراض و همچنین مدیریت حقوق بازنشستگی و بیمه. این نشان دهنده یک تغییر عمیق در زندگی اقتصادی بلکه اجتماعی است که حتی بر اخلاق و اخلاق نیز تأثیر می گذارد.
مالیسازی چه ربطی به بحران اقتصادی 2007-2008 داشت - یا به عبارت دیگر - چرا امروز باید نگران مالیسازی باشیم؟
بحران 2007-2009 یک بحران سیستماتیک سرمایه داری مالی شده است. در مورد آن فکر کنید: یک بحران جهانی گسترده رخ داد زیرا کسب و کارهای مالی ایالات متحده وام های بدی به فقیرترین طبقه طبقه کارگر ایالات متحده داده بودند. چنین تحولی در قرن نوزدهم غیرقابل تصور بود.
نیازی به گفتن نیست که انباشت سرمایه داری واقعی برای مدت طولانی با مشکل جدی روبرو بوده است و سودآوری، اگرچه بهبود یافته است، اما طبق استانداردهای دهه 1960 ضعیف باقی مانده است. این پیشزمینهای است که مالی شدن حبابهای متوالی را ایجاد کرده است که با ترکیدن آنها بر اقتصاد واقعی تأثیر جدی میگذارد.
قسمتی وجود دارد که به ویژه توجه من را به خود جلب کرد: «پاییز هژمونی ایالات متحده، خواه به دلیل مالی شدن یا نبودن، با جریان های قابل توجهی از جمله از جمله برخی از فقیرترین کشورهای جهان به ایالات متحده، همزمان شده است.» این کاملاً یک پارادوکس به نظر می رسد. آیا می توانید گسترش دهید؟
این در واقع یکی از پارادوکس های اصلی مالی سازی است. رشد جهانی مالی به نقش دلار به عنوان ارز ذخیره بینالمللی بستگی دارد - نزدیکترین چیزهایی که امروز به یک پول جهانی وجود دارد. کشورهای در حال توسعه، عمدتاً چین، اما حتی برخی از فقیرترین کشورهای جهان دلار احتکار کرده اند تا بتوانند در بازار جهانی حضور داشته باشند. دلار با خرید اوراق قرضه دولتی آمریکا، یعنی با ارسال سرمایه به آمریکا احتکار می شود.
این یک امتیاز بزرگ است که به ایالات متحده اجازه می دهد تا دولت خود را با هزینه کم تامین کند. در همین حال، کشورهای در حال توسعه با به دست آوردن دارایی های بسیار نقدی ایالات متحده، به سمت مالی شدن اقتصاد خود سوق داده می شوند.
در نتیجه می نویسید: «مقابله با مالی شدن ذاتاً موضعی است که به ایده ها، سیاست ها و عملکردهای ضد سرمایه داری منجر می شود». چرا این به جای یک مثال، مدلی برای تنظیم امور مالی است، به سمت تعادل بیشتر، یعنی جهانی کینزی تر که در آن اقتصاد به سمت منافع اشتغال کامل و همه چیزهایی که می آورد تنظیم می شود؟
مالی شدن یک تغییر تاریخی است، دگرگونی عمیق اقتصادهای بالغ و در حال توسعه سرمایه داری. این صرفاً نتیجه تغییر سیاستها، مانند آزادسازی مالی نیست، اگرچه آنها قطعاً به آن کمک کردهاند. نتیجه این است که نمی توان صرفاً با تنظیم امور مالی یا اعمال تغییرات سیاستی در سطح کلان اقتصادی با مالی شدن مقابله کرد. به طور طبیعی، اینها باید برای محدود کردن امور مالی اتفاق بیفتند، اما برای معکوس کردن مالی شدن به چیزهای بیشتری نیاز است.
به بیان دقیق تر، عملیات شرکت های صنعتی و تجاری باید از امور مالی فاصله گرفته شود. باید مالکیت و کنترل عمومی بر بانک ها وجود داشته باشد. همچنین باید تدارکات عمومی مسکن، آموزش، بهداشت و حقوق بازنشستگی بازسازی شود تا منابع مالی از زندگی تک تک کارگران گرفته شود. اینها تغییرات عمیقی در اقتصاد و جامعه است که موازنه قدرت را در مقابل سرمایه و به نفع کار حرکت می دهد.
در رابطه با آن، چرا به نظر شما سوسیالیسم - اگر من آنچه را که شما به درستی می نویسید - بفهمم، پس جایگزین واقعی است؟
مبارزه برای معکوس کردن مالی شدن بخشی از مبارزه برای دستیابی به سوسیالیسم است. برای معکوس کردن مالی شدن، دستیابی به سوسیالیسم ضروری نیست، در واقع دستیابی به سوسیالیسم موضوع بسیار پیچیدهتری است. اما مبارزه برای مهار مالی و حذف نفوذ آن از زندگی روزمره، بخش حیاتی مبارزه برای سوسیالیسم است. این دقیقاً همان نوع سوسیالیسمی است که ما برای قرن بیست و یکم نیاز داریم - انجمنی، جمعی، دموکراتیک و نوآورانه در برخورد با مشکلات اجتماعی توسط سرمایه داری مالی شده.
کاستاس لاپاویتزاس، استاد اقتصاد در دانشکده مطالعات شرقی و آفریقایی دانشگاه لندن است. او یکی از اعضای پژوهش در مورد پول و امور مالی (RMF) است. او نویسنده اصلی گزارش جدید RMF "Breaking Up? راهی برای خروج از بحران منطقه یورو." انتشارات قبلی او شامل مبانی اجتماعی بازارها، پول و اعتبار و اقتصاد سیاسی پول و مالی.
ZNetwork صرفاً از طریق سخاوتمندی خوانندگان آن تأمین می شود.
اهدا