در 7 دسامبر 2009، وبلاگ نویس سوزی گابلیک از ویرجیل اسپیکز به دنیا اطلاع داد که او "دیگر لیبرال نیستم". او موضع به اصطلاح "لیبرال" خود را در واکنش به انتقاد شدید از اوباما و سیاست های او از سوی "هر دو طرف (جناح راست و چپ)"، به ویژه در سخنرانی او در افغانستان که در آن وعده کمک مالی بیشتر و استقرار گسترده نیروها را داد، کنار گذاشته بود. به ویژه، سوزی ابراز خشم کرد مقاله ای از کریستین پارنتی از هافینگتون پست که استدلال می کرد که گسترش جنگ افغانستان چیزی بیش از یک تصمیم سیاسی برای تقویت موقعیت اوباما و «سخت به نظر رسیدن» در آینده نیست. در همان مقاله، پارنتی همچنین هرگونه منافع احتمالی امپریالیستی، شرکتی یا استراتژیک بلندمدت نظامی را که ایالات متحده ممکن است در ادامه جنگ یا در وهله اول حمله به افغانستان داشته باشد، رد کرد. با این حال، خانم گابلیک از رد بسیاری از انگیزههای جنگ توسط پارنتی که به طرز دردناکی برای هر کسی که صادقانه به آن توجه کرده است، ناراحت نشد. در عوض، «مقاله بهشدت زشت و لکهدار» او را به این دلیل برانگیخت که «اوباما در ترس مرگباری از اینکه جمهوریخواهان او را یک جادوگر خطاب کنند زندگی میکند» و «او [اوباما] حاضر است برای انتخاب مجدد بکشد».
بنابراین، سوزی برای مبارزه با جناحهای چپ و راست وحشتناکی که به اوباما محبوبش بدرفتاری میکردند، به غیر از وبلاگنویسی در مورد ناباوری او، چه کرد؟ او لیبرال بودن را رها کرد و به یک «تائوئیست» تبدیل شد، که به نظر او به سبک حکومتی اوباما نزدیکتر است و ارتباطی با «در نظر گرفتن هر دو طرف یک سؤال» و «پیروی همزمان دو مسیر متفاوت» دارد. او این ایده را از اندرو سالیوان از آتلانتیک گرفت، که داستانی دوستداشتنی داشت که سبک اوباما را با یک مربی میمون مقایسه میکرد که ابتدا به میمونهایش 3 فنجان شاه بلوط در صبح و 4 بعد از ظهر به میمونهایش تعارف میکرد و سپس وقتی ناراحت میشوند، پیشنهاد را برعکس میکرد. و دلجویی از آنها او با افتخار پست خود را به پایان رساند و سرانجام فهمید که اوباما چگونه کار می کند و هر روز چند فنجان شاه بلوط دریافت می کند: "و من واقعاً خوشحالم که رئیس جمهور به اندازه کافی شجاع است و مایل است دقیقاً این کار را انجام دهد." . (صفر.)
معلوم شد سوزی تنها نیست. همانطور که اندرو سالیوان در آن زمان مستند کرد (1, 2) و توسط گلن گرینوالد در یک قطعه روشنگر، به نظر می رسید که بسیاری تصمیم به "[ترک] چپ" برای ابراز انزجار خود از انتقاد "چپ" از اوباما و سیاست های او داشتند. همانطور که گرینوالد در آن زمان خاطرنشان کرد، «آنچه که در مورد این دفاعهای شجاعانه [sic] از اوباما بسیار قابل توجه است این است که چقدر از هرگونه نکته اساسی بی بهره هستند و در عوض چگونه با وابستگیهای عاطفی عجیب و غریب، حتی نامناسب، پر میشوند.» البته در مورد سیاست ورزی حزبی این چیز جدیدی نیست. یک نتیجه ناگوار و احتمالاً مورد نظر سیستم دو حزبی «دموکراتیک» ایالات متحده و کمپین تبلیغاتی گسترده ای که از آن حمایت می کند (و منافعی که در خدمت آن است) این است که مردم را مجبور به انتخاب طرف ها و تفکر منحصراً بر اساس چپ و راست کنند. یا ساختارهای دموکرات/جمهوری خواه - که حدود آن توسط مراکز قدرتی که بیشتر علاقه مند به کنترل بحث هستند، بسیار محدود تعریف شده است. اشاره کرد اغلب توسط نوام چامسکی.
چی is با این حال، در اینجا، سطح سردرگمی و درگیریهای داخلی مردم در نتیجه امیدی که به اوباما میدادند و با انتقاد از سیاستها و اقدامات او به شدت شکست میخورد، تجربه میکنند، بهویژه زمانی که این توهینها از یک طرف میآیند. چپ) که در ذهن آنها قرار است باشد حمایت از اوباما به جای افشای بی رحمی و منافع شخصی بی حد و حصر اوباما و حامیان تشکیلات او - که هیچ یک حق نداشتند چنین امیدی را به کسی که در وهله اول به آن نیاز داشت بدهند - برای افرادی مانند سوزی، چنین انتقاداتی از سیاست "چپ" وجود دارد. رئیس جمهور محبوبشان چیزی بیش از یک خیانت گیج کننده نیست. با این حال، هنگامی که شما حیرت کسانی مانند سوزی را با لفاظیهای معمول لیبرال که از سوی افرادی مانند سالیوان و پارنتی سرچشمه میگیرد ترکیب میکنید، شکافهایی در اختلاط مداوم اوباما (و به طور گستردهتر، حزب دموکرات) با هر دو «چپ» پدیدار میشود. و هر تعریف ارزشمندی از تمامیت اخلاقی. در واقع، آنچه در اینجا می بینیم نوعی ناهماهنگی شناختی است (به تعبیر مصرف گرایی، «پشیمانی خریدار») که ناگزیر به رد «لیبرالیسم»، همانطور که سوزی تجربه کرد، یا به رد عمده اوباما و سیاست هایش منجر می شود. (احتمال سوم، کمتر متمایز، ممکن است تصدیق نیاز به رد کل خود سیستم سرمایه داری شرکتی باشد.)
در اینجا ذکر این نکته ضروری است که مقابله با لیبرالیسم یا اوباما به این معنا، همانطور که گرین والد مشاهده می کند، بیشتر بر اساس «هویت فرهنگی و تحسین شخصیتی است و ربطی به عواملی که باید برای قضاوت رهبران سیاسی مورد استفاده قرار گیرند، ندارد. " بنابراین، در نهایت، خطوط موجود بحث حفظ خواهد شد و از نظر به چالش کشیدن ساختارهای قدرت مسلط یا پیشبرد بحث عمومی پیرامون اقداماتی که باید در طیفی از شکستهای فاحش اوباما، از جنگ گرفته تا مراقبتهای بهداشتی، سلطنت در صنعت مالی و حمایت اجتماعی و غیره. بنابراین، وظیفه یافتن راهی برای تعامل با کسانی است که در حال حاضر با اوباما تزلزل میکنند، آشکارا و صادقانه. بحث، نه تنها در مورد موضوعات مورد بحث، بلکه همچنین، در حالت ایده آل، در مورد اینکه همه ما می خواهیم در چه نوع دنیایی زندگی کنیم - و این نوع بحث را به معرض دید عموم قرار دهیم، تا گفتمان واقعی و اختلاف نظر را در حوزه عمومی پرورش دهیم. از آنجایی که اکثریت مردم به احتمال زیاد با یک سوزی اشتراکات بیشتری دارند تا یک سالیوان یا پارنتی - نگران و آسیب دیده و به دنبال پاسخ به جای پرزرق و برق، غیر قابل لمس و خود شیفته، با از دست دادن هر نوع اخلاق یا عقلانی یکپارچگی مدتها پیش - در واقع امید واقعی برای این اتفاق وجود دارد.
من فکر میکنم بخشی از آن شامل این است که به سوزی میگوید که تقصیر او نیست که اوضاع به همین شکل است، صرف نظر از اینکه او چگونه رای داده است، و متأسفانه، اوباما قصد ندارد چیزی را برای او درست کند، اما او قطعاً میتواند اوضاع را تغییر دهد. برای بهتر شدن اگر او بخواهد. او همچنین باید بداند که میلیونها نفر دیگر وجود دارند که خوشحال هستند و حاضرند به او کمک کنند. واقعیت این است که اوباما و هرکسی مثل او، چه لیبرال و چه محافظهکار، که همه از بدترین نوع سرمایهداران هستند، بیش از هر چیز به خود و ثروت، قدرت و موقعیت خود اهمیت میدهند. در حالی که آنها یک سهم بی رویه از ثروت و قدرت در کنار آنهاست، ما همیشه اعداد را در اختیار خود خواهیم داشت.
ZNetwork صرفاً از طریق سخاوتمندی خوانندگان آن تأمین می شود.
اهدا