بسیاری از کلمات جنگ از سال های ویتنام آنقدر سریع برگشته اند که کر کننده است. شاید تعجب آور نباشد که در یک مقاله ("ریاست جمهوری امپراتوری Redux") در واشنگتن پستآرتور شلزینگر جونیور، شخصیتی از آن زمان، باید نه فقط از «ریاست امپراتوری» صحبت کند، عبارتی که اولین بار در سال های نیکسون مطرح شد، بلکه باید از یک «شکاف اعتبار» رو به رشد، آن شکاف از شکاف ویتنام صحبت کند. عصر. ("و موضوع سلاح های کشتار جمعی ایجاد خواهد شد زیرا اطلاعات تبلیغاتی باعث ایجاد شکاف اعتباری می شود. شکاف اعتبار احتمالاً دکترین بوش را تضعیف می کند و مانع از تحول بنیادین استراتژی ایالات متحده که دولت بوش به آن اختصاص داده است.") اما همین دیروز در یک جلسه مشترک در کنفرانس خبری، دونالد رامسفلد، وزیر دفاع و ژنرال ریچارد بی. مایرز، رئیس ستاد مشترک ارتش، خود را در حال پیچش و پیچ و تاب دیدند که مبادا در زبان ویتنامی غرق شوند. رامسفلد کنفرانس خبری را با مقایسه وضعیت کنونی عراق با دوره درست پس از انقلاب آمریکا آغاز کرد:

تورم افسارگسیخته و ارز ثابتی وجود نداشت. نارضایتی منجر به قیام هایی مانند شورش شایس شد، با حمله اوباش به دادگاه ها و ساختمان های دولتی. در سال 1783 سربازان خارج شده از ارتش قاره، ساختمان ایالتی در فیلادلفیا را محاصره کردند و خواستار حقوق معوقه شدند. کنگره بیش از شش ماه فرار کرد و در پرینستون، ترنتون و در نهایت آناپولیس گرد هم آمد تا از اوباش خشمگین جلوگیری کند.


وی سپس با یکی دانستن «بازمانده‌های» بعثی و «جوخه‌های مرگ» فدایی‌ها با شورشیان شیعی و سربازان ارتش قاره‌ای (اوووه!)، افزود: «این تاریخ ارزش یادآوری دارد، زیرا ما مشکلاتی را که افغان‌ها و عراقی‌ها دارند در نظر می‌گیریم. چهره امروز گذار به دموکراسی هرگز آسان نیست.» البته، برای این که این تشبیه حتی به طور ضعیف مورد هدف قرار گیرد، سلطنت طلبان فرانسوی که ناوگان خود را به یورک تاون فرستاده بودند، باید سیزده مستعمره را اشغال می کردند ("آزادسازی") و وعده آزادی در روزی دور را می دادند. (و البته، ما وارد دنیای پوچی ها خواهیم شد.)


رامسفلد پس از گفتمان تاریخی کوچک خود با خبرنگاری مواجه شد که می خواست بداند چرا این یک «جنگ چریکی» نیست. (این به این دلیل نبود که اینطور نبود - پاسخ رامسفلد بود، کم و بیش.) و سپس، "باتلاق" مشهور اولین ظهور خود را نشان داد و رامسفلد سخت تر شروع به رقصیدن کرد.

«اکنون، بخش دیگر سؤال شما. باتلاق. باتلاق. ما چندین باتلاق داشته‌ایم که تاکنون نبوده‌اند، و من نمی‌دانم - من هم به این کلمه نگاه نکردم. من باید داشته باشم، شما را بشناسم. اما چرا فکر نمی کنم یکی باشد؟ خوب، امروز سخنانم را در مورد ایالات متحده آمریکا باز کردم. آیا هشت سال در باتلاق بودیم؟ من فکر نمی کنم. ما در یک پروسه بودیم. ما در یک دوره بودیم - ما از یک سلطنت به یک دموکراسی در حال تکامل بودیم. اگر می خواهید آن را باتلاق بنامید، این کار را انجام دهید. من نه.»


و هنگامی که باتلاق از خشک شدن و رفتن خودداری کرد، او شروع به عصبانیت کرد:

س: اما آقا، آیا وجود دارد - به نظر من نامیدن آن یک شورش یا یک جنگ چریکی شروع به یادآوری آخرین موردی که ایالات متحده داشت، ویتنام بود، که فکر می کنم اکثر مردم می توانند موافق باشند که اینطور نبود. یک موفقیت چشمگیر شما از ویتنام می روید، باتلاق کلاسیک خود، و -


رامسفلد: کاریکاتورهای زیادی وجود دارد که در آن مردم، مردم مظلوم می گویند: "آیا هنوز ویتنام است؟" - امیدوارم که اینطور باشد و فکر می کنم که آیا چنین است. و اینطور نیست. زمان دیگری است. دوران متفاوتی است. جای متفاوتی است. اما از من یک سوال پرسیده شد که آیا آن را اینگونه می نامم؟ گفتم اسمش را چه بگذارم.


س: کدام است؟


رامسفلد: اوه، من آن را تکرار نمی کنم، پم. رونوشت را می گیریم. جواب سوال اول بود اگر کسی می‌خواهد اسمش را چیز دیگری بگذارد، خوب، این کار را بکنید و به خاطر اشتباه کردن، پاسخگو باشید، همانطور که من به خاطر اشتباه کردن، پاسخگو هستم، و خدا می‌داند که من گهگاهی پاسخگو هستم. سعی می کنم نباشم اما هستم.


فقط این هفته، کسی در نسخه آنلاین از مادر جونز مجله "عراق" و "ویتنام" و سپس "عراق" و "باتلاق" را در گوگل جستجو کرد و به سرعت 2,380 بازدید برای اولین و 201 بازدید برای دوم رسید. در واقع، کلمات قدیمی جنگ به این زودی‌ها از بین نمی‌روند، مهم نیست که رامسفلد چقدر در اطراف صحنه می‌رقصد. گذشته از همه، اول از همه، آنها هنوز در مغز رهبران ما جا افتاده اند. و همه آنها همچنین به یاد دارند که سال‌های نه چندان دور وزیر امور خارجه کنونی ما، رئیس وقت ستاد مشترک ارتش، به اصطلاح دکترین پاول را بر اساس آنچه که تصور می‌شد «درس‌های ویتنام» است، مطرح کرد. و من فکر می کنم ممکن است به زودی چیزهای زیادی در مورد آن بشنوید. ماهیت آن فقط وارد شدن به هر جنگی با قدرت تمام نبود، بلکه داشتن یک «استراتژی خروج» بود. باتلاق در حال حاضر با ما است و به عنوان یک تصویر کاملاً مخالف استراتژی خروج است.


در آستانه آخر هفته چهارم ژوئیه - و توجه داشته باشید که از فردا قصد دارم کارهای بی‌سابقه‌ای را انجام دهم و سه روز از این اعزام‌ها مرخصی بگیرم - فکر کردم شاید جالب باشد که حداقل یک کلمه جنگی «کلاسیک» را دوباره مرور کنم. آن دوران گمشده، «باتلاق». واژه های جنگی، جنگ ها را تشکیل می دهند. به نظر می رسد که آنها از خود جنگ نشات می گیرند، اما اغلب آنها توضیحی پنهانی برای آنچه اتفاق می افتد هستند. آنها دستور ما را بر رویدادهای بیگانه تحمیل می کنند. Quagmire به ویژه جالب است زیرا تمام اختیارات و مسئولیت ها را از ما می گیرد. این موضوعی است که در کتاب قدیمی ام درباره آن نوشته ام، انتهای پیروزی فرهنگو من فکر کردم که ممکن است به شما اجازه دهم با در نظر گرفتن وضعیت در حال توسعه عراق، دوباره آن بخش ها را مرور کنید - زیرا به یک معنا، رامسفلد اشتباه نمی کند. به هر حال در مورد باتلاق. این توصیف دقیقی از آنچه در عراق اتفاق می افتد نیست، اما توصیف دقیقی از آنچه در ویتنام اتفاق می افتد نیز نیست.


علاوه بر این، پس از بخش‌هایی از کتابم، من تنها یک مصاحبه از کتاب جدید کریس اپی را اضافه می‌کنم. میهن پرستان: جنگ ویتنام از همه طرف به یادگار مانده است. میهن پرستان کتابی است که من به ویژه به ویرایش آن افتخار می کنم و به خاطر اینکه ماجراجویی های امپریالیستی تا چه حد فاجعه بار اشتباه می شود، جذاب است. شک ندارم که روزی یک کلاسیک در نظر گرفته خواهد شد.


اپی به عنوان مقدمه ای کوچک بر انتخاب «باتلاق» من و مصاحبه اش با جیمز تامسون، مقام رسمی دوران ویتنام، نظرات زیر را اضافه می کند، که ممکن است به عنوان پیش نمایشی از چیزهایی باشد که وقتی آن کلمه قدیمی جنگ «خروج» وارد گفتمان عمومی شود. دیر یا زود باید:

«باتلاق» استعاره اصلی شکست آمریکا در ویتنام است. با این حال، هر چه بیشتر در مورد تصمیم گیری واشنگتن در طول جنگ بیاموزیم، استعاره کمتر مناسب است. شواهد فراوان، قدیمی و جدید، روشن می‌سازد که سیاست‌گذاران ایالات متحده به خوبی می‌دانستند که شانس موفقیت در ویتنام ضعیف است و واقعاً نمی‌توان انتظار داشت که تشدید تنش ایالات متحده چیزی بیش از جلوگیری از شکست باشد. البته در ملاء عام برعکس می‌گفتند - پیشرفت ثابت است، دشمن تضعیف شده و در حال افول است، نوری در انتهای تونل وجود دارد (استعاره‌ای از زمان جنگ که تقریباً به محض بیان آن مورد تمسخر قرار می‌گیرد) .


آنها با چشمانی کاملا باز، باتلاق خود را ایجاد کردند، سربازان آمریکایی را فرستادند تا بیش از ده سال در آن بمیرند، و در نهایت توسط مردمی که دیگر آن را تحمل نمی‌کردند، با لگد و فریاد به بیرون کشیده شدند. چرا آن ها آن کار را انجام دادند؟ هیچ پاسخ واحدی برای این سوال وجود ندارد، اما یکی از مصاحبه‌هایی که برای کتابم انجام دادم، قابل تاکید است. همانطور که جیمز تامسون در زیر بیان می‌کند، دلیل اصلی این بود که هیچ رئیس‌جمهوری آمریکا حاضر نبود اتهام بازنده خوانده شدن را به خطر بیندازد، حتی اگر این به معنای طولانی شدن یک جنگ ویرانگر و غیرضروری باشد.


از جانب انتهای پیروزی فرهنگ (ص 197-201):


ایده «خروج» از ویتنام با خود جنگ به وجود آمد. از ابتدا وجود داشت، اگرچه هرگز به عنوان یک برنامه واقعی نبود. همه گزینه‌های واقعی برای پایان دادن به جنگ همواره با «بریدن و اجرا کردن»، یا «افتخار»، یا «تسلیم شدن» یا «تحقیر» مرتبط بودند، و بنابراین پیش از مطرح شدن در شوراهای دولتی کم و بیش کنار گذاشته شدند. تلاش برای محاکمه جنگ و عقب نشینی از آن هرگز قابل تفکیک نبود، نه کمتر متضاد. در هر صورت، عقب نشینی راهی برای حفظ یا تشدید جنگ و در عین حال آرام کردن افکار عمومی آمریکا شد.


«خروج» مستلزم خروج نبود، بلکه انواع مانورهایی شبیه به خروج بود - از توقف بمباران که منجر به بمباران شدیدتر شد تا پیشنهادات مذاکره هرگز به طرح «ویتنامی‌سازی» که در آن نیروهای زمینی به عنوان هوا بیرون کشیده می‌شدند، تلقی نمی‌شد. جنگ تشدید شد. هر حرکت عقب نشینی به برنامه ریزان جنگ اجازه می داد کمی بیشتر بجنگند. اما اگر عقب نشینی کشور را از جنگ خارج نمی کرد، پیگرد قانونی جنگ هرگز آن را به یک نتیجه پیروزمندانه نزدیک نمی کرد. با هر ژست عقب نشینی شکست خورده و هر استراتژی جنگی شکست خورده، به نظر می رسید که این حس "کابوس" نزدیک تر می شود و این احساس ایجاد می شود که کشور به نوعی در ویتنام گرفتار شده است.


این ممکن است عجیب ترین جنبه از خواندن اسناد پنتاگون باشد، آن تاریخ مخفی جنگ که به سفارش وزیر دفاع رابرت مک نامارا انجام شده است. هیچ سند بهتری در مورد ماهیت دقیق برنامه ریزی برای تخریب با سرعت بالا در هندوچین وجود ندارد. با این حال، در میان گروه‌های متوالی برنامه‌ریزان، شخص در اسناد احساس فزاینده‌ای از سهل‌انگاری، درماندگی، قربانی‌شدن و ترحم به خود را احساس می‌کند. نه فقط دستگاه‌های اطلاعات جغرافیایی، بلکه قدرتمندترین مدیران جنگ احساس کردند که در منظره‌ای از وحشت و عاری از نشانه‌های آشنا کشیده شده‌اند.


بنابراین جنگ - با تمام ویرانی هایش - تا حدی درباره یک موضوع بسیار انتزاعی بود: چه کسی قدرت تعریف ویتنام «واقعی» را داشت. همانطور که دشمن راه خود را به سوی ویتنام آمریکا می‌جنگید، مجموعه جدیدی از واژه‌های جنگی گیج‌کننده ارزش پیدا کرد که ترکیبی از تمایل به تحمیل واقعیت آمریکایی بر ویتنامی‌ها، دفاع از آن در برابر ویتنامی‌ها و پنهان کردن آن از مردم است. این زبان عقب‌نشینی بود که مانند استراتژی‌های مختلف خروج، آمریکایی‌ها را فقط تا نیمه راه می‌برد.


هیچ کلمه ای بیش از آن چیزی که برای کل تجربه جای گرفت، این فرآیند گیج کننده را در بر نگرفت. معمولاً گفته می‌شود ویتنام «باتلاقی» بود که آمریکا را به درون خود فرو برده بود. به نظر می‌رسد این واژه مهم عقب‌نشینی در سال 1964 با انتشار کتاب روزنامه‌نگار دیوید هالبرستام وارد واژگان ملی شد. ساخت باتلاق. مانند بسیاری از آن واژگان، از آن زمان تاکنون از کناره گیری از گفتمان سیاسی خودداری کرده است.


«باتلاق» و همزادگان و روابط مختلف آن - باتلاق، شن روان، باتلاق، باتلاق، گودال، گودال بی انتها - به سرعت در سراسر طیف سیاست آمریکا مورد توجه قرار گرفت. در سال 1965، کلارک کلیفورد، مشاور غیررسمی رئیس جمهور در آن زمان، به جانسون هشدار داد که ویتنام «ممکن است یک باتلاق باشد. این می‌تواند به تعهدی بی‌پایان از سوی ما تبدیل شود که نیروهای زمینی بیشتر و بیشتری را بدون امید واقعی به پیروزی نهایی می‌برد.» آرتور شلزینگر جونیور که در مخالفت با جنگ در سال 1968 نوشت، تصاویر باتلاق و کابوس را در یک تصویر واحد از وحشت ترکیب کرد. و بنابراین، سیاست "یک قدم دیگر" ایالات متحده را هرچه بیشتر به باتلاق کشاند... با این حال، در نگاهی به گذشته، هر گام تنها به مرحله بعدی منتهی شد، تا اینکه خود را گرفتار آن کابوس استراتژیست‌های آمریکایی، جنگ زمینی در آسیا می‌شویم.»


در جریان حمله تت در سال 1968، والتر کرانکیت، مجری تلویزیون، گزارش شخصی درباره جنگ را با این نتیجه گیری پایان داد: «گفتن اینکه ما در بن بست فرو رفته ایم، تنها نتیجه واقع بینانه و در عین حال رضایت بخش به نظر می رسد. پیت سیگر، خواننده فولک، ناراحتی خود را از جنگی خواند که آمریکایی‌ها را «در گِل بزرگ به زانو درآورد» و در سال 1974، یکی از فرماندهان ارتش این ارزیابی را از معضل آمریکایی ارائه کرد: «هدف نهایی که پدیدار شد، حفظ رهبری ایالات متحده بود. تصویر و حفظ تمامیت ایالات متحده در تعهد خود؛ پس نمی‌توانست از شن‌های روانی که در آن قرار گرفته بود، خود را کنار بکشد.»


این باتلاق که در بحث جنگ گنجانده شده بود، هرگز آنقدر توصیفی از جنگ نبود که جهان بینی تحمیلی به جنگ. باتلاق «باتلاقی است که سطحی دارد که با پا گذاشتن روی آن تسلیم می شود». برای ویتنامی ها، کشورشان یک باتلاق نبود. این خانه و تصمیم آمریکا بود که در آنجا شکلی از مداخله منفور یا مطلوب (یا گاهی اوقات، در متحدان آمریکا، هم منفور و هم مورد نظر) وجود داشته باشد. برای کسانی که با ایالات متحده مخالف بودند، این جنگ یک تجاوز برنامه ریزی شده از خشونت آمیزترین نوع بود، آخرین تهاجم خارجی بسیاری که از تاریخ ویتنام جدا نشد.


برای آمریکایی ها، فایده اولیه این کلمه باتلاق این بود که امکان تهاجم برنامه ریزی شده را رد کرد. این تصویر ویتنام را به متجاوز تبدیل کرد و نه تنها عاملیت همه اقدامات منفی را به سرزمین منتقل کرد، بلکه فوراً ارزش آن را کاهش داد. بدون شک صحنه‌هایی از فیلم را نیز به یاد می‌آورد که در آن ماجراجویان قهرمان سفیدپوست به اشتباه در مکانی نادرست قدم گذاشته‌اند و خود را تا کمر بلعیده می‌بینند، و هر تلاشی برای بیرون‌کشی منجر به فاجعه بیشتر می‌شود.


اینجا هیچ زمین غنی برای سکونت وجود نداشت. ماهیت باتلاقی آن آن را به عنوان املاک بی‌ارزش می‌کرد و حضور آمریکایی‌ها را از هرگونه پیشنهاد منافع شخصی ربود. به عنوان یک باتلاق، این سرزمین به شواهدی از "نیت خیر" آمریکایی تبدیل شد. ایالات متحده تنها به این دلیل بود که ویتنامی ها به کمک نیاز داشتند و می خواستند. این دریاسالار زمین‌شناسی یاماموتو آمریکایی‌ها را «فریب» کرده بود و آنها را در آنجا غرق کرده بود و به کشوری بی‌خبر کمین می‌کرد. از آنجایی که ایالات متحده با «اشتباه» به این باتلاق افتاد، ماهیت دقیق برنامه ریزی جنگ به طور خودکار رد شد. به این ترتیب، «باتلاق» توضیحی ضمنی برای دخالت در ویتنام ارائه کرد (زمانی که نیت خوب ما را در آنجا فرو برد، ما را جذب کرد). و اینکه چرا ایالات متحده سال‌ها در آنجا باقی ماند و بعداً نبرد کرد (هر چه سخت‌تر تلاش می‌کرد تا آنجا را ترک کند، بیشتر سرنگون می‌شد).


پذیرش اولیه آن به عنوان استعاره ای از جنگ نشان می دهد که آمریکایی ها چقدر سریع شروع به تصور مجدد خود به عنوان قربانی کردند و نه قربانی. در «باتلاق» می توان اولین بارقه های این حس پس از جنگ را دید که قربانی بودن جوهره هویت ملی است. در ایده سرزمین به عنوان متجاوز، خاطره فاتحان ویتنامی در آینده محو می شود. در پذیرش اینکه تمام تلاش‌ها برای بیرون‌کشی آمریکایی‌ها را تنها در اعماق لجن‌های جنگ قرار داده بود، گواه این بود که اگر آنها بر حوادث کنترل می‌کردند، تنها چیزی که می‌خواستند ترک بود.


البته "باتلاق" به سختی وضعیت ایالات متحده در ویتنام را به تصویر کشید. در آنجا، برنامه ریزی دقیق جنگ، از جمله استفاده ساختاریافته از منظره کشتار، در برابر مردم سازمان یافته و بسیج شده ای قرار گرفت که آماده مقاومت در برابر تهاجم خارجی تحت سطوح تخریب غیرقابل تصور برای مدت طولانی غیرقابل تصور برای سیاست گذاران آمریکایی بود. چیزی که این سیاستگذاران را در جنگ نگه داشت، شن روان نبود، بلکه این فکر بود که با افزایش مقیاس ویرانی و درد بعدی، همه اینها به نحوی آنطور که باید به پایان می رسد (و تا آخرین لحظه، ناباوری که اینطور نیست). .


با این حال، دیدن ویتنام به عنوان یک باتلاق، یکی از راه هایی بود که آمریکایی ها سعی کردند از واقعیت جنگ فاصله بگیرند. این بخشی از زبان خودفریبی و سرپوش گذاشتن بود که تصویری عجیب و غریب از ملتی ترسیم می کرد که به طور ناعادلانه یک "تراژدی آمریکایی" را تجربه می کرد. اگر چنین گفتگوهای جنگی باتلاقی زبانی را ثابت می کرد که آمریکایی ها به سرعت در آن فرو رفتند و هرگز به طور کامل از آن بیرون نیامدند، به این معنی بود که منازعه را ویتنام زدایی کند، نگاه آمریکایی ها را از هر تراژدی غیر از تراژدی آمریکایی دور کند، حتی زمانی که ایالات متحده ایالت ها به مبارزه ادامه دادند. هدف آن منحرف کردن توجه از محوریت ویتنامی ها به جنگ و ماهیت خونین نقشه های جنگی ایالات متحده بود. قرار بود آمریکایی‌ها را بدون اعتراف به شکست به خانه ببرد.


نقص در این گفتگوی جنگ این بود که آنچه را که نمی توان با آن روبرو کرد، به سلامت در ویتنام دور باقی می ماند. با این حال، حتی زمانی که آمریکایی‌ها از ویتنام «عقب‌نشینی کردند»، آنچه در آنجا قابل بررسی نبود، نزدیک‌تر شد.


حق چاپ C 2003 تام انگلهارد


از میهن پرستان، جنگ ویتنام از همه طرف به یادگار مانده است:


"این سیاست گذاری دیوانه وار و فریبکارانه بود."


جیمز تامسون


به عنوان یک پسر جوان در آن زندگی می کرد نانکن, چین، فرزند مربیان مبلغ. پس از شروع یک حرفه آکادمیک در تاریخ و سیاست آسیا، او به سمت آن کشیده شد واشنگتن در سال 1961، با الهام از پرزیدنت کندی. او به عنوان دستیار معاون وزیر امور خارجه استخدام شد چستر بولز و بعدها دستیار ویژه مک جورج باندی، اولین مشاور امنیت ملی رئیس جمهور لیندون جانسون شد. در آن سمت، از سال 1964 تا 66، او بیشتر وقت خود را صرف آن کرد ویتنام سیاست.


در یک اتاق طبقه بالای او کمبریج, ماساچوست در خانه، تامسون انبوهی از کتاب‌ها و آشغال‌ها را جابه‌جا می‌کند تا فضایی را برای مکالمه خالی کند. مردی ژولیده، با هوای غمگینی که با حس طنزی سرکوب‌ناپذیر برانگیخته شده، سیگاری روشن می‌کند. صدای سنگریزه اش از میان مه دود عبور می کند.


در اوایل کارم با مک جورج باندی - تابستان 1964 - منشی من اعلام کرد که سرهنگ فلانی با "کتاب" اینجاست. گفتم: باشه بذار داخل. بنابراین سرهنگ وارد می‌شود، سلام می‌کند و می‌گوید: «آقا، ما برنامه هفت روز آینده را داریم، اگر آب‌وهوا اجازه بدهد، و در این مورد به مجوز کاخ سفید شما نیاز داریم.»


بازش میکنم این نقشه هندوچین-لائوس، ویتنام شمالی، ویتنام جنوبی و بخشی از کامبوج است. و نقطه، نقطه، نقطه، نقطه، نقطه، نقطه، نقطه وجود دارد - مسیری از نقاط کوچک که مسیری را نشان می دهد که چیزی یا شخصی قرار است طی کند.


و من گفتم: "این است؟"


گفت: «معمولاً.»


گفتم: منظورت اینه؟


او گفت: "اوه، recce مسلح، recce." [تلفظ "ویران"].


گفتم: «ممممم. "آه بله. می بینم. در اینجا می‌گوید «تخریب مسلحانه».


او گفت: «و این راهی است که هواپیماها طی خواهند کرد.»


بنابراین من گفتم: "می‌خواهی یک دقیقه اتاق را ترک کنی، سرهنگ؟" من بروملی اسمیت را صدا می زنم که دبیر اجرایی همیشگی آنجا بود. «بروملی، سرهنگ با کاری که می‌گوید هر هفته انجام می‌دهد، به اینجا آمده است تا از کاخ سفید مجوز ورود مسلحانه بگیرد. چکار کنم؟"


اسمیت گفت: «خب، اگر به نظر شما درست است، آن را امضا کنید. فقط برای مک [باندی] ثبت نام کنید." گلپ پس سرهنگ برگشت داخل. من قرارداد امضا کردم و به محض اینکه او رفت، از باب کومر [دستیار ارشد مک باندی] پرسیدم که چه چیزی است. او به "شناسایی مسلحانه" می رود. و من فکر کردم، اوه، شناسایی. آره. منظورت عکس گرفتنه من فرض کردم قسمت مسلح به این معنی است که اگر مردم به شما شلیک کنند، می توانید شلیک کنید. سرهنگ هر هفته برمی گشت و من عادت کردم که بگویم: "اوه، به نظر من خوب است - برنامه پرواز خوبی است." هنوز فکر می‌کردم عکس گرفتن و شلیک در صورت شلیک است.


مدت زیادی طول کشید تا یاد بگیریم که عقب نشینی مسلحانه نه تنها به معنای عکس گرفتن است، بلکه به معنای شلیک به هر چیزی است که مشکوک به نظر می رسد. هواپیماهای شناسایی مسلح اساساً در هر دو نیمه ویتنام و بر فراز لائوس بالا و پایین پرواز می کردند و به هر چیزی که می خواستند عکس می گرفتند و تیراندازی می کردند. ماه‌ها بعد متوجه شدم که اجازه قتل‌های زیادی را می‌دهم، بدون اینکه از این موضوع اطلاعی داشته باشم و این من را متحیر کرد.


سالها بعد، یکی از دوستان وحشیانه ضد جنگ من، جاناتان میرسکی، در دارتموث تدریس می کرد و او و گروهی از اساتید و دانشجویان به دلیل مسدود کردن اتوبوس سربازان سربازی دستگیر شدند. دفاع این پرونده را بر اساس غیرقانونی بودن تلاش های جنگی ما مطرح کرد. به گفته دوستان وکیل من، این تنها بار در تاریخ جنگ ویتنام بود که یک قاضی اجازه چنین شهادتی را داد. من شهادت دادم که در واقع همه آن نقشه های پرواز را تایید کردم و طرف یک اقدام جنایتکارانه بودم و بنابراین افرادی مانند میرسکی حق داشتند مرتکب نافرمانی مدنی شوند. بالاخره ما در زمان آن مأموریت ها در جنگ نبودیم.


در آگوست 1964، من فقط یک ماه در کارمندان شورای امنیت ملی بودم که پیامی مبنی بر این که "من زیر آتش قایق های اژدر ویتنامی هستم" رسید. از [ناوشکن] مدوکس بود. بنابراین من در سراسر سالن به سمت باب کومر می دوم و می گویم: "باب، چه کار کنیم؟" نزدیک ظهر است و می‌گوید: «جیمی، وقتی این جور چیزها پیش می‌آید، پسرهای بزرگ کار را به دست می‌گیرند. من و تو برویم ناهار بخوریم.»


دو روز بعد، در جریان دومین حادثه به اصطلاح خلیج تونکین، ناگهان به من گفتند که به یک جلسه برنامه ریزی سیاست به ریاست والت روستو در ایالت بروم. معمولا کومر می رود، اما نتوانست. بنابراین من نماینده شورای امنیت ملی بودم. من به این اتاق ناهارخوری طولانی در طبقه هفتم می روم و جمعیتی از مردم به ریاست روستو هستند. آنها شری یا چیزی غیر کشنده می خورند. وقتی وارد می‌شوم، روستو را می‌شنوم که می‌گوید: «می‌دانی، چیز شگفت‌انگیز این است که ما حتی نمی‌دانیم اصلاً این اتفاق افتاده است یا نه. پسر، این به ما این شانس را می دهد که واقعاً در بمباران شکست بخوریم. شواهد نامشخص است، اما فرصت طلایی ما در دسترس است.»


کمی جا خوردم. من مثل یک پسر جدید در این جلسه می نشینم. سپس دوان دوان به سمت کومر برگشتم و او گفت: "چطور شد، جیم؟" بنابراین من آن را توصیف می کنم. او گفت: «عیسی مسیح. باید روی بوق بنشینی و به والت بگویی که دگمه‌هایش را در مورد این موضوع شواهد ببندد.»


گفتم: «ببخشید رابرت؟ من یک بچه کوچولوی اینجا هستم من تازه سی ساله شدم و این اولین بار است که در یک جلسه روستو هستم. من کی هستم که به والت بگویم دکمه لبش را بزند؟»


او گفت: «خب، من با مک [باندی] تماس می‌گیرم.» و نکته بعدی که می دانم، مک به والت زنگ زده است تا به او بگوید دکمه لبش را بزند. قرار بود در پاسخ به چیزی که اتفاق نیفتاده یا ثابت نشده بود، یک عمل خشونت آمیز از طرف ما انجام شود. این سیاست گذاری دیوانه وار و فریبکارانه بود.


بلافاصله پس از لغزش جانسون در سال 1964، من وارد مراحل بعدی برنامه ریزی گزینه های سیاست گذاری برای اقدام پس از انتخابات در مورد ویتنام هستم. من به طور فزاینده ای از آنچه شنیدم شگفت زده و شوکه شدم. به نظر می رسید که آنها هر نوع مذاکره، هر نوع گزینه عقب نشینی تدریجی، هر نوع خنثی سازی، هر نوع کنفرانس بین المللی، همه این احتمالات را رد می کردند. در عوض آنها به دنبال تشدید تنش های آهسته اما سیستماتیک و بمباران هوایی مواضع دشمن در شمال و جنوب بودند.


هفته اول دسامبر 1964، مک باندی مرا به دفترش فرا خواند. او می‌گوید: «جیمز، می‌خواهم روی آن مبل بنشینی و می‌خواهم این پوشه را برداری و بخوانی. راحت باش. آهسته آن را بخوانید و نظر خود را به من بگویید.» این بیانیه گزینه انتخاب شده بود - تشدید حرکت آهسته از طریق بمباران هوایی سیستماتیک برای به زانو در آوردن دشمن.


گفتم: «ببین، من اطلاعات کمی در مورد تسلیحات جنگی دارم. آخرین هواپیمایی که من توانستم تشخیص دهم P-38 در جنگ جهانی دوم بود. اما من یک چیز را می دانم. مهم نیست که چه کار می کنیم - حتی اگر آنها را به عصر حجر بمباران کنیم، آنها را به داخل بوته برگردانیم و هر چیزی را که ساخته اند نابود کنیم - آنها می دانند که روزی ما خواهیم رفت. و آنها حاضرند منتظر بمانند. و آنها می دانند که ما می دانیم که روزی خواهیم رفت. بنابراین با توجه به فقدان صلاحیت‌هایم، با این وجود فکر می‌کنم که این راهی به سوی حماقت است، در زمانی که ما بزرگترین فرصت قابل تصور را برای جدا کردن گسسته داریم.»


پس از مکثی طولانی، مک بالاخره می‌گوید: «خب، جیمز، ممکن است حق با تو باشد. ممنون که به آن نگاه کردید.» این حرف های او چه خوب و چه بد باعث شد که برای او کار کنم. او می توانست مخالفت را بشنود تا زمانی که شما آن را از پشت بام فریاد نزنید یا آن را رد نکنید. اما جانسون تنها یک گزینه را ممکن کرد - این مسیر میانی "معقول". به نظرم کلاهبرداری بود و بیشتر و بیشتر مطالبی که می خوانم باعث می شود فکر کنم مشکل رئیس جمهور بوده است. قبلاً فکر می کردم مشاوران هستند. اما آن مرد ترسناک که هرگز نمی‌توانست رئیس‌جمهوری باشد که در جنگ شکست خورده بود، شخصیت کلیدی بود و قانع نشد. و او توسط افرادی احاطه شده بود که ایستادن در برابر او را تقریبا غیرقابل تحمل می دانستند.


حق چاپ C 2003 Christian G. Appy، با اجازه پنگوئن وایکینگ استفاده می شود


[این مقاله برای Tomdispatch.com، وبلاگی از مؤسسه ملت، که جریان ثابتی از منابع جایگزین، اخبار و نظرات را از تام انگلهارت، ویراستار طولانی مدت در انتشارات و نویسنده اخیراً ارائه می دهد. پایان انتشار  (U Mass. Press).]


ZNetwork صرفاً از طریق سخاوتمندی خوانندگان آن تأمین می شود.

اهدا
اهدا

تام انگلهارت وب سایت TomDispatch.com را ایجاد و اجرا می کند. او همچنین یکی از بنیانگذاران پروژه امپراتوری آمریکا و نویسنده تاریخ بسیار تحسین شده پیروزی آمریکا در جنگ سرد، فرهنگ پایان پیروزی است. یکی از اعضای مرکز رسانه تایپ، ششمین و آخرین کتاب او ملتی ساخته نشده توسط جنگ است.

پاسخ را ترک کنید انصراف از پاسخ

اشتراک

همه جدیدترین ها از Z، مستقیماً به صندوق ورودی شما.

موسسه ارتباطات اجتماعی و فرهنگی، شرکت یک موسسه غیرانتفاعی 501(c)3 است.

شماره EIN ما #22-2959506 است. کمک مالی شما تا حد مجاز توسط قانون مشمول کسر مالیات است.

ما حمایت مالی از تبلیغات یا حامیان شرکتی را نمی پذیریم. ما برای انجام کار خود به خیرینی مانند شما متکی هستیم.

ZNetwork: اخبار چپ، تحلیل، چشم انداز و استراتژی

اشتراک

همه جدیدترین ها از Z، مستقیماً به صندوق ورودی شما.

اشتراک

به انجمن Z بپیوندید - دعوت نامه ها، اطلاعیه ها، خلاصه هفتگی و فرصت هایی برای مشارکت دریافت کنید.

از نسخه موبایل خارج شوید