خوب، در مورد دیگر مماس در مورد دوگانگی، یک نکته جالب ممکن است تاریخ و اساطیر پیرامون موضوع باشد. من با آنچه از تاریخچه دوگانه گرایی اخلاقی مطلق می دانم در این وبلاگ شروع می کنم، اسطوره شناسی در آینده. (سپس دوباره به گره زدن این دزدی بینظیر به سیاست معاصر باز میگردم، که بالاخره موضوع اصلی ما در اینجاست.)
باز هم، موارد زیر از خوانش التقاطی من از موضوع است، و من به جای بازگشت به گذشته و خواندن مجدد منابع، از حفظ مطالب زیادی می نویسم، بنابراین احتمالاً تصحیح می شوم. تاریخچه دوآلیسم اخلاقی به نظر میرسد تاریخی که خواندهام، منشأ ثنویت اخلاقی نهایی (یک خدا در برابر کیهانشناسی شیطانی) را با دین زرتشتی در ایران (ایران) در حدود 400 سال قبل از میلاد میداند. با توجه به کسانی که می خوانید و باور می کنید، سپس از آنها به یهودیان و از این رو پیوند عدالت یهودی-مسیحی-اسلامی فیلتر شد. عجیب این است که منشأ ادعایی «توحید» نیز نامیده می شود. در مورد اینکه آیا باید یکتاپرستی باشد یا ثنویت، دوباره در همه این ادیان به عقاید تا حدی متناقض وارد میشود که آیا خدا واقعاً ظاهراً قادر مطلق است یا نیرویی که شیطان با آن مخالفت میکند (شاید به همان اندازه). رایجترین ارجاع تاریخی به الهیات ثنویت اخلاقی نهایی این است کهمانوییسمآیین مانوی توسط یک ایرانی دیگر (مانی) پایه گذاری شد و در امپراتوری روم بعدی (200 تا 400 میلادی) و در هند و چین بسیار رایج بود. من روایت های بسیار متناقضی از آن خوانده ام. اما انکارتا به من گفته است که مانویت یک دین ترکیبی بود که زرتشت، بودا و مسیح را به عنوان پیامبر می دید. در نهایت توسط کلیسای کاتولیک رومی جوان در یک سلسله جنگ های صلیبی که قبل از جنگ های صلیبی «سرزمین مقدس» که ما با آنها بسیار آشنا هستیم، با خشونت از بین رفت. همانطور که من از ایده ثنویت اخلاقی نهایی متنفرم، فکر می کنم مانوی ها تا حدودی به یک معامله خام دست می یابند. جهان بینی تحقیر جهان فیزیکی به نفع یک قلمرو معنوی ایده آل. من بر این باورم که این جهان بینی یهودی-مسیحی-اسلامی، به ویژه در عمل، بسیار نزدیک تر از دیدگاه مانویان و شاخه های اروپایی آنها، کاتارها و آلبیژن ها است. من بر اساس برخی قرائت های طولانی مدت (بیش از 1300 سال پیش) از منابع مشکوک، تصور مثبتی از این گروه ها ایجاد کردم. با این حال، به نظر می رسد که هسته اصلی آنچه در آنچه در مورد آنها خواندم مرا تحت تأثیر قرار داد در تاریخ های استانداردتر تکرار می شود. (حداقل این درک من تا به امروز است.) اگرچه آنها کشیشی متشکل از مردان و زنان داشتند که می خواستند جهان فیزیکی را به طور کامل طرد کنند، نگرش نسبت به جوامع بزرگتر مؤمنان (غیر کشیشی) بسیار انسانی و آشکار بود. تفکر، که احتمالاً محبوبیت فرقه های مختلف را در مقایسه با آنچه که آنها را احاطه کرده است، توضیح می دهد. جامعه بزرگتر مؤمنان عموماً تشویق میشدند که بازتولید نکنند (مطابق با نفی جهان فیزیکی)، اما در چارچوبی غیر تنبیهی بود که برای شفقت و بخشش ارزش قائل بود، برخلاف رومیها و ادیان یهودی-مسیحی-اسلامی وسواس قوانین. . در نهایت، تاریخ غیرمذهبی و مدرن ثنویت در فلسفه دکارتی که توسط دکارت توسعه یافته است، وجود دارد. این ثنویت مشابهی است، اما روح را با ذهن جایگزین می کند و تقسیم ذهن- بدن را در یک جهان بینی تقلیل گرایانه-علمی مطرح می کند. درک من این است که این بخش از جهان بینی دکارت به طور کلی امروزه در محافل دانشگاهی به خوبی مورد توجه قرار نمی گیرد. با این حال، من استدلال می کنم که دوگانگی عقل گرایانه او به طور گسترده (به طور کلی) توسط اکثر مردم در غرب پذیرفته شده است، و این یک نوع همتای غیرمذهبی برای فلسفه نهایی خیر/شر است که من علیه آن بحث می کنم، اگرچه نه به عنوان مخرب.
ZNetwork صرفاً از طریق سخاوتمندی خوانندگان آن تأمین می شود.
اهدا